قسمت اول: طلاق
من سردم است و از گوشوارهای صدف بیزارم،
من سردم است و میدانم،
که از تمامی اوهام سرخ یک شقایق وحشی،
جز چند قطره خون چیزی به جا نخواهد ماند.
فروغ فرخزاد
من سعی کرده ام که در نوشته های مختلف مسائل و مشکلات خانواده در مهاجرت را در حد توان از زوایای متعدد مورد بررسی قرار دهم. دوست دارم در این نوشته ها توجه خود را به مسئله زنان و مهاجرت معطوف کنم.
البته تحت این عنوان مسائل متعددی مطرح میشود مثل مسئله طلاق، خشونت علیه زنان، استقلال زنان و نقش آنها در خانواده، امکانات جدید مهاجرت در خدمت زنان و موفقیتهای آنان و در نهایت بحث هویت زنان در خانواده و در مهاجرت و من سعی خواهم کرد به بعضی از این مسائل توجه بکنم.
شکی نیست که بسیاری از مسائل فوق موضوعاتی هستند که در داخل ایران هم مورد توجه هستند ونظرات مختلفی در مورد آنها وجود دارد و در آنجا جدلها و چالشهای فراوانی هم وجود داشته است و این چالشها ادامه خواهد یافت. شکی نیست که تا رسیدن به نوعی تعادل منطقی و سالم در عرف و در قانون که حقوق زنان و برابری آنها را تضمین کند تلاشها و مبارزات جدی در پیش است و رسیدن به این اهداف تا حد زیادی به حضور زنان در میدان و مبارزات آنان برای رسیدن به حقوق خودشان بستگی دارد. به نظر هم نمیرسد که در چهارچوب دولت اسلامی در ایران برای بسیاری از این مسائل راه حلهای منطقی قابل تصور باشد.
طلاق در ایران
خانم تحصیل کرده ای را در نظر بگیرید که 10 سال پیش ازدواج کرده است. در نهایت و بعد از تحمل عذابهای مختلف، در یک مرحلۀ بسیار دشوار زندگی، و به دلیل خشونت شدید شوهرش، تصمیم میگیرد به پلیس تلفن بزند. وقتی پلیس به خانه می آید عوارض ضرب و شتم در سرتاسر بدن این خانم وجود داشته است. میگوید که حتی در این موقع هم نمیخواسته به پلیس خبر بدهد ولی شوهرش آنچنان گلویش را گرفته بود و فشار میداد که در حال خفه شدن بود. با دیدن این حالت صورت شوهرش بود که این خانم احساس کرد که دفعه بعد حتماً کشته خواهد شد و در نتیجه به پلیس مراجعه کرد.
وقتی از خانم پرسیده میشود که چرا در این 10 سال اقدام نکرده است و جدا نشده است میگوید، "باید این کار را میکردم. از روز بعد از عروسی خشونت را شروع کرد و به کتک زدن من پرداخت، ولی من از مخالفت خانواده ام میترسیدم. میدانستم که از من پشتیبانی نخواهند کرد به خصوص که با ازدواج من موافق نبودند. در واقع ازدواج کردم که از دست خشونت آنها در خانه راحت بشوم. از چاله در آمدم و به چاه افتادم. همه اش از حرف مردم میترسیدم و این که طلاق گرفتن را به عنوان شکست و ناتوانی خود در حل مشکلاتم میدیدم. فکر میکردم یک موقع مسائل درست خواهد شد."
علیرغم شیوع عمومی خشونت علیه زنان درصد طلاق تا این اواخر در ایران بسیار پایین بوده است. تا این اواخر درصد طلاق در کل ایران %10 و در تهران حدود %20 بوده است. اگر شرایط نا هنجار روابط خانوادگی و خشونت و زن آزاری مزمن را در نظر بگیریم این آمارها ارقام پایینی را نشان میدهند. به نظر میرسد که در ایران دولت سعی میکرده است تا به زور قوانین و از طریق سخت کردن و یا حتی غیر ممکن کردن جدایی برای زنان آمار طلاق را پایین نگاه دارد.
وقتی زنان با خشونت مداوم و شدید و انواع آزار و فشار روبرو میشوند یا باید بسازند و یا برای جدایی باید در برابر عوامل متعددی – عوامل شخصی، عواملی نهادی و مذهبی و عوامل فرهنگی – قد علم کنند و با آنها مبارزه کنند؛ مبارزه ای که در اکثر مواقع در آن تنها هستند و بدون پشتوانه.
یک زن باید در مقابل خانواده، مذهب، فرهنگ، جامعه و حتی در مقابل احساسات درونی خود موضع گیری کند تا بتواند تصمیم به جدایی بگیرد. او باید در درجۀ اول در مقابل خانواده و فشارهای آنها موضع بگیرد. مذهب این خانم میگوید که زن خوب زنی است که هر سختی را در خانه شوهر تحمل میکند و در هر شرایطی از او اطاعت میکند. جامعۀ این زن به یک زن مطلقه به دیدۀ تحقیر نگاه میکند، سعی میکند از او سوء استفاده کند و به اشکال مختلف زندگی را بر چنین زنی تنگ میکند. و از لحاظ فردی احساس شکست و سرافکندگی از یک طرف و دل نگرانی برای آیندۀ بچه ها از طرف دیگر از جمله عوامل درونی است که این زن را از اقدام علیه شوهرش باز میدارد.
اجازه بدهید نگاهی کلی به قوانین ایران بکنیم. در ایران حق طلاق در اختیار مرد است و زن فقط در موارد محدودی مثل ترک انفاق، عدم توانایی دادگاه برای الزام مرد به پرداخت نفقه و قرار گرفتن زن در شرایط دشوار میتواند تقاضای طلاق کند. عسر و حرج (یعنی قرار دادن زن در شرایط دشوار) شامل سوء رفتار زوج و یا ضرب و شتم که قابل تحمل نباشد، ابتلای زوج به بیماری صعب العلاج، محکومیت قطعی زوج به حبس بیش از 5 سال، ترک زندگی خانواده به وسیلۀ زوج به مدت شش ماه متوالی یا 9 ماه متناوب در مدت یک سال و بدون عذر موجه و اعتیاد زوج به یکی از مواد مخدر و یا مشروبات الکلی است. البته اگر زن تقاضای طلاق کند ممکن است که مجبور شود از مهریۀ خود بگذرد.
این جنبه ها نشان دهندۀ محدودیت حق طلاق است برای زن و همینطور بیانگر دشواری شدید اثبات شرایط موجود برای طلاق میباشد به خصوص که بسیاری از زنان از این حقوق محدود خود هم آگاهی ندارند و در صورت مواجه با مشکل و انواع و اقسام آزارها نمیدانند به کجا باید مراجعه کنند.
به تبعیض قانونی، مسائل و مشکلات اقتصادی و وابستگی شدید مالی زنان و فشارهای شدید و تصورهای تحقیر کنندۀ جامعه از زن مطلقه را هم اضافه کنید و متوجه میشوید حاصل جز ماندن و زندگی کردن در زیر بار فشار شدید و در یک محیط مسموم و تنش زا و خطرناک چیز دیگری نخواهد بود.
شکی نیست که تلاش و فشار برای محدود کردن میزان طلاق در نهایت موثر واقع نخواهد شد و زنان با آگاهی بیشتر از حقوق خود به میزان روزافزونی درصدد برمی آیند که از زندگی خشونت بار فرار کنند. در نظر بگیرید که در سالهای اخیر درصد قبول شدگان زن در دانشگاههای ایران بیشتر از مردان بوده است و تا حد %60 هم رسیده است. زنانی که سطح تحصیلات بالاتری به دست آورده اند و احتمالاً از موقعیت اجتماعی و به خصوص اقتصادی بهتری برخوردار خواهند بود مجبور نخواهند بود که به زورگویی و محدودیتهای غیر انسانی تن بدهند. چندی پیش خبر گزاری دانشجویی ایران به نظرخواهی اشاره کرد که طبق آن تمایل دختران به ازدواج در حال کاهش است زیرا بسیاری از آنان زندگی مشترک را عامل محدود کننده در زندگی خود میپندارند.
نگاه به آمار دو سال اخیر از یک طرف اشاره به واقعیت تأسف بار ازدواجهای نا موفق دارد و از طرف دیگر به درک روز افزون زنان از حقوق خود و بی میلی آنها به ماندن و به هر قیمتی زور را تحمل کردن اشاره دارد. آمار سال 1384 نشان میدهد که درصد طلاق نسبت به سال قبل %15 افزایش یافته است. بررسی آمار دولتی ایران نشان میدهد که از نظر میزان رشد درصد طلاق کشور ما در جهان رتبۀ اول را دارد و از نظر میزان طلاق در رتبۀ پنجم جهان قرار دارد. این آمار نشان میدهد که فشارهای مختلف در زندگی زناشویی و در محیط خانواده آنچنان طاقت فرسا است که تعداد بیشتری از زنان تقاضای طلاق میکنند، و علیرغم انواع و اقسام راههای قانونی برای محروم کردن زنان از این حق و برای زیر سلطه نگاه داشتن آنها، در این راه موفق هم میشوند. این آمار نشان میدهد که مسائل خانوادگی و مشکلات موجود باید به طور کارشناسانه مورد بررسی قرار بگیرد و با قوانین انسانی از رابطه ای انسانی و برابر در خانواده دفاع بشود.
متاسفانه مسائل و مشکلات زنان ایرانی در مهاجرت هم ادامه پیدا میکند و برای بسیاری از زنان زندگی در زیر فشار طاقت فرسا ادامه پیدا میکند. در مهاجرت مسائلی که زن را در چهارچوب رابطه ای آزار دهنده نگه میدارد با دلایل زنان در ایران برای ماندن در چنین رابطه ای تفاوت دارد. در نوشتۀ بعد به این مطلب میپردازیم.
من سردم است و از گوشوارهای صدف بیزارم،
من سردم است و میدانم،
که از تمامی اوهام سرخ یک شقایق وحشی،
جز چند قطره خون چیزی به جا نخواهد ماند.
فروغ فرخزاد
من سعی کرده ام که در نوشته های مختلف مسائل و مشکلات خانواده در مهاجرت را در حد توان از زوایای متعدد مورد بررسی قرار دهم. دوست دارم در این نوشته ها توجه خود را به مسئله زنان و مهاجرت معطوف کنم.
البته تحت این عنوان مسائل متعددی مطرح میشود مثل مسئله طلاق، خشونت علیه زنان، استقلال زنان و نقش آنها در خانواده، امکانات جدید مهاجرت در خدمت زنان و موفقیتهای آنان و در نهایت بحث هویت زنان در خانواده و در مهاجرت و من سعی خواهم کرد به بعضی از این مسائل توجه بکنم.
شکی نیست که بسیاری از مسائل فوق موضوعاتی هستند که در داخل ایران هم مورد توجه هستند ونظرات مختلفی در مورد آنها وجود دارد و در آنجا جدلها و چالشهای فراوانی هم وجود داشته است و این چالشها ادامه خواهد یافت. شکی نیست که تا رسیدن به نوعی تعادل منطقی و سالم در عرف و در قانون که حقوق زنان و برابری آنها را تضمین کند تلاشها و مبارزات جدی در پیش است و رسیدن به این اهداف تا حد زیادی به حضور زنان در میدان و مبارزات آنان برای رسیدن به حقوق خودشان بستگی دارد. به نظر هم نمیرسد که در چهارچوب دولت اسلامی در ایران برای بسیاری از این مسائل راه حلهای منطقی قابل تصور باشد.
طلاق در ایران
خانم تحصیل کرده ای را در نظر بگیرید که 10 سال پیش ازدواج کرده است. در نهایت و بعد از تحمل عذابهای مختلف، در یک مرحلۀ بسیار دشوار زندگی، و به دلیل خشونت شدید شوهرش، تصمیم میگیرد به پلیس تلفن بزند. وقتی پلیس به خانه می آید عوارض ضرب و شتم در سرتاسر بدن این خانم وجود داشته است. میگوید که حتی در این موقع هم نمیخواسته به پلیس خبر بدهد ولی شوهرش آنچنان گلویش را گرفته بود و فشار میداد که در حال خفه شدن بود. با دیدن این حالت صورت شوهرش بود که این خانم احساس کرد که دفعه بعد حتماً کشته خواهد شد و در نتیجه به پلیس مراجعه کرد.
وقتی از خانم پرسیده میشود که چرا در این 10 سال اقدام نکرده است و جدا نشده است میگوید، "باید این کار را میکردم. از روز بعد از عروسی خشونت را شروع کرد و به کتک زدن من پرداخت، ولی من از مخالفت خانواده ام میترسیدم. میدانستم که از من پشتیبانی نخواهند کرد به خصوص که با ازدواج من موافق نبودند. در واقع ازدواج کردم که از دست خشونت آنها در خانه راحت بشوم. از چاله در آمدم و به چاه افتادم. همه اش از حرف مردم میترسیدم و این که طلاق گرفتن را به عنوان شکست و ناتوانی خود در حل مشکلاتم میدیدم. فکر میکردم یک موقع مسائل درست خواهد شد."
علیرغم شیوع عمومی خشونت علیه زنان درصد طلاق تا این اواخر در ایران بسیار پایین بوده است. تا این اواخر درصد طلاق در کل ایران %10 و در تهران حدود %20 بوده است. اگر شرایط نا هنجار روابط خانوادگی و خشونت و زن آزاری مزمن را در نظر بگیریم این آمارها ارقام پایینی را نشان میدهند. به نظر میرسد که در ایران دولت سعی میکرده است تا به زور قوانین و از طریق سخت کردن و یا حتی غیر ممکن کردن جدایی برای زنان آمار طلاق را پایین نگاه دارد.
وقتی زنان با خشونت مداوم و شدید و انواع آزار و فشار روبرو میشوند یا باید بسازند و یا برای جدایی باید در برابر عوامل متعددی – عوامل شخصی، عواملی نهادی و مذهبی و عوامل فرهنگی – قد علم کنند و با آنها مبارزه کنند؛ مبارزه ای که در اکثر مواقع در آن تنها هستند و بدون پشتوانه.
یک زن باید در مقابل خانواده، مذهب، فرهنگ، جامعه و حتی در مقابل احساسات درونی خود موضع گیری کند تا بتواند تصمیم به جدایی بگیرد. او باید در درجۀ اول در مقابل خانواده و فشارهای آنها موضع بگیرد. مذهب این خانم میگوید که زن خوب زنی است که هر سختی را در خانه شوهر تحمل میکند و در هر شرایطی از او اطاعت میکند. جامعۀ این زن به یک زن مطلقه به دیدۀ تحقیر نگاه میکند، سعی میکند از او سوء استفاده کند و به اشکال مختلف زندگی را بر چنین زنی تنگ میکند. و از لحاظ فردی احساس شکست و سرافکندگی از یک طرف و دل نگرانی برای آیندۀ بچه ها از طرف دیگر از جمله عوامل درونی است که این زن را از اقدام علیه شوهرش باز میدارد.
اجازه بدهید نگاهی کلی به قوانین ایران بکنیم. در ایران حق طلاق در اختیار مرد است و زن فقط در موارد محدودی مثل ترک انفاق، عدم توانایی دادگاه برای الزام مرد به پرداخت نفقه و قرار گرفتن زن در شرایط دشوار میتواند تقاضای طلاق کند. عسر و حرج (یعنی قرار دادن زن در شرایط دشوار) شامل سوء رفتار زوج و یا ضرب و شتم که قابل تحمل نباشد، ابتلای زوج به بیماری صعب العلاج، محکومیت قطعی زوج به حبس بیش از 5 سال، ترک زندگی خانواده به وسیلۀ زوج به مدت شش ماه متوالی یا 9 ماه متناوب در مدت یک سال و بدون عذر موجه و اعتیاد زوج به یکی از مواد مخدر و یا مشروبات الکلی است. البته اگر زن تقاضای طلاق کند ممکن است که مجبور شود از مهریۀ خود بگذرد.
این جنبه ها نشان دهندۀ محدودیت حق طلاق است برای زن و همینطور بیانگر دشواری شدید اثبات شرایط موجود برای طلاق میباشد به خصوص که بسیاری از زنان از این حقوق محدود خود هم آگاهی ندارند و در صورت مواجه با مشکل و انواع و اقسام آزارها نمیدانند به کجا باید مراجعه کنند.
به تبعیض قانونی، مسائل و مشکلات اقتصادی و وابستگی شدید مالی زنان و فشارهای شدید و تصورهای تحقیر کنندۀ جامعه از زن مطلقه را هم اضافه کنید و متوجه میشوید حاصل جز ماندن و زندگی کردن در زیر بار فشار شدید و در یک محیط مسموم و تنش زا و خطرناک چیز دیگری نخواهد بود.
شکی نیست که تلاش و فشار برای محدود کردن میزان طلاق در نهایت موثر واقع نخواهد شد و زنان با آگاهی بیشتر از حقوق خود به میزان روزافزونی درصدد برمی آیند که از زندگی خشونت بار فرار کنند. در نظر بگیرید که در سالهای اخیر درصد قبول شدگان زن در دانشگاههای ایران بیشتر از مردان بوده است و تا حد %60 هم رسیده است. زنانی که سطح تحصیلات بالاتری به دست آورده اند و احتمالاً از موقعیت اجتماعی و به خصوص اقتصادی بهتری برخوردار خواهند بود مجبور نخواهند بود که به زورگویی و محدودیتهای غیر انسانی تن بدهند. چندی پیش خبر گزاری دانشجویی ایران به نظرخواهی اشاره کرد که طبق آن تمایل دختران به ازدواج در حال کاهش است زیرا بسیاری از آنان زندگی مشترک را عامل محدود کننده در زندگی خود میپندارند.
نگاه به آمار دو سال اخیر از یک طرف اشاره به واقعیت تأسف بار ازدواجهای نا موفق دارد و از طرف دیگر به درک روز افزون زنان از حقوق خود و بی میلی آنها به ماندن و به هر قیمتی زور را تحمل کردن اشاره دارد. آمار سال 1384 نشان میدهد که درصد طلاق نسبت به سال قبل %15 افزایش یافته است. بررسی آمار دولتی ایران نشان میدهد که از نظر میزان رشد درصد طلاق کشور ما در جهان رتبۀ اول را دارد و از نظر میزان طلاق در رتبۀ پنجم جهان قرار دارد. این آمار نشان میدهد که فشارهای مختلف در زندگی زناشویی و در محیط خانواده آنچنان طاقت فرسا است که تعداد بیشتری از زنان تقاضای طلاق میکنند، و علیرغم انواع و اقسام راههای قانونی برای محروم کردن زنان از این حق و برای زیر سلطه نگاه داشتن آنها، در این راه موفق هم میشوند. این آمار نشان میدهد که مسائل خانوادگی و مشکلات موجود باید به طور کارشناسانه مورد بررسی قرار بگیرد و با قوانین انسانی از رابطه ای انسانی و برابر در خانواده دفاع بشود.
متاسفانه مسائل و مشکلات زنان ایرانی در مهاجرت هم ادامه پیدا میکند و برای بسیاری از زنان زندگی در زیر فشار طاقت فرسا ادامه پیدا میکند. در مهاجرت مسائلی که زن را در چهارچوب رابطه ای آزار دهنده نگه میدارد با دلایل زنان در ایران برای ماندن در چنین رابطه ای تفاوت دارد. در نوشتۀ بعد به این مطلب میپردازیم.
به نظر من شما به نکته بسیار مهمی اشاره کردید. زنها باید اول خودشان بخواهند که این مشکل را حل کنند. در واقع اگر بی طرف نگاه کنیم این خود زنها هستند که بچه ها را اینطوری تربیت می کنند. زنی که خودش زنهای مطلقه را فاسد و بی ارزش به حساب می آورد چگونه می تواند به اصلاح پدیده طلاق بیندیشد, چگونه انتظار دارد تا فرزندش بعد از طلاق به او یا دیگران به چشم یک انسان و با حقوق انسانی نگاه کند. جالب اینجاست که حتی زنان ایرانی ساکن کانادا هم دچار این بیماری بد گویی از دیگر زنان هستند. در واقع من معتقدم که این زنان هستند که سطح فرهنگی اجتماع را می سازند آنهم با تربیت نسل جدید.
ReplyDeleteدرسته که تربیت با مادره ولی اون مادر رو کی تربیت کنه؟. این یک چرخه بسته است که باید یک جایی شکسته بشه.شاید بشه با تحصیلات و مطالعه اون شکست.ولی تا وقتی تحصیلات سنتی و یکطرفه وجود داشته باشد تا وقتی کتابها را به تفع مردها و بوسیله مردها می نویسند این چرخه هم هست
ReplyDelete