Friday, April 17, 2009

کودک در خانواده, فصل سوم

روشهای برخورد:
در قسمت قبل مطرح کردیم که محیط مناسب خانواده نقش اساسی در رشد منطقی کودک دارد. مطرح کردیم که یک محیط قابل قبول به این معنی نیست که همۀ نیازهای فرد باید بدون قید و شرط تأمین شود. اشتباهات پدر و مادر اگر بزرگ و از روی عمد نباشند، حتی میتوانند در رشد واقع بینانۀ کودک موثر باشند. در این قسمت بر روی نوع رابطۀ والدین و کودک صحبت میکنیم.
شکی نیست که رابطۀ والدین با کودکان باید متناسب با نیازهای متغیر کودکان تغییر کند. سمت اساسی حرکت والدین باید گسترش استقلال کودک باشد. در این مورد دو جنبه اهمیت می یابد که یکی آزادی کودک و دیگری احساس مسئولیت در کودک میباشد. باید توجه داشت که تنها هنگامی میتوان احساس مسئولیت از کودکان طلب کرد که به آنها آزادی داده شده باشد تا بتوانند با مشورت با والدین تصمیم گیری بکنند. شکی نیست که میزان آزادی کودک با رشد سنی کودک و رشد عقلی او باید تغییر کند. یک فرد جوان باید آزادی داشته باشد تا عقاید و افکار خود را بیان کند. جوان باید توان تصمیم گیری داشته باشد و مسئولیت عواقب آن را به عهده بگیرد.
به طور کلی میتوان نوع رابطۀ والدین را با فرزندان به سه دستۀ کلی تقسیم کرد:
1- والدین خود کامه و مستبد
این والدین بدون در نظر گرفتن افکارفرزندان خود میخواهند نظراتشان را به کودکان تحمیل کنند. این والدین لزومی برای ارائه دلیل برای دستورات خود نمیبینند. این والدین اطاعت بی چون و چرا را یک فضیلت میدانند. این والدین میخواهند به کودک خود یاد بدهند که "به مراجع قدرت" احترام بگذارند.
بزرگ شدن تحت چنین رژیمی عوارضی خواهد داشت: این سیستم کودکانی به بار می آورد که کمتر متکی به خود هستند. این کودکان نمیتوانند به تنهایی کاری بکنند و از خود عقیده ای ندارند.
این نوجوانان و جوانان از اعتماد به نفس کمتری برخوردارند و استقلال و خلاقیت کمتری در زندگی خود بروز میدهند و از لحاظ اخلاقی هم کمتر رشد میکنند و ذهن کنجکاوی ندارند. این افراد در برخورد با مشکلات روزمره انعطاف پذیری ذهنی و عملی کمتری دارند و در نتیجه در اجتماع هم جدی گرفته نمیشوند مگر اینکه به زور و قلدری متوسل شوند.
والدینی که بر اساس استبداد در خانواده عمل میکنند در نظر نمیگیرند که میتوان با زور اختلافات را سرکوب کرد ولی نمیتوان آنرا از بین برد و حاصل این سرکوب خشمی است که در خارج از خانه میتواند به کارهای ضد اجتماعی منجر شود و در درون خانه باعث افسردگی و یا استفاده از مواد مخدر شود.
2- گروه دوم والدین سهل گیر و در واقع بی اعتنا به کودکان خود میباشند. بعضی از والدین اجازه میدهند کودکان هر کاری میخواهند بکنند. این والدین شانه از زیر بار مسئولیت هدایت کودکان خالی میکنند. این شانه خالی کردن میتواند بر اساس این ادعا باشد که این والدین علاقه مند به مساوات طلبی و بالا بردن توان جوانان هستند اما این ادعایی است باطل اگر همراه حضور فعال والدین در تصمیم گیریهای مهم کودکان و نوجوانان نباشد.
دادن آزادی هنگامی میتواند ارزشمند باشد که با ارائه سر مشقهای مناسب رفتاری همراه باشد. بعضی از مطالعات نشان میدهد که جوانانی که والدین بسیار سهل گیری دارند امکان بیشتری برای به طرف مواد مخدر رفتن دارند. همانطور که اشاره کردم این برخورد در واقع از زیر بار مسئولیت تربیت کودک شانه خالی کردن است. باید توجه داشت که کودکان میل برابری با والدین را ندارند زیرا که از لحاظ رشد و توانایی تصمیم گیری و توانایی فکری با والدین برابر نیستند. اکثر کودکان هدایت والدین در خانواده را میپذیرند به شرطی که والدین آنها را درک کنند، نیازهای متغیر آنها را ببینند و از همه مهمتر در عمل سرمشق آنها باشند.
نکته ای که در کار کلینیکی بارها مشاهده کرده ام این واقعیت است که عشق و علاقه برای مراقبت از بچه ها کافی نیست. در ضمن اینکه عشق برای رشد کودک ضروری است، تمامی نیازهای کودک را بر آورده نمیکند. این عشق و علاقه باید با روشهای مناسب تعلیم و تربیت کودک همراه شود تا امکان رشد توانهای نهفته کودک فراهم شود.
3- گروه سوم والدین قاطع و مهربان میباشند. توجه داشته باشید که من مشوق این رابطه هستم و امیدوارم که وقتی به روابط خودمان با کودکانمان نگاه میکنیم این نوع رابطه را ببینیم.
این والدین در عین حال بر آزادی اراده و انضباط تاکید میکنند. این والدین رابطۀ کلامی و تبادل اندیشه را تشویق میکنند. این والدین از کودکان خود انتظارات مشخصی دارند ولی برای انتظارات خود دلیل می آورند. این والدین به حرفهای جوانان خود گوش میدهند و حتی وقتی با جوانان خود مخالفند آنها را درک میکنند. این والدین به فرزندان خود هشدار میدهند که اگر اشتباه کنند باید با عواقب آن برخورد کنند. این والدین اگر به جوانان خود جواب منفی بدهند علت آن را هم بیان میکنند.
کودکانی که در چنین محیطی و با چنین والدینی بزرگ میشوند دارای اعتماد به نفس، احساس مسئولیت، توان حضور در اجتماع و توان ایجاد رابطۀ نزدیک و مثبت با اطرافیان خود میباشند.
لحظه ای به نوع رابطۀ خود با کودکانتان فکر کنید. نوع ارتباط شما با کودکانتان چگونه است؟ فکر میکنید نوع رابطه ای که با کودک خود دارید چه تأثیری بر آیندۀ کودک شما میگذارد؟ آیا نوع برخورد شما انسان مستقل، آزاد و دارای اراده بار می آورد و یا انسانی ضعیف؟

به طور خلاصه:
اگر هدف ما پرورش جوانانی است که از استقلال رأی برخوردار باشند و توان تصمیم گیری منطقی را داشته باشند، جوانانی که بتوانند در مقابل شرایط دشوار تصمیم گیری کرده و به سرعت واکنش معقول نشان دهند، انسانهایی که توان ایجاد روابط عاطفی و سالم را در جامعه داشته باشند باید روی نوع رابطه خود با آنها تأکید کنیم و مراقب نوع ارتباطمان با آنها باشیم. ما به عنوان پدر و مادر باید در عمل الگو و سر مشق مناسبی برای فرزندان خود باشیم. ما باید با شیوه ای روشنفکرانه و در محیطی دموکراتیک با کودکان خود برخورد کنیم. باید در تصمیم گیری خود قاطع باشیم و الگوهای مناسب را در اختیار کودک قرار دهیم و برای تصمیمهای خود دلیل بیاوریم.

No comments:

Post a Comment