جوانان و مشکل هویت در مهاجر:
تناگه تو را ز خانه و کاشانه میکند،
آواره میکند
آری تو را به گردش چشمی،
با شهر و با دیار و چه بسیار مردمان،
با مهر و کینه های بسا نا شناخته
پیوند میزند
سیاوش کسرایی- مهره سرخ
در مورد "سن مناسب مهاجرت" نوشتم و بر مسئلۀ مهاجرت در سنین نوجوانی و جوانی تأکید کردم و بعضی از مشکلات را گسترش دادم. اشاره کردم که مسئله "هویت یابی" مسئله اصلی این مرحلۀ رشد شخصیتی میباشد. در این مبحث این مطلب را مورد بررسی قرار میدهم.
جرج ده ووس[1] در مورد مسئله نابرابری اجتماعی در جوامع چند قومی به مطالعات فراوانی دست زده است. مطالعات او بر سه مسئله تعیین کننده در روند مهاجرت جوانان تأکید میکند: اول اینکه چگونه جوانان به کشور جدید راه یافته اند، به زور و یا به اختیار؟ دوم آنکه آیا این گروههای مهاجر در مقابل چهارچوبی محدود کننده قرار دارند که موفقیت آنها را دشوار میکند و در نتیجه رشد آنها را محدود میکند یا نه؟ و سوم اینکه آیا واکنش جامعۀ جدید نژادگرایانه و تحقیر کننده است یا اینکه تفاونها به رسمیت شناخته شده و مهاجران مورد برخورد انسانی قرار میگیرند؟ از نظر ایشان برخورد جامعۀ میزبان و انعکاسی که فرد مهاجر از خود در آیینۀ جامعه میبیند مسئله ای بسیار مهم در جا افتادگی مهاجر میباشد. در چهارچوب "هویت یابی" که مسئلۀ اساسی نوجوان و جوان مهاجر است این مسئله بسیار مهمتر میباشد.
قبلاً اشاره کرده ام که یکی از نیازهای رشد روانی فرد این است که تواناییهای او دیده شود، مطرح بشود و در نهایت مورد استفاده قرار بگیرد. این امر باعث رشد تواناییهای فرد میشود. دو کودک را در نظر بگیرید که یکی در محیطی قرار گرفته که او را مورد تشویق قرار میدهد و تواناییهایش را برجسته میکند و دیگری در فضایی که به تواناییهای او بی تفاوت است. مسلماً میتوانید تصور کنید که کودک اول از امکان موفق شدن بیشتری درجامعه برخوردار خواهد شد. پیام محیط اول به کودک این است که تو خوبی، تواناییهای بالایی داری و میتوانی از این تواناییها استفاده بکنی. طبیعتاً چنین کودکی احساس اعتماد به نفس پیدا میکند، با سرزندگی و شور و شوق به مقابله و دست و پنجه نرم کردن با مشکلات زندگی میپردازد. این نیاز رشد کودک را "آیینه شدن"[2] تواناییهای او نامیده اند.
نکته ای که در اینجا مورد تأکید من است اهمیت "آیینه بودن" جامعه در هویت یابی جوان و نوجوان میباشد. اگر انعکاسی که جوان از خود در جامعه میبیند انعکاسی باشد مثبت و منطقی که جنبه های مثبت و منفی او و تواناییها و کمبودهای او را منعکس کند، او میتواند شناختی منطقی از خود پیدا بکند و بر اساس آن شناخت منطقی راه و روش درستی در زندگی برای خود انتخاب بکند. اگر جوان نتواند تواناییهای ذاتی و درونی خود را ببیند و احساس اعتماد به نفس در خود ایجاد کند، هویتی ناهنجار پیدا میکند و به انسانی دنباله رو و تو خالی بدل میشود.
انعکاسی که افراد مهاجر در سنین نوجوانی و جوانی از خود در جامعۀ میزبان میبیند چگونه است؟
یکی از مراجعان من خانمی است هندی الاصل. ایشان میگفت که پلیس پسرش را در عرض نیم ساعت دو بار برای سوال و جواب متوقف کرده بود. ایشان میگفت که پسرش دیروقت شب در ایستگاه مرکزی متروی شهر عازم خانه بوده است. از آنجایی که دیرش شده بود و از وقتی که گفته بود به خانه برخواهد گشت گذشته بود با عجله و به حالت دویدن در حرکت بود. به دلیل این مسئله دو بار به وسیلۀ پلیس متوقف شده بود و مورد سوال و جواب قرار گرفته بود. این برخورد و برخوردهای مشابه دیگر احساس مظنون بودن و مشکوک بودن و مورد اعتماد نبودن را به فرد مهاجر و اقلیتهای قومی القا میکند. این نظرهای منفی، برخوردهای خشن و تصویرهای کلیشه ای نسبت به مهاجرین، میتواند روند هویت یابی آنها را مختل کند.
در مطالعه ای در دانشگاه هاروارد، از نوجوانان و جوانان مهاجرت خواسته شد که جملۀ "بیشتر آمریکاییها فکر میکنند ما ..." را تکمیل کنند. %65 جوانان و نوجوانان احساس اصلی که بیان داشتند احساسی منفی بود. در مورد افراد سیاه پوست این میزان بالای %80 بود. تنها حدود %15 از افراد شرکت کننده فکر میکردند نظر جامعه در مورد آنها مثبت است. اکثر مهاجران مسئلۀ تبعیض و انواع و اقسام رفتارهای نژاد پرستانه را برجسته کرد و در مورد آن صحبت میکردند.
فعالیت کردن در چنین فضایی که احساس منفی به شما میدهد چه جنبه هایی از هویت را در شما تقویت میکند؟ هویت انسانی که فکر میکند دائماً زیر ضربه قرار دارد و مورد بازخواست همیشگی است چگونه هویتی میتواند باشد؟ چنین برخوردها و تصویرهایی، احساس جوانان مهاجر نسبت به خود را چگونه زیر سوال میبرد؟ و چقدر احساسهای منفی نسبت به خود را رشد میدهد؟
در مطالعۀ فوق اکثر جوانان مهاجر از کشورهای آمریکای لاتین و هائیتی جمله را به این شکل تکمیل کردند که: "بیشتر آمریکاییها فکر میکنند ما بد هستیم". احساس جوانان این بود که جامعه احساس و نظری منفی نسبت به آنها دارد.
اگر احساسی که انسان از خود دارد به طور کلی منفی باشد و آن احساس شکل دهندۀ هویت انسان باشد فرد دچار عدم اعتماد به نفس و منفی نگری میشود. حتی اگر از تواناییهای بالایی برخوردار باشد نمیتواند استفاده ای شایسته از آن تواناییها بکند. حاصل به هدر رفتن این استعدادها و پتانسیلهای فردی خواهد بود.
البته انتظار ما انعکاس مثبت ولی غیر واقعی تواناییهای فردی و گروهی نیست. بزرگ کردن غیر واقعی و مثبت دیدن منفی ها هم مسائل و مشکلات خود را می آفریند. فرد میتواند دچار خود بزرگ بینی و خود شیفتگی بشود. یا وقتی که توان برآوردن انتظارات بیجا را در خود نمیبیند دچار سرخوردگی بشود. مطالعات نشان میدهد که اگر باوری مثبت در مورد افراد گروههای قومی ایجاد بشود آن افراد و گروههامورد تشویق بیشتر جامعه قرار میگیرند. مثلا نشان داده شده است کهً اگر در مدرسه به بعضی از بچه های مدرسه خصوصیات مثبت خاصی مثل باهوشتر بودن را نسبت بدهیم آن دانش آموزان از معلمها نمره های بهتری میگیرند. در واقع معلمها به آنها نمره های بالاتری میدهند زیرا انتظار دارند که این کودکان موفقتر باشند. این مسئله میتواند به نفع جوانانی باشد که از کشورهای آسیای دور اقدام به مهاجرت میکنند، چرا که تصور کلی جامعه در آمریکا و کانادا از آنها این است که پر کار و سخت کوش و درسخوان باشند. بنابراین برخورد جامعه با فرد و انعکاسی که فرد از خود در جامعه میبیند میتواند هم مثبت و هم منفی باشد. تأکید ما در این بحث روی برخوردهای منفی است.
حاصل این برخوردهای منفی این است که جوان همیشه احساس منفی در مورد خود دارد به علاوه همیشه نگران این مسئله است که دیگران چه احساسی نسبت به او دارند و چگونه به او مینگرند. نوعی در خود نگری افراطی در فرد پیدا میشود که فکر میکند همیشه زیر ذره بین است.
هویت امری پیچیده است. هویت یابی، درک آگاهانه از خود است و تلاش برای تداوم شخصیت و پیوستگی جنبه های مختلف آن. هویت یابی یعنی تلاش برای هماهنگ کردن و یکی کردن تجارب گذشته، درک کنونی از خود و جهان پیرامونی و اهداف آتی فرد در یک کل به هم پیوسته؛ در هویت انسان گذشته، حال و آینده یکپارچه میشوند. به مسئلۀ هویت میتوان از زوایای جامعه شناسی، انسان شناسی، فلسفه و روانشناسی پرداخت. تأکید من در اینجا ایجاد آن فضای سالم روحی و روانی برای رشد انسان است.
فیلسوف کانادایی چارلز تایلور[3] مسئله به رسمیت شناختن تفاوتهای قومی و گروهی را مسئلۀ مهم جامعۀ امروزی میداند. به نظر او، که در این مورد مدیون روانکاوان و روانشناسان متعددی است، هویت انسان تا حدی از واکنش محیط اجتماعی او شکل میگیرد. از نظر او به رسمیت شناختن و یا نشناختن دیگران تأثیر مهمی بر شخصیت انسانها میگذارد. به نظر، چنانچه جامعه تصویر تحقیر آمیزی از افراد ارائه بدهد، درک افراد از خود میتواند جنبۀ منفی عمیقی پیدا کند و افراد دچار انحراف بشوند. او به درستی بر این باور است که به رسمیت نشناختن و یا بد شناختن دیگران نوعی سرکوب افراد و گروهها است که آن افراد را در زندانی از افکار منفی، حقیر کننده و محدود اسیر میکند. اجازه بدهید به چند مثال اشاره بکنم.
مطالعات در مورد وضعیت مهاجران در کانادا نشان میدهد که در 10 سال گذشته وضعیت اقتصادی مهاجران در این کشور بدتر شده است. درصد فقر در میان مهاجران بیشتر شده وحتی داشتن مدرک تحصیلی قبل از آمدن به کانادا امکان اینکه مهاجران تازه در رده های بالاتر درآمد باشند را اضافه نکرده است. در شهرهای بزرگ مثل تورنتو 3/1 افرادی که درآمد پایین دارند مهاجران تازه وارد میباشند.
جوانان این خانواده های مهاجر هم مشکلات فراوانی دارند. برای مثال تعداد زیادی از جوانان مهاجر حتی دورۀ دبیرستان را هم نمیتوانند به اتمام برسانند و مدرسه را رها میکنند. بعضی اعداد ارائه شده در این رابطه شگفت انگیز میباشد.
اخیراً ادارۀ آموزشی مدارس تورنتو مطالعه ای در مورد درصد کسانی که دبیرستان را تمام نمیکنند و رابطه آن با تعلق قومی وملی آنها به عمل آورد. ادارۀ آموزش و پرورش تورنتو دانش آموزانی را که در سال 2000 وارد سال 9 درسی (سال اول دبیرستان) شده اند را ارزیابی کرده و به مدت 5 سال تحت مطالعه قرار داد. این مطالعه نشان میدهد که بیشتر از %30 فارسی زبانها در طی این مدت نتوانستند دبیرستان را به اتمام برسانند. این درصد در مورد پنجابیها، سومالیاییها و کسانی که به زبانهای اسپانیایی صحبت میکنند به ترتیب 35، 38 و 31 درصد میباشد. به عبارت دیگر چیزی بین 40-30 جوانانی که به این گروههای اجتماعی تعلق دارند از عهده به پایان رساندن دبیرستان برنمی آیند. شکی نیست که این مسئله عوارض اقتصادی و اجتماعی فراوان به دنبال داشته است.
همانگونه که اشاره کردم یکی از عوارض این امر دریافت حقوق پایینتر است. آمار سرشماری سال 2001 کانادا نشان میدهد که حتی 10 سال بعد از رسیدن به کانادا درآمد مهاجران %80 درآمد کسانی است که در کانادا به دنیا آمده اند. درصد بیکاری در بین مهاجران 12.7 درصد است درحالی که درصد کل بیکاری در کشور 6.4 درصد میباشد. در دهۀ هفتاد این نسبتها برعکس بود. یعنی در عرض 5 سال درصد بیکار بودن مهاجران کمتر بود از درصد بیکار بودن افرادی که در کانادا به دنیا آمده بودند، ضمن اینکه درآمد سالانه آنها قابل مقایسه بود با درآمد سالانه کسانی که در کانادا به دنیا آمده بودند. ناتوانی در به پایان رساندن تحصیلات دبیرستانی، این دورۀ فقر را طولانی تر میکند زیرا کسانی که از مدارک تحصیلی بالاتری برخوردارند، در مجموع سطح درآمد بالاتری هم دارند.
مسئلۀ دیگری هم که به طور مستقیم به بحث امروز ما بستگی دارد این واقعیت است که برخورد سیستم حاکم از جمله پلیس با جوامع مهاجر که در عین حال در فقر زندگی میکنند نیز برخوردی منفی است. در واقع این گروهها همیشه مورد سوظن و شک قرار دارند.
در مطالعه ای که یکی از روزنامه های معتبر کانادا در رابطه با برخورد پلیس به عمل آورد – و در این مطالعه از منابع اطلاعاتی خود پلیس استفاده شده بود- نشان داده شد که رانندگان سیاه پوست 3 برابر رانندگان سفید پوست به وسیله پلیس متوقف میشوند. این مسئله به خصوص در مورد جوانان سیاه پوست برجسته بود. درحالی که تنها 11 درصد جوانان بین 15 تا 25 سالۀ سفید به وسیله پلیس متوقف شده بود، این رقم در مورد سیاهان 40 درصد بود.[4] نمونه ها فراوانند و به دلیل کمبود وقت من به همین چند مثال اکتفا میکنم.
این برخوردهای افتراقی چه تأثیری بر روان جوانی که در پی تحکیم هویت درونی خود است میگذارد؟
اگر هویت جوان به برخوردهای جامعه با او بستگی داشته باشد و برخوردهای جامعه به او از پیش داوری و سوظنی و بی اعتمادی سرشار باشد هویت حاصل، هویتی شکننده، تو خالی و منفی خواهد بود.
باید توجه داشته باشید که مسائل فوق تنها محدود به مسئلۀ مهاجرت نمیباشد. در درون هر کشوری برخوردهایی که با افراد با زمینه های قومی و ملیتی متفاوت میشود میتواند مسائل و ناراحتیهای بسیار مهم و عمیقی ایجاد کند. این برخوردها تأثیر منفی عمیقی بر هویت اجتماعی- فردی و فرهنگی افراد و قومیتهای مختلف میگذارد به خصوص اگر به آنها با دیدۀ تحقیر نگاه شود. مورد بسیار دردناک این مسئله را در یوگسلاوی سابق میتوان دید که اکنون به 5-4 کشور مجزا تقسیم شده است. این تکه پاره شدن هنوز هم ممکن است ادامه یابد. ایران ما هم از چنین برخوردهای نژاد پرستانه و برتری طلبانه برکنار نبوده است. شما تنها جوکهایی که علیه گروههای مختلف قومی و اقلیتهای مختلف کشور مطرح میشود را در نظر بگیرید.
شکی نداشته باشید که وقتی کودکان ترک زبان و یا کرد و یا شمالی و لر و غیره به طور دائم در معرض جوکهایی قرار بگیرند که شخصیت فردی و قومی آنها را زیر ضربه قرار میدهد دچار احساسهای منفی فراوانی میشوند و ممکن است به برخوردهای واکنشی رو بیاورند. اگر این برخوردها با انواع و اقسام محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی و زبانی همراه بشود (که هست)، تأثیر مخرب عمیقی بر این افراد میگذارد. از زاویۀ سیاسی به جای اینکه انرژی نهفته خلقهای مختلف کشور صرف مبارزه با نیروی استثمارگر و حاکم بر کشور و یا صرف سازندگی و خلاقیت بشود، صرف بحثهای جانبی و ثانویتر میشود. اگر هدف ما حفظ یکپارچگی کشور است باید تفاوتهای قومی و گروهی را تشخیص داد و به رسمیت شناخت و در یک چهارچوبی انسانی به بحث و دیالوگ بین اعضای جامعه دامن زد.
تنها با ایجاد هویت فرهنگی – اجتماعی مثبت و عمیق در افراد و گروههای گوناگونی که یک کشور را میسازند میتوان از تمامی انرژی نهفته مردم و به خصوص جوانان در جهت مثبت و سازنده استفاده کرد. اگر هویت به معنای درک آگاهانه از خود و تلاش برای تداوم و پیوستگی یک شخصیت سالم باشد، پس تنها از طریق ایجاد شرایط روحی مناسب و روابط انسانی عمیق و برجسته کردن جایگاه انسانی فرد در جامعه و تاکید بر نقش فرد در رشد جامعه میتوان به تحقق هویت پویای انسانها میدان داد. از آنجا که نوجوانی و جوانی دورۀ شکل گیری و تحکیم هویت است، مهاجرت و مشکلات آن میتواند این روند را مخدوش کند، به خصوص اگر نوجوان و جوان در یک چهارچوب نژاد پرستانه و برتری طلبانۀ گروهی قرار بگیرد.
در فرایند مهاجرت، نژاد پرستی و محدودیتهای حاصله از آن نقش منفی عمیقی در رشد فردی افراد دارد. این مورد به خصوص در مورد جوانان مشهودتر و عواقب آن وخیمتر است. اگر در دورۀ نوجوانی فرزندان خود تصمیم به مهاجرت میگیرید بدانید که بار سنگینی بر دوش شما است و باید برای مقابله با این مشکلات احتمالی آماده باشید.
[1] George De Vos
De Vos, George; Snarez – Orozco, morcelom 1970 Status Ingudity: The self in culture
New Burg Pork, Colit: sage.
[2] mirroring
[3] Charles Taylor
[4] Toronto Star
آواره میکند
آری تو را به گردش چشمی،
با شهر و با دیار و چه بسیار مردمان،
با مهر و کینه های بسا نا شناخته
پیوند میزند
سیاوش کسرایی- مهره سرخ
در مورد "سن مناسب مهاجرت" نوشتم و بر مسئلۀ مهاجرت در سنین نوجوانی و جوانی تأکید کردم و بعضی از مشکلات را گسترش دادم. اشاره کردم که مسئله "هویت یابی" مسئله اصلی این مرحلۀ رشد شخصیتی میباشد. در این مبحث این مطلب را مورد بررسی قرار میدهم.
جرج ده ووس[1] در مورد مسئله نابرابری اجتماعی در جوامع چند قومی به مطالعات فراوانی دست زده است. مطالعات او بر سه مسئله تعیین کننده در روند مهاجرت جوانان تأکید میکند: اول اینکه چگونه جوانان به کشور جدید راه یافته اند، به زور و یا به اختیار؟ دوم آنکه آیا این گروههای مهاجر در مقابل چهارچوبی محدود کننده قرار دارند که موفقیت آنها را دشوار میکند و در نتیجه رشد آنها را محدود میکند یا نه؟ و سوم اینکه آیا واکنش جامعۀ جدید نژادگرایانه و تحقیر کننده است یا اینکه تفاونها به رسمیت شناخته شده و مهاجران مورد برخورد انسانی قرار میگیرند؟ از نظر ایشان برخورد جامعۀ میزبان و انعکاسی که فرد مهاجر از خود در آیینۀ جامعه میبیند مسئله ای بسیار مهم در جا افتادگی مهاجر میباشد. در چهارچوب "هویت یابی" که مسئلۀ اساسی نوجوان و جوان مهاجر است این مسئله بسیار مهمتر میباشد.
قبلاً اشاره کرده ام که یکی از نیازهای رشد روانی فرد این است که تواناییهای او دیده شود، مطرح بشود و در نهایت مورد استفاده قرار بگیرد. این امر باعث رشد تواناییهای فرد میشود. دو کودک را در نظر بگیرید که یکی در محیطی قرار گرفته که او را مورد تشویق قرار میدهد و تواناییهایش را برجسته میکند و دیگری در فضایی که به تواناییهای او بی تفاوت است. مسلماً میتوانید تصور کنید که کودک اول از امکان موفق شدن بیشتری درجامعه برخوردار خواهد شد. پیام محیط اول به کودک این است که تو خوبی، تواناییهای بالایی داری و میتوانی از این تواناییها استفاده بکنی. طبیعتاً چنین کودکی احساس اعتماد به نفس پیدا میکند، با سرزندگی و شور و شوق به مقابله و دست و پنجه نرم کردن با مشکلات زندگی میپردازد. این نیاز رشد کودک را "آیینه شدن"[2] تواناییهای او نامیده اند.
نکته ای که در اینجا مورد تأکید من است اهمیت "آیینه بودن" جامعه در هویت یابی جوان و نوجوان میباشد. اگر انعکاسی که جوان از خود در جامعه میبیند انعکاسی باشد مثبت و منطقی که جنبه های مثبت و منفی او و تواناییها و کمبودهای او را منعکس کند، او میتواند شناختی منطقی از خود پیدا بکند و بر اساس آن شناخت منطقی راه و روش درستی در زندگی برای خود انتخاب بکند. اگر جوان نتواند تواناییهای ذاتی و درونی خود را ببیند و احساس اعتماد به نفس در خود ایجاد کند، هویتی ناهنجار پیدا میکند و به انسانی دنباله رو و تو خالی بدل میشود.
انعکاسی که افراد مهاجر در سنین نوجوانی و جوانی از خود در جامعۀ میزبان میبیند چگونه است؟
یکی از مراجعان من خانمی است هندی الاصل. ایشان میگفت که پلیس پسرش را در عرض نیم ساعت دو بار برای سوال و جواب متوقف کرده بود. ایشان میگفت که پسرش دیروقت شب در ایستگاه مرکزی متروی شهر عازم خانه بوده است. از آنجایی که دیرش شده بود و از وقتی که گفته بود به خانه برخواهد گشت گذشته بود با عجله و به حالت دویدن در حرکت بود. به دلیل این مسئله دو بار به وسیلۀ پلیس متوقف شده بود و مورد سوال و جواب قرار گرفته بود. این برخورد و برخوردهای مشابه دیگر احساس مظنون بودن و مشکوک بودن و مورد اعتماد نبودن را به فرد مهاجر و اقلیتهای قومی القا میکند. این نظرهای منفی، برخوردهای خشن و تصویرهای کلیشه ای نسبت به مهاجرین، میتواند روند هویت یابی آنها را مختل کند.
در مطالعه ای در دانشگاه هاروارد، از نوجوانان و جوانان مهاجرت خواسته شد که جملۀ "بیشتر آمریکاییها فکر میکنند ما ..." را تکمیل کنند. %65 جوانان و نوجوانان احساس اصلی که بیان داشتند احساسی منفی بود. در مورد افراد سیاه پوست این میزان بالای %80 بود. تنها حدود %15 از افراد شرکت کننده فکر میکردند نظر جامعه در مورد آنها مثبت است. اکثر مهاجران مسئلۀ تبعیض و انواع و اقسام رفتارهای نژاد پرستانه را برجسته کرد و در مورد آن صحبت میکردند.
فعالیت کردن در چنین فضایی که احساس منفی به شما میدهد چه جنبه هایی از هویت را در شما تقویت میکند؟ هویت انسانی که فکر میکند دائماً زیر ضربه قرار دارد و مورد بازخواست همیشگی است چگونه هویتی میتواند باشد؟ چنین برخوردها و تصویرهایی، احساس جوانان مهاجر نسبت به خود را چگونه زیر سوال میبرد؟ و چقدر احساسهای منفی نسبت به خود را رشد میدهد؟
در مطالعۀ فوق اکثر جوانان مهاجر از کشورهای آمریکای لاتین و هائیتی جمله را به این شکل تکمیل کردند که: "بیشتر آمریکاییها فکر میکنند ما بد هستیم". احساس جوانان این بود که جامعه احساس و نظری منفی نسبت به آنها دارد.
اگر احساسی که انسان از خود دارد به طور کلی منفی باشد و آن احساس شکل دهندۀ هویت انسان باشد فرد دچار عدم اعتماد به نفس و منفی نگری میشود. حتی اگر از تواناییهای بالایی برخوردار باشد نمیتواند استفاده ای شایسته از آن تواناییها بکند. حاصل به هدر رفتن این استعدادها و پتانسیلهای فردی خواهد بود.
البته انتظار ما انعکاس مثبت ولی غیر واقعی تواناییهای فردی و گروهی نیست. بزرگ کردن غیر واقعی و مثبت دیدن منفی ها هم مسائل و مشکلات خود را می آفریند. فرد میتواند دچار خود بزرگ بینی و خود شیفتگی بشود. یا وقتی که توان برآوردن انتظارات بیجا را در خود نمیبیند دچار سرخوردگی بشود. مطالعات نشان میدهد که اگر باوری مثبت در مورد افراد گروههای قومی ایجاد بشود آن افراد و گروههامورد تشویق بیشتر جامعه قرار میگیرند. مثلا نشان داده شده است کهً اگر در مدرسه به بعضی از بچه های مدرسه خصوصیات مثبت خاصی مثل باهوشتر بودن را نسبت بدهیم آن دانش آموزان از معلمها نمره های بهتری میگیرند. در واقع معلمها به آنها نمره های بالاتری میدهند زیرا انتظار دارند که این کودکان موفقتر باشند. این مسئله میتواند به نفع جوانانی باشد که از کشورهای آسیای دور اقدام به مهاجرت میکنند، چرا که تصور کلی جامعه در آمریکا و کانادا از آنها این است که پر کار و سخت کوش و درسخوان باشند. بنابراین برخورد جامعه با فرد و انعکاسی که فرد از خود در جامعه میبیند میتواند هم مثبت و هم منفی باشد. تأکید ما در این بحث روی برخوردهای منفی است.
حاصل این برخوردهای منفی این است که جوان همیشه احساس منفی در مورد خود دارد به علاوه همیشه نگران این مسئله است که دیگران چه احساسی نسبت به او دارند و چگونه به او مینگرند. نوعی در خود نگری افراطی در فرد پیدا میشود که فکر میکند همیشه زیر ذره بین است.
هویت امری پیچیده است. هویت یابی، درک آگاهانه از خود است و تلاش برای تداوم شخصیت و پیوستگی جنبه های مختلف آن. هویت یابی یعنی تلاش برای هماهنگ کردن و یکی کردن تجارب گذشته، درک کنونی از خود و جهان پیرامونی و اهداف آتی فرد در یک کل به هم پیوسته؛ در هویت انسان گذشته، حال و آینده یکپارچه میشوند. به مسئلۀ هویت میتوان از زوایای جامعه شناسی، انسان شناسی، فلسفه و روانشناسی پرداخت. تأکید من در اینجا ایجاد آن فضای سالم روحی و روانی برای رشد انسان است.
فیلسوف کانادایی چارلز تایلور[3] مسئله به رسمیت شناختن تفاوتهای قومی و گروهی را مسئلۀ مهم جامعۀ امروزی میداند. به نظر او، که در این مورد مدیون روانکاوان و روانشناسان متعددی است، هویت انسان تا حدی از واکنش محیط اجتماعی او شکل میگیرد. از نظر او به رسمیت شناختن و یا نشناختن دیگران تأثیر مهمی بر شخصیت انسانها میگذارد. به نظر، چنانچه جامعه تصویر تحقیر آمیزی از افراد ارائه بدهد، درک افراد از خود میتواند جنبۀ منفی عمیقی پیدا کند و افراد دچار انحراف بشوند. او به درستی بر این باور است که به رسمیت نشناختن و یا بد شناختن دیگران نوعی سرکوب افراد و گروهها است که آن افراد را در زندانی از افکار منفی، حقیر کننده و محدود اسیر میکند. اجازه بدهید به چند مثال اشاره بکنم.
مطالعات در مورد وضعیت مهاجران در کانادا نشان میدهد که در 10 سال گذشته وضعیت اقتصادی مهاجران در این کشور بدتر شده است. درصد فقر در میان مهاجران بیشتر شده وحتی داشتن مدرک تحصیلی قبل از آمدن به کانادا امکان اینکه مهاجران تازه در رده های بالاتر درآمد باشند را اضافه نکرده است. در شهرهای بزرگ مثل تورنتو 3/1 افرادی که درآمد پایین دارند مهاجران تازه وارد میباشند.
جوانان این خانواده های مهاجر هم مشکلات فراوانی دارند. برای مثال تعداد زیادی از جوانان مهاجر حتی دورۀ دبیرستان را هم نمیتوانند به اتمام برسانند و مدرسه را رها میکنند. بعضی اعداد ارائه شده در این رابطه شگفت انگیز میباشد.
اخیراً ادارۀ آموزشی مدارس تورنتو مطالعه ای در مورد درصد کسانی که دبیرستان را تمام نمیکنند و رابطه آن با تعلق قومی وملی آنها به عمل آورد. ادارۀ آموزش و پرورش تورنتو دانش آموزانی را که در سال 2000 وارد سال 9 درسی (سال اول دبیرستان) شده اند را ارزیابی کرده و به مدت 5 سال تحت مطالعه قرار داد. این مطالعه نشان میدهد که بیشتر از %30 فارسی زبانها در طی این مدت نتوانستند دبیرستان را به اتمام برسانند. این درصد در مورد پنجابیها، سومالیاییها و کسانی که به زبانهای اسپانیایی صحبت میکنند به ترتیب 35، 38 و 31 درصد میباشد. به عبارت دیگر چیزی بین 40-30 جوانانی که به این گروههای اجتماعی تعلق دارند از عهده به پایان رساندن دبیرستان برنمی آیند. شکی نیست که این مسئله عوارض اقتصادی و اجتماعی فراوان به دنبال داشته است.
همانگونه که اشاره کردم یکی از عوارض این امر دریافت حقوق پایینتر است. آمار سرشماری سال 2001 کانادا نشان میدهد که حتی 10 سال بعد از رسیدن به کانادا درآمد مهاجران %80 درآمد کسانی است که در کانادا به دنیا آمده اند. درصد بیکاری در بین مهاجران 12.7 درصد است درحالی که درصد کل بیکاری در کشور 6.4 درصد میباشد. در دهۀ هفتاد این نسبتها برعکس بود. یعنی در عرض 5 سال درصد بیکار بودن مهاجران کمتر بود از درصد بیکار بودن افرادی که در کانادا به دنیا آمده بودند، ضمن اینکه درآمد سالانه آنها قابل مقایسه بود با درآمد سالانه کسانی که در کانادا به دنیا آمده بودند. ناتوانی در به پایان رساندن تحصیلات دبیرستانی، این دورۀ فقر را طولانی تر میکند زیرا کسانی که از مدارک تحصیلی بالاتری برخوردارند، در مجموع سطح درآمد بالاتری هم دارند.
مسئلۀ دیگری هم که به طور مستقیم به بحث امروز ما بستگی دارد این واقعیت است که برخورد سیستم حاکم از جمله پلیس با جوامع مهاجر که در عین حال در فقر زندگی میکنند نیز برخوردی منفی است. در واقع این گروهها همیشه مورد سوظن و شک قرار دارند.
در مطالعه ای که یکی از روزنامه های معتبر کانادا در رابطه با برخورد پلیس به عمل آورد – و در این مطالعه از منابع اطلاعاتی خود پلیس استفاده شده بود- نشان داده شد که رانندگان سیاه پوست 3 برابر رانندگان سفید پوست به وسیله پلیس متوقف میشوند. این مسئله به خصوص در مورد جوانان سیاه پوست برجسته بود. درحالی که تنها 11 درصد جوانان بین 15 تا 25 سالۀ سفید به وسیله پلیس متوقف شده بود، این رقم در مورد سیاهان 40 درصد بود.[4] نمونه ها فراوانند و به دلیل کمبود وقت من به همین چند مثال اکتفا میکنم.
این برخوردهای افتراقی چه تأثیری بر روان جوانی که در پی تحکیم هویت درونی خود است میگذارد؟
اگر هویت جوان به برخوردهای جامعه با او بستگی داشته باشد و برخوردهای جامعه به او از پیش داوری و سوظنی و بی اعتمادی سرشار باشد هویت حاصل، هویتی شکننده، تو خالی و منفی خواهد بود.
باید توجه داشته باشید که مسائل فوق تنها محدود به مسئلۀ مهاجرت نمیباشد. در درون هر کشوری برخوردهایی که با افراد با زمینه های قومی و ملیتی متفاوت میشود میتواند مسائل و ناراحتیهای بسیار مهم و عمیقی ایجاد کند. این برخوردها تأثیر منفی عمیقی بر هویت اجتماعی- فردی و فرهنگی افراد و قومیتهای مختلف میگذارد به خصوص اگر به آنها با دیدۀ تحقیر نگاه شود. مورد بسیار دردناک این مسئله را در یوگسلاوی سابق میتوان دید که اکنون به 5-4 کشور مجزا تقسیم شده است. این تکه پاره شدن هنوز هم ممکن است ادامه یابد. ایران ما هم از چنین برخوردهای نژاد پرستانه و برتری طلبانه برکنار نبوده است. شما تنها جوکهایی که علیه گروههای مختلف قومی و اقلیتهای مختلف کشور مطرح میشود را در نظر بگیرید.
شکی نداشته باشید که وقتی کودکان ترک زبان و یا کرد و یا شمالی و لر و غیره به طور دائم در معرض جوکهایی قرار بگیرند که شخصیت فردی و قومی آنها را زیر ضربه قرار میدهد دچار احساسهای منفی فراوانی میشوند و ممکن است به برخوردهای واکنشی رو بیاورند. اگر این برخوردها با انواع و اقسام محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی و زبانی همراه بشود (که هست)، تأثیر مخرب عمیقی بر این افراد میگذارد. از زاویۀ سیاسی به جای اینکه انرژی نهفته خلقهای مختلف کشور صرف مبارزه با نیروی استثمارگر و حاکم بر کشور و یا صرف سازندگی و خلاقیت بشود، صرف بحثهای جانبی و ثانویتر میشود. اگر هدف ما حفظ یکپارچگی کشور است باید تفاوتهای قومی و گروهی را تشخیص داد و به رسمیت شناخت و در یک چهارچوبی انسانی به بحث و دیالوگ بین اعضای جامعه دامن زد.
تنها با ایجاد هویت فرهنگی – اجتماعی مثبت و عمیق در افراد و گروههای گوناگونی که یک کشور را میسازند میتوان از تمامی انرژی نهفته مردم و به خصوص جوانان در جهت مثبت و سازنده استفاده کرد. اگر هویت به معنای درک آگاهانه از خود و تلاش برای تداوم و پیوستگی یک شخصیت سالم باشد، پس تنها از طریق ایجاد شرایط روحی مناسب و روابط انسانی عمیق و برجسته کردن جایگاه انسانی فرد در جامعه و تاکید بر نقش فرد در رشد جامعه میتوان به تحقق هویت پویای انسانها میدان داد. از آنجا که نوجوانی و جوانی دورۀ شکل گیری و تحکیم هویت است، مهاجرت و مشکلات آن میتواند این روند را مخدوش کند، به خصوص اگر نوجوان و جوان در یک چهارچوب نژاد پرستانه و برتری طلبانۀ گروهی قرار بگیرد.
در فرایند مهاجرت، نژاد پرستی و محدودیتهای حاصله از آن نقش منفی عمیقی در رشد فردی افراد دارد. این مورد به خصوص در مورد جوانان مشهودتر و عواقب آن وخیمتر است. اگر در دورۀ نوجوانی فرزندان خود تصمیم به مهاجرت میگیرید بدانید که بار سنگینی بر دوش شما است و باید برای مقابله با این مشکلات احتمالی آماده باشید.
[1] George De Vos
De Vos, George; Snarez – Orozco, morcelom 1970 Status Ingudity: The self in culture
New Burg Pork, Colit: sage.
[2] mirroring
[3] Charles Taylor
[4] Toronto Star
No comments:
Post a Comment