گفتگوی اردشیر
زارع زاده از مجله دادگر با دکتر آزادیان
بسیاری از زوج ها در ابتدای ازدواج، به دلیل
فضای احساسی حاکم بر رابطه آنها، با همدیگر راحت صحبت نمی کنند و از گفتگو در مورد
مسائل مادی پرهیز می کنند و یا با احتیاط صحبت می کنند. همین مسئله باعث می شود در
ادامه رابطه مشکلاتی پیش بیاید که رابطه را دچار بحران کند. توافق بر سر رابطه و
زندگی مشترک با تعارف و رودربایستی پیش نمی رود. در واقع یک قرارداد ازدواج فقط در
نوشته نیست، بلکه باید گفتگو کرد و شفاف وارد زندگی شد. در این زمینه با دکتر عباس
آزادیان روانپزشک و محقق صحبت کردیم. دکتر آزادیان از گفتگو با "دادگر"
استقبال کرد و ما را به گرمی در دفتر کار خود پذیرفت.
اردشیر: جناب دکتر آزادیان
تشکر می کنم از این فرصتی که به ما و مخاطبان دادگر دادید. بدون مقدمه می پرسم چرا
در ابتدای یک رابطه برخی تعارف و
رودربایستی دارند و راحت نمی توانند حرف خود را به همدیگر بگویند.
دکتر آزادیان: یک طرف مسئله
فرهنگی است. دو نفر وقتی سر سفره عقد می نشینند، می بینند که یک چیزی خارج از
اراده اولیه، به آنها تحمیل شده است. یا اینکه اصلا هیچ آینده نگری در کار نبوده
است. من مریض هایی با مهریه های سنگین دارم که هیچ کس توان پرداخت آنها را ندارد.
وقتی از مریض ها می پرسم چرا چنین مهریه هایی را قبول کرده اید می گویند ما تعیین
نکرده ایم بلکه ما در شرایط رودربایستی و یا درگیریهای خانوادگی زیر بار آن رفتیم.
در اصل شرایط فرهنگی جامعه ما این زمینه را مهیا نکرده که دو طرف راحت صحبت کنند و
به توافق برسند بلکه در رودربایستی مسائل را میپذیرند.
خیلی از کسانی که ازدواج می
کنند به امکانات آینده توجه ندارد و هیچ وقت فکر نمی کنند که ممکن است رابطه آنها
به جدایی برسد. در کانادا 40 درصد ازدواج ها در نهایت به طلاق می رسد. وقتی از این
40 درصد پرسش کنید که آیا فکر می کردید که کارتان به طلاق برسد در جواب خواهند گفت
نه، چون با عشق و علاقه ازدواج کردیم. این علاقه و احساس مانع دیگری است که اجازه
نمی دهد افراد به آینده رابطه فکر کنند و یا در مورد مسائل مادی رابطه راحت بحث
کنند.
اردشیر: ما در کانادا مهریه
نداریم ولی برخی به خاطر ماشین، خانه و مسائل مادی واقعا تعارف دارند. مثلا در
مورد آینده مادی فردی که دوست دارند به دلیل رابطه احساسی نمی توانند پرسش کنند
چون نگران هستند طرف مقابل ناراحت شود.
دکتر آزادیان: دو مسئله وجود
دارد؛ یکی اینکه اگر این رابطه به طلاق
منجر شد باید حق و حقوق دو طرف در نظر گرفته شود. حال مسئله بعدی این است که چرا
اصلا ازدواج می کنیم. در یک رابطه چرا موضوع اصلی باید مادی باشد؟ اتفاقا مسئله
اصلی احساسات و علاقه و عشق است. الزاما، خوشبختی در این نیست که مثلا یک خانمی با
یک مرد پولدار ازدواج کند. علت ازدواج نباید به دلیل وضعیت مالی باشد ولی یک فرد این
شرایط مالی را ممکن است در نظر بگیرد تا اگر رابطه به جدایی کشید منافع او تامین شود.
این دو تا موضوع باهم فرق دارند.
اردشیر: ایا شرایط به حد
کافی باید فراهم شود؟
دکتر آزادیان: خوشبختانه در
کانادا قوانین ازدواج و طلاق تا حدودی حق همسر، فرزند و موارد دیگر را مشخص کرده و
به شکل ذاتی حقوق طرفین را حفاظت می کند. ولی زندگی و رابطه احساسی چیزی نیست که
با مادیات مقایسه شود.
اردشیر: فرض کنید من با
خانمی در رستورانی هستم و برای پرداخت پول غذا تعارف دارم. چه چیزی مانع بیان راحت
من می شود؟
دکتر آزادیان: اجازه دهید اول
مثالی بزنم. چندی پیش من همراه با تعدادی از همکاران در رستورانی بودم. دو تا زوج
کانادایی هم در جمع بودند که یکی از این زوج ها صورت حساب رستوران را جداگانه پرداخت
کردند. (زن و شوهر هر کدام کارت اعتباری جداگانه ای استفاده کردند.) من وقتی از
این دو نفر پرسیدم چطور شما دو تا زن و شوهر هستید ولی جدا پرداخت کردید، گفتند ما
باهم تعارف نداریم و البته هر دو کار می کنیم. یکی پزشک بود و دیگری وکیل که هر دو
نیز در کانادا بزرگ شده بودند. برای این دو نفر یک زمینه فرهنگی وجود داشت که دیگر
آنها را در پرداخت صورتحساب در برابر هم قرار نمی داد. اما شاید ما ایرانی ها به
رستورانی برویم و سر اینکه چه کسی هزینه را پرداخت کند همه تعارف داشته باشند. در
رابطه زن و شوهرها هم همینگونه است. مثالی بیاورم. یک زن و شوهری به دفتر من آمدند
و خانم گفت با اینکه من کار می کنم و موقعیت مالی خوبی دارم اما از اینکه وقتی با
همسرم رستوران می رویم و من باید دست به جیب شوم تنفر دارم. البته می گفت از
پرداخت کردن ناراحت نیستم و جای دیگری جبران می کنم ولی عادت ندارم چنین کاری
انجام دهم چون از بچگی من را مثل یک پرنسس بزرگ کرده اند.
به طور کلی در کانادا شرایط
متفاوت هست. هستند مردانی که بچه داری می کنند و همسرانشان در بیرون از منزل کار
می کنند چون ممکن است بیشتر از مرد درآمد داشته باشند. ولی در فرهنگ ما اینگونه
نیست و بعضی می گویند مردی که خانه نشین باشد یا پول در نیاورد مرد نیست. اینجا
این مسائل تا حدی حل شده است.
اردشیر: چه چیزی در شخصیت
ما هست که اجازه نمی دهد این فرهنگ را عوض کنیم.
دکتر آزادیان: تغییر آسان
نیست. بسیاری از ایرانیان هستند که از 20 سال به کانادا پیش آمده اند ولی هنوز مثل
سابق مانده اند. می دانید که برخی تحقیقی ها گفته اند تغییر اصلی در پنج سال اول
زندگی ایجاد می شود و بقیه مثل دکور شخصیت است. یک تحقیقی در این زمینه در دانشگاه
هاروارد صورت گرفته که بچه ها را در 3 سالگی از نظر شخصیتی ارزیابی کرده و حالت
های مختلف انها را یادداشت کرده اند. بعد از 25 سال گروه دیگری بدون اطلاع از
نتیجه تحقیق گروه اول، این افراد را مورد
مطالعه قرار داده و دیده اند 70 درصد ویژگی های شخصیتی این افراد همان بوده که 25
سال پیش در سن کودکی دیده شده بودند. در واقع تمام این مدرسه و دانشگاه رفتن و
وارد جامعه شدن تاثیر چندانی در تغییر شخصیت آنها نداشته است. در نتیجه من که در
30 سالگی به کانادا آمده ام سخت خواهد بود که ساختارهای شخصیتی خود را تغییر دهم.
در واقع با فرهنگی به کانادا آمده ایم که همچنان در درون ماست اما امکان تغییر هست.
باید بدانیم و برای تغییر تلاش کنیم.
اخیرا مطالعه ای در ژورنال
علوم مغزی در رابطه با امکان تغییر واکنش انسانها چاپ شد. ما میدانیم که انسانهایی
که در شرایط استرس زا آرامش خود را حفظ میکنند انسانهای موفق تری هستند. در این
مطالعه کاوشگران میخواستند ببینند که آیا میتوان کنترل برخورد عاطفی را با انسانها
یاد داد یا نه. در این مطالعه نشان داده شد که با 20 جلسه 20 دقیقه ای افراد
میتوانند یاد بگیرند که با آرامش بیشتر با موفقیتهای دشوار برخورد کنند و واکنش
روحی-عصبی خود را بهتر کنترل کنند.
اردشیر: اگر من عاشق کسی
باشم احساس می کنم که زمان قبل از عاشقی راحت می توانستم حرف بزنم، تن صدایم فرق داشته، در مورد مسائل مادی برخورد
راحتی دارم و ...
دکتر آزادیان: خوب عشق این
نیست که در رودربایستی قرار بگیری و ده دلاری که ته جیب مانده را هزینه کنی و چیزی
باقی نماند. عشق احساس خوشبختی است که دو طرف به همدیگر می دهند. در روابط دوستانه
هم که بحث عشق نیست این مسائل دیده می شود که افراد تعارف دارند و شرایط واقعی
زندگی خود را در نظر نمیگیرند.
اردشیر: ما در این سن از حیث
های مختلف به بلوغ رسیده ایم، پس چگونه است که نمی توانیم به توافق برسیدم ...
دکتر آزادیان: وقتی افراد
درگیر احساس می شوند قسمتهای مختلف مغز فعال میشود. وقتی که حالت های عاطفی اوج می گیرد بخش منطقی
ضعیف تر می شود. در این زمینه هم مطالعاتی هست؛ عکس معشوق را به عاشق داده اند و سپس
از مغز او اسکن گرفته اند. عکسی که در 6 ماه اول آشنایی گرفته شده نشان میدهد که
قسمت های ناخودآگاه تر مغز روشن و فعال شده است. ولی وقتی رابطه ادامه پیدا می کند
و مثلا دو سال بعد از مغز عکس بگیرید می بینید این بار جاهای آگاه تر مغز و قسمت
هایی که در کنترل است روشن می شوند. در واقع رابطه در گذشت زمان منطقی تر می شود قسمتهای
تفکر و عقلانی مغز در مراحل بعدی کنترل بیشتری دارند. افراد پس از گذر زمان راحت
تر در مورد مسائل مادی صحبت می کنند.
اردشیر: وقتی بحث قسمت
ناخودآگاه مغز می شود می توان به واکنش های غیرمنطقی هم اشاره کرد که بعضی موارد
ممکن است به عصبیت مخرب کشیده بود. چه پیشنهادی می کنید در این زمینه.
دکتر آزادیان: قانون از قبل
نوشته ای برای دوام رابطه وجود ندارد و هر کسی باید بداند از رابطه چه می خواهد و
راه خود را پیدا کند. ولی شکی نیست که دوام هر رابطه با گفتگو امکان پذیر است،
گفتگویی که بر اساس منطق است و نه ناخودآگاه مغز. قسمت ناخودآگاه مغز ممکن است
افراد را به سمت واکنش های تند بکشد. مهم این است که بتوانیم نقش آگاهی را در
فعالیتهای خود برجسته تر کنیم و این را در هر زمینه ای گسترش دهیم. بدین ترتیب از
واکنشهای خودبخودی و عصبی دوری میکنیم. با هم منطقی تر برخورد میکنیم.
No comments:
Post a Comment