Wednesday, July 29, 2009

مصاحبه: آسیب‌های روحی زنان مهاجر

آسیب‌های روحی زنان مهاجر
فریبا صحرایی

شاید آشناترین فرد به مسایل و مشکلات زنان مهاجر ایرانی یک پزشک متخصص و یا به عبارتی روانپزشک ایرانی باشد که از سالیان دور در شهر تورنتو با پرونده های ده ها و صدها مهاجر سر و کار داشته باشد.
دکتر عباس آزادیان، روانپزشک ایرانی مقیم کانادا که تا به حال چندین مطالعه و تحقیق بر روی آسیبهای روحی بعد از مهاجرت انجام داده است، میزان بالای طلاق را در خانواده های مهاجر ایرانی از مسائلی میداند که در نهایت عوارض گریبان گیر زنان میشود. انگار اینجا هم خشونتهای خانگی سایه سنگین خود را بر کانون خانواده حفظ کرده است و در کنار همه اینها فقر و درآمدهای پایین به ویژه در سالهای بعد از مهاجرت زمینه ساز بروز ناراحتی روانی و اضطراب و افسردگی در آنان میشود.
آنچه در پی می آید، حاصل گفت و گوی ما با دکتر آزادیان است:

بعد از مهاجرت معمولا خانواده‌ها و بویژه زنان با تغییرات و گاه چالشهایی رو به رو میشوند که آثار روحی خاصی بر آنها میگذارد. اساساً مهمترین آسیبهای مهاجرت در این زمینه به نظر شما چیست؟
در مجموع مهاجرت، تجربه مثبتی است. شرایط و امکاناتی که برای زنان پیش می آید، برای خیلی از آنها مفید است. یافتن خودشان، دیدن تواناییهای خودشان و نظایر آن میتواند تجربه را مثبت کند.
البته این به آن معنی نیست که مشکلات نخواهند داشت. من مطالعه ای انجام دادم در رابطه با طلاق در بین ایرانیان در شهر تورنتو و حاصل واقعاً تعجب آور بود. 56 درصد از مراجعه کنندگان به من طلاق گرفته بودند.
حتی نسبت به میزان طلاق در کانادا که حدود 35 درصد است، این آمار خیلی زیاد است. وقتی که در یک خانواده طلاق پیش می آید مشکلات اقتصادی هم پیش می آید و زن مجبور میشود که فشار زیادی را تحمل کند. تن به کارهای سخت بدهد و همیشه نگران مسائل مالی باشد. مریضی دارم هر بار که می آید پیش من گریه میکند و میگوید در ایران اصلاً از لحاظ مالی نگرانی نداشت، اما اینجا مجبور شده برای این که یک حداقل درآمدی داشته باشد مجبور شده جایی کار کند که شش تا هشت ساعت سر پا کار کند.

آیا هیچ مطالعه ای در مورد خشونت در خانواده های ایرانی داشتید؟
به نظر می آید که هنوز حتی در کشورهای غربی زنان مورد خشونت قرار میگیرند. در مطالع دیگری بر روی خانمهایی که به مطب من مراجعه میکنند 100 درصد افراد شاهد خشونت در زندگیشان بودند و متاسفانه حدود 55 تا 60 درصد آنها مورد خشونت قرار گرفتند. این جای تاسف دارد که خشونت به مقدار کمتر، ولی به هر حال در مهاجرت هم ادامه پیدا میکند و مسلماً عوارض روحی و روانی خود را دارد، ضمن این که اینجا عوارض قانونی خودش را هم دارد.

خشونت در این مطالعه شامل چه مواردی میشود؟
خشونت در این مطالعه به سه دسته تقسیم شده است. در مورد خشونت فیزیکی و روحی و آزارهای جنسی از آنها پرسیدم. مثلاً هر رفتاری که شامل هل دادن، لگد زدن، تف انداختن، کشیدن، چنگ زدن و مثل آن باشد جزو خشونت حساب میشود. ما خشونت با استفاده از سلاح هم داریم مثل استفاده از چاقو.

یعنی هنوز در خانواده های ایرانی بعد از مهاجرت هم خشونت وجود دارد؟ این ناشی از چیست؟
بله، خشونتهای فیزیکی در مهاجرت هم ادامه پیدا میکند. همه این مثالهایی که می آورم مربوط به بیمارانی است که به من مراجعه میکنند. موارد زیادی بوده که سر و صدای زن و مرد آنقدر بالا گرفته که همسایه های پلیس را خبر کردند و آثار کتک روی بدن زند دیده شده است.
در واقع شما هم نمیتوانید سوار هواپیما شوید و فقط با خروج از مملکت و رفتن به یک کشور دیگر، یک دفعه عوض شوید و به یکباره آن رفتاری را که با آن بزرگ شده اید کنار بگذارید. این زمان میبرد و آموزش نیاز دارد تا آن را از یاد ببرید. واقعاً نمیتوانیم یک عامل را تنها عامل خشونت بدانیم. مجموعه ای عوامل هست که باعث بروز رفتار خشونت آمیز میشود.

مصاحبه:راه حل مقابله با تأثیرهای روحی سرکوب‌‌های اخیر

راه حل مقابله با تأثیرهای روحی سرکوب‌‌های اخیر
محمد تاج‌دولتی- رادیو زمانه

چند هفته‌ای است که رویدادهای پیش و پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری در ایران وضعیت روحی ـ روانی بی‌سابقه‌‌ای را برای گروه قابل توجهی از ایرانیان درون و بیرون از ایران پدید آورده است.

حضور در صحنه‌های تظاهرات و تحمل تبعات آن در داخل و مشاهده‌ی صدها فیلم و گزارش تصویری در خارج از ایران از صحنه‌های تظاهرات، درگیری‌ها، سرکوب‌ها، مجرو‌ح‌شدن‌ها و حتا کشته‌شدن گروهی از اعتراض‌کنندگان و نگرانی از ادامه‌ی سرکوب‌ها و سرنوشت دستگیرشدگان و آینده‌ی جنبش اخیر چه تأثیرهای روحی ـ روانی بر ایرانیان داخل و خارج از ایران داشته است؟

برای آگاهی از تأثیرات رویدادهای اخیر بر ذهنیت و رفتارهای ایرانیان با دکتر عباس آزادیان، روان‌پزشک شناخته‌شده‌ی جامعه‌ی ایرانیان تورنتو گفت و گو کردم:

در کار خودم تأثیرات متفاوتی را دیدم. در روزهای اول یک حالت هیجان، که همراه بود با گذاشتن وقت زیاد و از یک سایت اینترنتی به سایت دیگر رفتن و در جریان خبرها بودن و در نتیجه بی‌خوابی، اضطراب و تنش‌های عصبی حاصل از آن را در روزهای اول می‌دیدم و اکثر مریض‌های من می‌آمدند و می‌گفتند که واقعاً تنش و اضطراب دارند، دلشوره دارند، نمی‌توانند راحت بخوابند و بعد تنش‌هایی که ناشی از دیدن صحنه‌های دردناک مجروح ‌شدن عزیزان ما، مجرو‌ح شدن جوانان ما و بعضاً کشته شدن آن‌ها بود.

به‌خصوص تصویری که در مورد «ندا» دیدیم تأثیرات خیلی شدیدی از لحاظ عصبی روی خیلی از افراد گذاشته بود و آن‌ها را تحریک کرده بود و ناراحتی‌های خیلی وسیعی ایجاد کرده بود. فاز بعدی که الان می‌بینم و بیشتر این روزها شاهدش هستم، یک حالت شاید بشود گفت افسردگی یا سرخوردگی است.

یعنی انتظاری از رشد این حرکت اعتراضی و شورش داشتند و به آنجایی که می‌خواستند یا فکر می‌کردند می‌رسند، نرسیده بود و در نتیجه حالت سرخوردگی و یا حالت افسردگی پیدا کرده بودند. نمی‌گویم، يأس هنوز. ولی زمینه‌هایی از آن را در واکنش‌های مردم اینجا دیدم و می بینم.

همین چیزها را از ایران هم می‌شنوم. چه ازطریق مطالبی که بعضی جاها می‌خوانم و چه ارتباطاتی که با دوستان و آشنایانم و واکنش‌های مشابهی که در آنجا می‌بینم. البته من در ایران نیستم و این‌ها را از اطلاعات دست دوم به شما می‌گویم.

شاهد بودیم که پیش از انتخابات هیجان و امیدهای بسیار زیادی در میان نسل جوان پیش آمده بود. با توجه به شناخت کلی که از روحیه ‌و آرزوهای جوانان ایرانی وجود دارد، چطور این نسل می‌تواند و باید با حس ناامیدی، بیهودگی و شکست ناشی از فشارها و سرکوب‌ها مقابله کند؟

جوی که قبل از انتخابات پیش آمده بود، طبیعتاً یک بحث سیاسی در آن است که چرا چنین اجازه‌ای داده شد و چطور آن فضا به‌وجود آمد. شاید اگر بخواهیم به شکل ساده بگوییم، مسأله این بود که تعداد بیشتری از جوان‌ها و مردم را پای صندوق رأی بکشانند که بعد بتوانند، همان‌طور که الان هم این کار را می‌کنند، بگویند که بیشتر از ۸۰ درصد ایرانی‌هایی که می‌توانستند رأی بدهند، رأی دادند و از این لحاظ برای خودشان بخواهند اعتباری کسب بکنند.

ولی طبیعتاً همیشه معادلات نیروهایی که در قدرت‌‌اند غلط درمی‌آید و این حضور مردم واکنش بعدی‌شان را هم به دنبال داشت. وقتی دیدند برای رأیی که دادند، اعتباری قائل نشدند و نظر و عقیده‌ای که آن‌ها داشتند برای حاکمین و کسانی که در قدرت بودند بی‌ارزش و بی‌اعتبار بوده است، طبیعتاً واکنش سرکشی و اعتراض و عصیان را در میان جوانان ایجاد کرد.

انتظار هم می‌رفت که حاکمیت به مقابله برخیزد و سرکوب کند. همان‌طور که دیدیم سرکوب کرد. طبیعتاً هر زمانی که چنین کنش و واکنشی وجود دارد، هر زمانی که حرکتی هست و آن حرکت سرکوب می‌شود، امکان ناامیدی در آن وجود دارد. در هر حرکتی، اگر بروید و تاریخ حرکت‌ها را بخوانید، این مسأله را می‌بینید.

مثلاً وقتی جنبش ۱۹۰۵ روسیه سرکوب شد، می‌بینید که چقدر شعر و داستان و ادبیات و حتا موسیقی، آن فضای یأس و دلمردگی را ترسیم می‌کند. البته هنوز زود است این را بگوییم که واقعاً فضای یأس و دلمردگی الان هست. در سال ۳۲ وقتی جنبش دهه‌ی سی، دچار کودتای ۲۸ مرداد شد و سرکوب شد، در ادبیات ما یأس و دلمردگی را به شکل خیلی گسترده و وسیعی می‌بینیم.

مثلاً شعر «کتیبه‌»ی اخوان ثالث شعر خیلی بارزی است که در واقع می‌خواهد از پوچی و ناامیدی بگوید که در حرکت مردم هست. و این ممکن است برای جوانان و حتا غیر جوانان پیش بیاید، برای سالمندان و برای کسانی که تجربه‌های حرکت‌های قبلی را دارند.

باید آمادگی‌اش را داشته باشیم. اما یک نکته می‌تواند خیلی کمک بکند و آن این‌که جنبش‌ها کار یک روز و دو روز نیست. کار حتا یک‌ماه و دوماه نیست. ما در مورد سال‌ها تلاش و پشتکار و سازماندهی صحبت می‌کنیم، برای این‌که بخواهیم به آن هدفمان برسیم.

حتا اگر چنین جنبشی، جنبشی که سریع شروع می‌شود و سریع اوج می‌گیرد، سریع به نتیجه برسد، اگر کار پیگیر نشده باشد، اگر سازماندهی صورت نگرفته باشد، شاید اغتشاش بعدی خودش را هم در پی داشته باشد. می‌دانیم که الان سازماندهی خاصی میان نیروهای مترقی نیست. پس، یک راه برای مقابله با امکان بروز ناامیدی هست و آن این است که انتظار داشته باشیم که کار جنبش‌ها کاری پیگیر و کاری درازمدت است و انتظار نداشته باشیم که با یک‌هفته، ده روز، یک‌ماه تظاهرات و مبارزه به نتیجه برسد.

گروهی از ایرانیان معترض و به‌ویژه جوانان، خشونت‌های شدیدی را از سوی نیروهای انتظامی و سرکوبگر متحمل شده‌اند. برخی از آنان مجروح شدند، برخی کتک خوردند، برخی مورد توهین و اهانت قرار گرفتند. اطرافیان و نزدیکان این افراد چه رفتاری را می‌توانند نسبت به آن‌ها داشته باشند؟

شک نیست که این افراد احتیاج به کمک دارند. این کمک می‌تواند از لحاظ پزشکی و یا از لحاظ روحی باشد. طبیعتاً مسایل امنیتی باید رعایت بشود و اگر امکان این وجود دارد‌، در اتاق‌های اورژانس تحت کنترل باشند. طبیعاً امکاناتی از لحاظ درمان، امکاناتی که بشود به آن اطمینان کرد از لحاظ امنیتی باید مورد استفاده قرار بگیرد که این بچه‌ها دچار مسایل بعدی نشوند.

پس باید به آنان توجه درمانی و توجه روحی بشود. چون این برخوردی که با آنان شده، آسیب‌هایی که دیده‌اند، ممکن است خشم و افسردگی خیلی شدیدی ایجاد کند. در نتیجه پشتیبان این‌ها بودن، در کنارشان بودن، تنها نگذاشتن این‌ها، صحبت‌کردن با این‌ها و دوباره در جمع بودنشان، جمع‌هایی که از لحاظ امنیتی دوباره برایشان مسأله ایجاد نکند، مهم است.

با جمع ‌بودن می‌تواند تأثیر خیلی مثبتی در روحیه‌ی این افراد داشته باشد. مسأله‌ی دیگر هم در واقع پشتیبانی عملی در صحنه است. یعنی اگر من می‌بینم برادر من زخمی شده است، اگر خود من هم به صحنه بیایم، در واقع آن نیرو را دو برابر کرده‌ام. آن نیرویی که با رفتن برادر من به صحنه و آسیبی که برای برادر من پیش آمده، با رفتن خودم به صحنه نیروی او را بیشتر می‌کنم و آن مشعلی را که آنجا روشن شده است، اگر به دستم بگیرم و راهش ببرم، در واقع به تداوم حرکت کمک کرده‌ام. و این مسأله می‌تواند خیلی از لحاظ روحی تأثیر مثبتی بگذارد.

به بروز خشم اشاره کردید. یکی از واکنش‌های طبیعی فردی که مورد خشونت و ضرب و شتم قرار می‌گیرد، طبعاً حس خشم و کینه‌ای است که نسبت به خشونت‌گرایان پیدا می‌کند. شما که خودتان تجربه‌ی زندان رفتن و شکنجه‌شدن را هم داشته‌اید، چطور با بروز این احساس مقابله کردید و حالا به‌عنوان روانپزشک چه توصیه‌ای برای جلوگیری از بروز و رشد خشم در شرایط کنونی دارید؟

به نظر من هم باید در مورد خشم و هم در مورد افسردگی صحبت کنیم. چون هردو می‌تواند پیش بیاید، من تجربه‌ی خودم را هم در این مورد مطرح می‌کنم. ببینید، در مورد خشم اولین مسأله این است که چون من آسیب دیده‌ام، چون من زخمی شده‌ام، چون این حرکتی که من به آن باور داشتم حالا تا حدی فروکش کرده و با آن مقابله‌ی خیلی شدیدی شده است، طبیعی‌ است که من عصبانی بشوم و خشم شدیدی در من اوج بگیرد که طبیعتاً باید هم اوج بگیرد. تا اینجا اشکالی ندارد.

ولی واکنش من می‌تواند جایی باشد که مشکل ایجاد کند، اگر که واکنش من واکنشی نسنجیده باشد. اگر فقط به شکل ویرانگر با این خشم خودم برخورد بکنم، هم روی حرکت و جنبش مردم تأثیر منفی می‌گذارد و هم روی شخص من تأثیر منفی می‌گذارد.

یعنی این خشمی که من چیزی را ویران می‌کنم، در واقع خود من هم از این ویرانگری مصون نیستم و ممکن است روحیه‌ و تفکر من هم در این پروسه ویران بشود. ولی همان‌طور که گفتم، این خشم خشمی است که واقعاً حاصل درازمدت برای جنبش نخواهد داشت.

بعضی وقت‌ها حتا در روابط فردی که با مریض‌هایم صحبت می‌کنم این مسأله را مطرح می‌کنم. مثلاً دو نفری که همدیگر را دوست دارند، به آن‌ها می‌گویم ببینید شما می‌توانید با روزنامه آتش را روشن کنید، اما با چوب درخت هم می‌توانید آتش روشن کنید. ولی در نظر بگیرید، آتشی که با روزنامه روشن می‌شود، آتشی‌ است که چند ثانیه حداکثر یک یا دو دقیقه بیشتر دوام نمی‌آورد.

خیلی سریع شما را گرم می‌کند، ولی از بین می‌رود. ولی آتشی که با چوب روشن یا کنده‌ی درخت ایجاد می‌شود، آتشی است که طول می‌کشد تا برسد به اوجش. ولی این اوج مدتی طولانی دوام می‌آورد و مدتی طولانی شما را گرم می‌کند. این مسأله‌ی مهمی است.

اگر ما بگذاریم خشم‌مان مثل همان نحوه‌ای که روزنامه آتش می‌گیرد، آتش بگیرد و بخواهیم ویران بکنیم، مثل همان روزنامه که آتشش به سرعت از بین خواهد رفت، خشم ما هم از بین خواهد رفت و تأثیر مثبتی در درازمدت جنبش نخواهد گذاشت و واقعاً یک برخورد ویرانگر خواهد شد.

ولی اگر آن را حفظش کنیم، خشم را نگه داریم و به نیرو و انرژیی تبدیلش کنیم که با آن انرژی دورهم جمع بشویم، همدیگر را گرم بکنیم، به همدیگر امید بدهیم و یک کار منطقی و درست بکنیم، از لحاظ درازمدت جنبش، می‌تواند تأثیری خیلی عالی داشته باشد.

قسمت دیگر همان‌طور که گفتم افسردگی است. و این تجربه‌ای‌ است که خودم بیشتر داشتم، چون ما در فضای متفاوتی بودیم. وقتی من سال ۶۴ از زندان آزاد شدم، فضای خفقان خیلی بدی بود و بیشتر حالت یأس بود و هیچ کس به هیچ کس اطمینان نداشت. هیچ کس با دوستش هم نمی‌توانست حرف بزند و دوست هم با ما نمی‌توانست حرف بزند.

در واقع یک فضای تنهایی خیلی عجیبی بود و بیشتر آن افسردگی بود که دامنگیر بود و این‌که آیا اصلاً کاری می‌شود کرد؟ یک فضای یأس، تیره و واقعاً ناامیدی بود. دوباره درباره‌ی اخوان صحبت کنیم که اینجا شعر «زمستان» اخوان یادم می‌آید. واقعاً فضای آن شعر «زمستان» اخوان در آن سال‌های ۶۰، ۶۱ ، ۶۲ تا سال ۶۷ و ۶۸ برجامعه حاکم بود.

این خطر وجود دارد که برای بچه‌ها این مسأله پیش بیاید. امیدوارم که جنبش سرکوب نشود، امیدوارم که انرژی داشته باشد و به شکل‌هایی که مردم مناسب می‌بینند در درون کشور تداوم پیدا بکند. ولی اگر چنین چیزی پیش نیاید، باید آماده‌ی این افسردگی باشیم و طبیعتاً مهم‌ترین نکته هم این است که هیچ حرکتی یک‌روزه، یک‌هفته‌ای، یک‌ماهه به نتیجه نمی‌رسد. کار درازمدت است که می‌تواند حاصل بدهد. حتا اگر ظاهراً حاصل ندهد.

جنبش ۵۷ را در نظر بگیریم. خیلی از نسل جوان‌تر وقتی با ما صحبت می‌کنند، می‌گویند شما مقصرید که این مسأله پیش آمده. من می‌گویم این‌طوری نگاه نکنید، وقتی در مقایسه با تحولات سال ۵۷ نگاه می‌کنیم. رشدی شدید، عالی و آگاهی زیادی در مردم پیش آمده است.

شما این آگاهی را که در مردم ایران می‌بینید، در هیچ کدام از کشورهای منطقه نمی‌بینید. پس حتا حرکت ۵۷ هم یک حرکت بیهوده نبود. حرکتی بود که سطح حرکت مردم را، سطح فکری مردم را به جایی جدیدتر، به سطح عالی‌تری رساند و در نتیجه آن شخمی که آن موقع زده شد بیهوده نبود و به هدر نرفته است. و این کاری هم که الان جوان‌ها می‌کنند مسلماً بدانید که بیهوده نخواهد بود، به هدر نخواهد رفت و تأثیرات درازمدت خودش را خواهد داشت.

در طول چند هفته‌ی گذشته در میان ایرانیان خارج از کشور یک نوع همدلی و همبستگی در مورد اعتراض کردن به ادامه سرکوب ها و کمک‌ کردن به همدیگر و انعکاس حمایت‌شان از جنبشی که در ایران وجود دارد بوجود آمده است. انتقال این حس و حالی که الان در میان ایرانیان خارج از کشور وجود دارد، چقدر می‌تواند تأثیر مثبت در روحیه‌ی کسانی که در داخل ایران هستند، داشته باشد‌؟

مسلماً می‌تواند تأثیر مثبت داشته باشد. طبیعتاً کسانی که در ایران هستند و آنجا حرکت می‌کنند، حد و سطح جنبش، میزان حرکت و شدت حرکت جنبش را تعیین می‌کنند. و ما اینجا بیشتر، همان‌طور که گفتید، نقش پشتیبان و خبررسانی داریم و کارهایی که می‌توانیم انجام بدهیم از لحاظ خبررسانی و از لحاظ پشتیبانی است.

پس بودن این پشتیبانی بسیار مثبت است و انتقالش به ایران هم بسیار مثبت است. ولی فکر نمی‌کنم تحمیل نظرهای ما به جنبش درون ایران، کار مثبتی‌ است. چون واقعیت این است که ما دستی از دور برآتش داریم و شناخت‌مان از تغییرات روزمره‌ی ایران طبیعتاً کافی نیست.

وقتی حرکت و جنبش پیش می‌آید، واقعاً تغییرات روزانه است. ما در مورد تغییراتی که ممکن است یک یا دو سال صورت بگیرد صحبت نمی‌کنیم. دیروز و امروز ممکن است مقتضیات جنبش فرق بکند. درنتیجه نظر من که سالیان سال ایران نبوده‌ام نمی‌تواند نظری قطعی و تعیین‌کننده‌ای باشد.

اگر این را در نظر بگیریم، مسلماً می‌توانیم کمک خیلی زیادی بکنیم و این شور و حالی را که پیش آمده است، حفظ بکنیم. من به مریض‌هایم در مقابله با اضطراب و افسردگی‌شان گفتم که بهترین راه نه دارو است، نه آمدن پیش من است، نه درمان است و نه هیچی. این است که بروید توی خیابان پرچم خودتان را بردارید، شعار خودتان را بدهید و آنجا حضور داشته باشید. حضورتان از همه چیز مهم‌تر است

Thursday, July 9, 2009

مصاحبه :اعتیاد و سینما، فصل اول

اعتیاد و سینما

اعتیاد یکی از معضلات مهم و اساسی در جوامع مختلف جهان است. این موضوع طی سالهای متمادی به یکی از سوژه های اصلی در سینما و ادبیات مبدل شده است. اگرچه واژه اعتیاد به صورت جامع، وابستگی به هر چیز چه مادی و غیر مادی را شامل می شود، اما نام اعتیاد با مواد مخدر و کلمه معتاد با فردی که مواد مخدر مصرف می کند مترادف گشته است. در حالکه اعتیاد می تواند به مواد مخدر، الکل ، قمار و غیره نیز اطلاق شود. در این مطلب قصد داشتم به مقوله اعتیاد در سینما بپردازم . به همین خاطر قبل از هرچیز لازم دیدم که با یکی از کارشناسان با علم و تجربه گفتگویی داشته باشم تا به صورت علمی با این واژه و ریشه ها و پیامدهای آن آشنا شویم و سپس به موضوع اعتیاد در سینما پرداخته و فیلمهای سینمایی مرتبط با این موضوع را در سینمای ایران و جهان معرفی کنم. آز آنجا که این موضوع بسیار طولانی شد به ناچار بخشهایی از گفتگو را کوتاه کرده و کل مقاله را به دو بخش تقسیم کردم. بخش اول گفتگو با دکتر عباس آزادیان روانپزشک با تجربه مقیم شهر تورنتو است که از چهره های شناخته شده در جامعه ایرانی و از علاقمندان و پشتیبانان رویدادهای فرهنگی میباشد. بخش دوم به طور خاص به مقوله اعتیاد در سینما اختصاص خواهد داشت.

عارف محمدی

اعتیاد بیشتر وابستگی یا سوء استفاده است.


ابتدا تعریفی از واژه اعتیاد داشته باشیم. اعتیاد به چه چیزی اطلاق می شود؟

-در مسئله تعریف اعتیاد اختلاف نظرهایی وجود دارد. جالب است که اگر شما مهمترین کتاب روانپزشکی را که در سراسر دنیا مورد تایید است و به عنوان مرجع استفاده می شود را در نظر بگیرید لغت اعتیاد را داخل آن نمی یابید. اگر هم در این کتاب از لغت اعتیاد استفاده شده باشد بخاطر اینست که بگوید لغت علمی ای نیست. ما در چهارچوب دایره لغات روانپزشکی به جای واژه اعتیاد از دو لغت دیگر استفاده می کنیم. یکی Abuse یا سوء استفاده (سوء مصرف) و دیگری لغت Dependencyوابستگی. در واقع می توان گفت که اعتیاد را از این زاویه به دو دسته تقسیم می کنیم. یکی سوء استفاده کردن از یک ماده مخدر و دیگری هم وابسته شدن به یک ماده است. سوء استفاده کردن دلیل خودش را دارد یعنی از یک چیز بیش از اندازه استفاده کردن. یعنی با اینکه ماده مخدر روی حالتهای روحی و جسمی شخص تاثیر منفی می گذارد اما باز هم به استفاده از آن ادامه می دهند. در واقع کارهایی برای بدست آوردن یا تامین آن ماده می کنند که نباید بکنند و گاه ازحد معقول برای بدست آوردن آن ماده خارج می شوند. این تعریف سوء استفاده می شود.
وابستگی دو حالت دارد . وابستگی روحی و وابستگی جسمی. وابستگی جسمی اینست که وقتی شخصی آن ماده را ترک می کند دچار مشکلات جسمی و عوارض آن می شود. برای مثال کسی که در روز چهار لیوان قهوه می خورد اگر یک روز نخورد چه اتفاقی برایش می افتد . اگر هیچ عارضه فیزیکی نداشته باشد می گوییم وابستگی فیزیکی ندارد . ولی اکثر افراد سردرد می گیرند و بی حوصله و عصبی مزاج می شوند و این نشان دهنده عوارض فیزیکی ترک است. در حالت دوم فرد ممکنست وابستگی فیزیکی نداشته باشد اما وابستگی روحی پیدا کند . وابستگی روحی به این شکل است که شخص مدعی می شود که می خواهد این ماده را ترک کند اما احساس میکند توانش را ندارد و یا آنچنان به آن محتاج است که قادر به ترک آن نیست. پس وقتی تعریف اعتیاد پیش می آید بیشتر به وابستگی یا سوء استفاده می پردازیم و بر آن اساس گرایش افراد را به الکل یا مواد مخدر بررسی می کنیم.


گرایش به مواد مخدر در چه مراحلی شکل می گیرد؟ چون به مراحل اولیه این پدیده کمتر پرداخت شده." مثلا خیلیها می گویند ما که تفننی می کشیم "...

- اصولا هیچ کس از همان ابتدا عنوان نمی کند که من می خواهم به سیگار یا تریاک معتاد شوم یا الکلی شوم. پس معمولا برای اکثر افراد به شکل تفننی و ساده شروع می شود. مثلا در جمعی که هستیم ، یک عده سیگار می کشند و من هم برای اینکه همرنگ جماعت بشوم آنها را همراهی می کنم. سیگاری دود می کنم و یا یک لیوان مشروب می خورم. برای یک دسته از افراد همین تفنن و یا همرنگ جماعت شدن است که به مرور تداوم پیدا می کند و به آنجا می رسد که متوجه می شوند وابسته شده اند و اگر مرتب مصرف نکنند دچار مشکل می شوند. و طبق تعریفی که کردیم از لحاظ جسمی و روحی مشکل پیدا می کنند. در حال حاضر با وجود مواد مخدری که به شکل قرصهای رنگارنگ توزیع می شود ، جوانها به کلوبهای شبانه که می روند ، بعد از سه ، چهار ساعت رقص خسته می شوند و یک نفر هم به آنها قرصی می دهد که با آن انرژی کاذب پیدا می کنند و چند ساعت بیشتر می رقصند. اینها با مصرف این قرصها به اصطلاح های پر از انرژی می شوند و دچار یک لذت خاصی می شوند . خوب ، این لذتی که به شکل تفننی ایجاد شده کم ، کم می تواند تداوم پیدا کند و وقتی که همیشگی شد به اعتیاد تبدیل می شود. پس آنها که از واژه تفننی استفاده می کنند الزاما به این معنا نیست که در معرض خطر وابستگی و اعتیاد نیستند بلکه به این مرحله هم مسلما خواهند رسید. گروه دیگری هستند که تحت شرایط خاصی وابستگی پیدا کرده اند. مثلا در کودکی در خانواده ای بزرگ شده اند پدر یا مادر معتاد بوده و بدون اینکه خودش متوجه شوند گرایش به مواد پیدا کرده اند. کسانی هم هستند که از مواد به عنوان یک راه گریز یا درمان استفاده می کنند. مثلا اگر مشکل خاصی دارند ، فکر می کنند که با خوردن مشروب یا کشیدن مواد مخدر مشکل جسمی آنها حل می شود که گاهی هم همینطور است. ولی بعد که تداوم پیدا می کند عوارض دیگری گریبانگیر آنها می شود. پس به طرق مختلف افراد می توانند در معرض وابستگی قرار بگیرند.

نقش بیولوژی بدن در گرایش و عدم گرایش به اعتیاد چیست؟ برای مثال عده ای از دود و الکل متنفر هستند و یا بقولی با سیستم بدنیشان سازگاری ندارد و بالطبع گرایش به این نوع مواد یا مایعات ندارند و عده ای بالعکس دارند. این مسئله چقدر از لحاظ علمی صحت دارد؟

-مسلما صحت دارد. عوامل مختلفی در اعتیاد نقش دارند. یکی از آنها ژنتیک است. بعضی ها از لحاظ ژنتیک استعداد بیشتری برای معتاد شدن نسبت به دیگر افراد دارند. بر اساس مطالعات و مشاهدات افرادی که در خانواده هایی بدنیا می آیند که پدر یا مادر معتاد هستند خطر ابتلا به اعتیادشان خیلی بیشتر از بچه هایی است که در خانواده هایی بدنیا می آیند که والدین اعتیاد ندارند. خوب در اینجا این سوال پیش می آید که علت بالا رفتن خطر اعتیاد در این بچه ها چیست ؟ دو حالت می تواند داشته باشد. یکی اینکه مصرف مواد مخدر از طرف پدر و مادر را می بینند و یاد می گیرند و وابسته می شوند. یک امکان دیگر هم اینست که در مغز و بدنشان نوعی آمادگی برای معتاد شدن وجود دارد. آما چطور می توان به اینها پی برد؟
محققان دست به کار جالبی زدند. اینها بچه هایی که پدر و مادرشان معتاد بودند و موقع تولد به دلایلی از پدر و مادر جدا شده بودند را بررسی کردند. برای مثال در سیستمهایی که سازمانهایی برای حمایت از این بچه ها وجود دارد ، این کودکان را از خانواده های معتاد جدا کردند و به خانواده های دیگری سپردند که مسئولیت بزرگ کردن بچه ها را به عهده گرفتند. خوب اینها سوژه جالبی برای تحقیق هستند که اگر ژنتیک باشد خطر وابسته شدن به مواد مخدر این بچه ها به همان اندازه است که اگر نزد خانواده خودشان بودند. خوب ، اگر ژنتیک نباشد و نقش محیط باشد اصلا خطری وجود نخواهد داشت یا خطرش در حد هرکس دیگری است که در همان خانواده معمولی بزرگ شده است که پدر و مادر شان اعتیاد ندارند. به طور خلاصه این مطالعات نشان می دهد که هم شرایط محیطی نقش دارد و هم اینکه اینها از لحاظ ژنتیک یا آمادگی بیشتری داشتند یا استعداد معتاد شدن را داشتند. حالا این سوال پیش می آید که ژن چه کاری انجام می دهد که این استعداد را بارور می سازد. به اشکال مختلف این قضیه صورت می گیرد. یکی اینکه کبد بعضیها به سرعت ماده خارجی ای که داخل آن می شود را از بین می برد و خنثی می سازد . در صورتیکه برای عده دیگری اصلا اینطور نیست. برای مثال کبد یک سری افراد الکل را فورا از بین میبرد و چیز زیادی از آن باقی نمی ماند. شما اگر برای مثال یک بطری آبجو بخورید خیلی سریع اثرش از بین می رود و تاثیر چندانی نمی گذارد. کسان دیگری هستند که اگر یک بطری آبجو بخورند کبدشان طوریست که همه آن آبجو وارد سیستم خون آنها می شود. خوب در اینصورت چه کسی بیشتر در معرض اعتیاد است. مسلما گروه اول. چون گروه دوم یک آبجو خورده و با همان یک آبجو تقریبا به حالت مستی رسیده و احتمال اینکه بخواهد آبجوی دوم را بخورد خیلی کم است. چون دچار خطر خواب آلودگی و یا حتی تهوع و سردرد و غیره می شود و بهمین خاطر سعی می کند به آبجوی دوم نرسد و در نتیجه وابسته هم نمی شود. حالا در گروه اول شخص آبجوی اول و دوم و سوم را می خورد و به چهارمی که می رسد تازه یک مقدار تاثیر آنرا حس می کند. خوب مسلما این فرد به خوردن بیشتر مشروب عادت می کند و بعد هم به مشروبهای سنگین تر ختم می شود. البته این قضیه فقط در مورد مشروب نیست بلکه در مورد داروها هم صدق می کند.

اصولا هر ماده مخدری که ما به آن اعتیاد پیدا می کنیم به خاطر اینست که یک مادۀ مشابه آن و یک سیستم مشابه آن درون بدن ما وجود دارد ، چون اگر وجود نداشت اصلا بدن به چنین موادی واکنش نشان نمی داد . مثلا الکل به این خاطر روی بدن ما اثر می گذارد، چونکه یک سیستم در بدن هست که چیزهای مشابه الکل روی این سیستم کار می کند و حالت آرام و خواب آلود شدن را ایجاد می کند. الکل هم روی آن سیستم کار میکند و به همین خاطر هم تاثیر می گذارد. یک سیستمی وجود دارد که به آن سیستم تریاک درونی می گوییم و حالت ضد درد و تأثیر دارویی دارد. وقتی که درد ایجاد می شود این سیستم شروع می کند به تولید موادی مثل تریاک و در واقع پادزهری ترشح می کند که ضد درد است و اصطلاحا به آن اندورفین می گویند. اندورفین در واقع همان تریاک است. اما تریاکی که خود بدن ترشح می کند . حالا اگر این سیستم شما کم کار است شما دوباره اندروفین خیلی زیادی لازم دارید که این کم کاری را جبران کند یا این سیستم را فعال کند. این کم کاری به دلایل ژنتیکی و بیولوژیکی عموما می تواند اتفاق بیافتد. در این حالت فرد به اندروفین و تریاک زیادی نیاز دارید که روی آن سیستم کار کند و تاثیر بگذارد. اگر کسانیکه سیستم اندروفین آنها در درون کم فعالیت است در معرض کشیدن تریاک قرار بگیرند عملا خیلی سریع وابسته می شوند. چونکه سیستم کم کار است و با مصرف تریاک سیستم فعال می شود و ناگهان احساساتی پیدا می کنند که قبلا نداشتند و به همین خاطر تریاک وابستگی سریعتری برایشان ایجاد می کند.
یک سیستم دیگری وجود دارد به نام دوپامین . دوپامین یک ناقل شیمیایی است و یک نقش مهم آن اینست که در
فعال است و این سیستم را تحریک می کند. Reward system سیستم جایزه ای بدن وقتی یک نفر شما را تشویق می کند این سیستم دوپامین بدن فعال می شود و یک جایی داخل مغز تحریک می شود و در نتیجه احساس خوبی به انسان دست میدهد. خوب اگر این سیستم حساس باشد کسی که ماده مخدر را مصرف می کند خیلی بیشتر لذت می برد و در نتیجه بیشتر وابسته می شود. دوباره مقایسه کنید کسی را که این سیستم او خیلی فعال است، یعنی یک خورده که ماده مخدر مصرف می کند دچار لذت می شود و احساس خوبی پیدا می کند. حتی تصور کنید آدمهایی را که پشت میز قمار نشسته اند . چهار ، پنج هزار دلار باخته اند اما باز هم قدرت اینکه قمار را رها کنند را ندارند. چون که دچار لذت و هیجان هستند. انگار که دکمه ای در مرکز لذت این آدمها قرار دارد و مدام آنرا فشار می دهند. حتی اینها که ساعتها جلوی بازیهای کامپیوتری هستند نیز همین حالت را دارند. برگردیم به جواب سوال شما و اینکه مسلما جنبه بیولوژیکی دارد. انسانها سیستم ژنی و مغزی متفاوتی دارند. در نتیجه ریسکها و خطرهای متفاوتی در وابسته شدن به اعتیاد دارند و این از این لحاظ مهم می شود که مثلا من ادعا کنم که فلانی دو سال است مواد مخدر مصرف می کند و هر وقت دوست دارد مصرف می کند و هروقت دوست ندارد مصرف نمی کند و در نتیجه استفاده تفریحی اعتیاد نمی آورد و نباید نگران شد. من و شما ممکنست که در این مورد تفاوتهای زیادی داشته باشیم پس چرا دست به این ریسک خطرناک بزنیم. چونکه ثابت شده بعضی از افراد با یک بار مصرف بعضی از مواد مخدر برای همیشه به آن وابسته میشوند و دیگر قدرت ترک آنرا ندارند.

جالب است که این مرکز لذت جدای از اعتیاد گاهی مواقع درموضوعات و مباحث مشترک و مورد علاقه افراد این نشئگی و لذت را بوجود می آورد.

-مطمئنا اگر روی این مرکز لذت آزمایش کنند در این افراد به نتیجه ای مشابه خواهند رسید. چه بسا همین حالا که من و شما داریم در مورد موضوعی صحبت می کنیم که از آن لذت می بریم ، اگر سیستم دوپامین ما را آزمایش کنند به احتمال زیاد متوجه می شوند که فعال تر از زمانیست که نشسته بودیم و یک کار معمولی انجام می دادیم.

تفاوت مواد مخدر قدیمی تر مثل تریاک یا هرویین با نوع جدید آن که بیشتر شامل انواع قرص ها می باشد چیست؟ مواد مخدر در حال حاضر شیمیایی هستند و اثرات آنها بیشتر روی مغز است تا جسم و گاهی به دشواری می توان به اعتیاد طرف پی برد؟

- شکی نیست. مواد قدیمی طبیعی تر است. به هر حال تریاک و ماری جوانا از گیاه گرفته می شود. اما مواد مخدر جدید شیمیایی است و در آزمایشگاههای شیمیایی ساخته می شود و مشکلات متفاوت ایجاد می کند. یکی از این مشکلات مبارزه با این مواد است. برای مثال تریاک در جاهای معدودی از دنیا کشت و به عمل می آید و به جاهای دیگر فرستاده می شود ، به همین خاطر راههای مبارزه با آن راحت تر است. مثلا جلوگیری از ورود آنها در مرزها. ولی ساخت برخی مواد شیمیایی جدید آنچنان آسان است که هر کسی که یک مقدار علم شیمی می داند و امکانات آنرا دارد ، می تواند در خانه اش این مواد را درست کند. حد اقل در هر کشوری می تواند ساخته شود و در نتیجه کنترل آن برای نیروهای مبارزه با مواد مخدر سخت تر است . پس یک مسئله برخورد لجستیک و مبارزه با آن است.مسئله دوم تاثیری است که روی انسان می گذارد. ببینید مواد جدید روی قسمتهای مشخص تر و دقیقتر مغز کار می کنند. در نتیجه اولا سریعتر روی بدن اثر میگذارند و دوم اینکه تاثیرات روحی و روانی بیشتری دارند . متاسفانه به همین دلیل تاثیرات برخی از آنها عمیق و ماندگار است. برای مثال کسی که پی. سی. پی مصرف می کند ( پی. سی. پی یک نوعی از مواد است که سنتز می شود و بعد ساخته می شود و به شکلهای مختلف از جمله قرص هم ارائه می شود. Angel Dust یا گرد فرشته یکی از این پی. سی. پی ها ست که به گرد فرشته معروف است). خوب شخص ممکنست اینرا مصرف کند و تا سه روز هم خودش متوجه نشود که یک حالت بیماری روحی پیدا کرده است. بعد از سه روز متوجه می شود که توهم پیدا کرده و یا چیزهای غیر واقعی می بیند و در کل یک چنین حالتهایی به او دست میدهد.

فاصله طبقاتی چه نقشی در افراد معتاد از لحاظ بازتابهای فیزیکی و روحی و روانی دارد. برای مثال کمتر دیده می شود که افراد پولداری که مواد مصرف می کنند از لحاظ ظاهری دچار تغییرات فاحشی شوند. چون به قول معروف با پول هم مواد خودشان را به موقع تهیه می کنند و هم از تغذیه خوبی برخوردار هستند. این تاثیرات در طبقات غنی و فقیر را چطور ارزیابی می کنید؟

- فاصله طبقاتی از دو لحاظ تاثیر دارد. یکی تفاوت طبقات مختلف از لحاظ شکل وابسته شدن به مواد مخدراست. به طور کلی آدمهایی که از لحاظ اقتصادی و اجتماعی در طبقه پایین تری قرار دارند بیشتر به مواد مخدر معتاد می شوند. این به این معنا نیست که طبقات بالا وابستگی پیدا نمی کنند. این مسئله در میان هنرپیشگان و خوانندگان که مردم توجه بیشتری به آنها دارند مشهود تر است. اینها با اینکه از لحاظ مالی در شرایط بسیار خوبی به سر می برند ولی باز هم دچار اعتیاد به مواد مخدر می شوند و خوب قسمت بعدی جواب شما اینست که بعضی از آنها جان خود را به خاطر مصرف زیاد مواد مخدر از دست می دهند یا به خاطر شرایط نا مناسب و نحوه نا مطلوب استفاده از مواد جان می سپارند. بارها شنیده ایم که هنرپیشگان یا خوانندگان معروف بخاطر مصرف زیاده از حد این مواد جان داده اند. به طور کلی افراد همۀ طبقات دچار اعتیاد میشوند ولی عوارض و عواقب اعتیاد در طبقات پایین شدیدتر و عمیقتر میباشد.

بله. اخیرا هم لث هجر بازیگر هالیوود و فیلم بت من به همین دلیل در آستانه شهرت جان داد.

-بطور کل باید اینطوری خلاصه کنم که تفاوت در نحوه اعتیاد و عوارض آن در طبقات مختلف متفاوت است اما کلا هرکس که دچار اعتیاد بشود و هر ماده ای را مصرف کند و یا زیاد مصرف کند دچار این عوارض خواهد شد و مهم هم نیست که از چه طبقه اجتماعی باشد.

یک عده از هنرمندان به خاطر استنباط شخصی یا با شنیدن تجربیات دیگران به این نتیجه رسیده اند که مثلا اگر یک بازیگر هستی با استفاده از مواد مخدر می توانی نقش خودت را بهتر ایفا کنی. برای مثال در سینما و تئاتر داشتیم هنرمندانی که برای رسیدن به این نقطه در نهایت به شدت معتاد شدند و تا آخر عمر هم قادر نبودند بدون توسل به مواد مخدر کاری انجام دهند. یعنی طوری جا افتاده بود که به واسطه مواد مخدر و نشئگی آنست که این هنرمندان در حس فرو می روند . در اینباره چه نظری دارید؟

-در میان صحبتهایم به یک نکته اشاره کردم که برخی برای تفنن از مواد مخدر استفاده می کنند و برخی هم به قول شما برای حل یک سری از مشکلاتشان و اینکه از این مواد نفعی ببرند. فرض کنید من یک آدم خجالتی هستم و قرار است در جمعی حضور داشته باشم. با خوردن کمی مشروب آرام می شوم و خجالتم کمتر می شود و شروع به حرف زدن می کنم. یواش یواش به این سیستم عادت می کنم ، چون حس می کنم برایم خوب است و شروع به استفاده مرتب از آن می کنم. بعد هم به آن وابسته می شوم. پس مسلما یک تاثیر اینگونه دارد.
چندی پیش در کنسرت Red Hot Chili Paper که یک گروه مهم و قدیمی برجسته راک بودم، اینها دو ساعت بدون لحظه ای درنگ و توقف بالا و پایین پریدند و اینطرف و آنطرف رفتند و پشت سر هم خواندند. با خودم فکر میکردم اینها 25 سال است که می خوانند و احتمالا باید 40 تا 50 سال سن داشته باشند. اینها چطور می توانند دو ساعت بی وقفه این مقدار حرکت و انرژی داشته باشند. خوب آیا اینها مواد مخدر انرژی زا مصرف کردند یا نه؟ پس شکی نیست که این مواد مخدر بخاطر تاثیری که روی مغز و بدن می گذرانند ، می توانند تاثیر ایجاد کنند و این تاثیرات در کوتاه مدت می تواند مثبت باشد. ولی هشدار من اینست که تاثیر دراز مدت آن به شدت منفی خواهد بود و عوارض آن بقدری است که نه تنها به نفع آن نمی ارزد بلکه خطرات بعدی جدی بهمراه دارد.

با توجه به این توضیحات آیا برای یک آدم خجالتی روشهای طبیعی هم در رفع این مشکل وجود دارد؟

-مسلما روشهای متعدد درمانی وجود دارد. حتی از لحاظ دارویی هم می توانیم داروهایی که تاثیر منفی کمتری دارند را تجویز کنیم. بجز اینها هم یک سری روشهای رفتار درمانی وجود دارد که برای اینگونه افراد می توان به کار برد تا احساس خجالتشان از بین برود و اجتماعی تر بشوند.

پس نوعی عدم آگاهی و شناخت هم یکی از عواملی است که برخی آدمها را به جای استفاده از روشهای درمان طبیعی به سوی مواد مخدر می کشاند.

-بله. استیگما به معنی منفی نگاه کردن جامعه به بیماریهای روانی هم تاثیر دارد. چرا که هنوز هم خیلیها دوست ندارند به روانپزشک مراجعه کنند. چرا که معتقدند مراجعه به روانپزشک مترادف است با بیماری جنون در آنها. یعنی که باید دیوانه باشند که به روانپزشک مراجعه میکنند. ولی این نگاه منفی در حال تغییر است.

خیلی ها این تئوری را شایع کرده اند که فرد معتاد نمی تواند برای همیشه اعتیادش را ترک کند و در یک فرصت و شرایط به وجود آمده دوباره شروع به استعمال مواد مخدر می کند. شما چه نظری دارید؟

-این نگرش بطور کل غلط است و یک کلی گویی است. هستند کسانی که معتاد بودند حتی در سنین خیلی بالا با موفقیت آنرا کنار گذاشتند. ولی یک نکته را نباید فراموش کرد و آن اینست که کلا کسی که قبلا معتاد بوده و اعتیادش را ترک میکند، امکان بازگشتش به اعتیاد همیشه وجود دارد و خطرش هم کم نیست. ولی این به آن معنا نیست که توان ترک را نداشته باشد و یا در این زمینه موفق نباشد. این فرد باید به سمت فضاهایی که او را به سوی استفاده مجدد از مواد هدایت میکند نرود. مثلا در جمع دوستان معتاد به مواد مخدر حضور نداشته باشد. چون بازگشت به جمعی که در آن بساط مواد مخدر چیده شده تداعی لحظاتی است که او لذت میبرده و ممکنست روز اول و دوم مقاومت کند اما کافیست که یک مشکل و نگرانی برایش پیش بیاید که زمینه را برای گریز از این مشکلات با کشیدن مواد مهیا سازد. در آن شرایط دشوار دیگر فرد نمیتواند مقاومت کند و به اعتیاد دوباره کشیده میشود.