کودکان و مهاجرت:
در این غربت نا شاد
یاسی است اشتیاق
که در فراسوهای طاقت میگذرد
شاملو- هجرانی
بارها از من پرسیده اند که چه سن و سالی برای مهاجرت بهترین سن و سال ممکن میباشد. جواب به این سوال آسان نیست و مطالعات چندانی هم در این زمینه در دسترس نمیباشد.
فکر میکنم بحثهایی که تا کنون داشته ایم پیچیدگی مسئلۀ مهاجرت را نشان داده است. در هر سنی که دست به مهاجرت بزنیم برای انطباق، نیاز به تغییر و تحولات فراوان در درون خود داریم. در این نوشته به برخورد کودکان با مسئلۀ مهاجرت و مشکلاتی که آنها در برابر خود دارند میپردازم. در قسمتهای آینده به برخورد نوجوانان، جوانان و سالمندان هم خواهم پرداخت. در این مطلب، به ویژگیهای خاص کودکان، جنبه های مهم در رشد شخصیت و زمینه های خانوادگی مهاجرت که تجربه کودکان را شکل میدهد میپردازم.
خانمی از سیدنی برای من نوشته زیر را فرستاده است:
" ما به تازگی به استراليا مهاجرت کرديم. من و همسرم به اين مساله به عنوان مشکل نگاه نمی کنيم اما فرزندم که چهارسال داره دائم سوالات فلسفی می پرسه که ما چرا اومديم اينجا چرا بقيه نيومدن و سراغ تک تک افراد فاميل رو از من ميگيره مخصوصا بعد هر بار تلفنی که از طرف فاميل ميشه من سعی می کنم خيلی ساده جوابشو بدم حتی براش کره جغرافيايی خريدم که فاصله را و ايران رو بهش نشون بدم. بعضی وقتها هم دلم می خواد کسی بهمون زنگ نزنه که فرزندم اينقدر سوال پيچم نکنه. از يک طرف مطمئن هستم که کار خوبی کردم اما از طرف ديگه نمی دونم بايد چه رفتاری داشته باشم که خيلی بچه ام تو فکر نره و ناراحت نشه."
در برخورد با تجربۀ کودکان از مهاجرت باید چند واقعیت را در نظر گرفت:
1- کودکان با توجه به سنشان ممکن است درک چندانی از مهاجرت نداشته باشند. من نمیخواهم به مراحل رشد عقلانی-منطقی کودکان که پیاژه به بررسی آن پرداخت وارد شوم. در اینجا به این اکتفا میکنم که کودک 5-4 ساله ممکن است درک چندانی از معنای واقعی مهاجرت نداشته باشد. آنچه کودک در چنین سن و سالی درک میکنند واقعیت دور بودن از انسانهایی است که در زندگی او نقش قابل توجهی داشته اند و اکنون در دور و بر او حضور ندارند. در تماس نبودن با انسانهای آشنای زندگی میتواند اضطرابهای شدیدی در کودک ایجاد کند که ریشه در احساس نا امنی دارد.
2- کودکان در سنین اولیه زندگی از لحاظ شکل گیری شخصیت هنوز در مراحل ابتدایی هویت یابی قرار دارند. علیرغم آنکه جنبه های مهمی از شخصیت آنها شکل گرفته است ولی راه درازی دارند تا هویت فردی، اجتماعی، طبقاتی، قومی و غیره خود را نهایی کنند. این امر میتوان جنبه های مثبت داشته باشد. از این زاویه کودک بیشتر به یک ظرف خالی میماند که هویت خود را بیشتر از جامعه جدید میگیرد و لذا احساس تناقض کمتری بین جنبه های دو فرهنگ مختلف میکند. در مقابل، بچه هایی که در سنین بالاتری دست به مهاجرت میزنند و هویت اجتماعی قبل از مهاجرت آنها شکل گرفته است ممکن است نا همخوانیها و درگیریهای بیشتری در درون خود احساس کنند که حاصل تناقضهای دو فرهنگ متفاوت میباشد.
جنبه منفی مهاجرت در سنین پایینتر این است که کودک از آشنایی آگاهانه با فرهنگ مادری محروم میشود و دچار نوعی بیگانگی با فرهنگ سرزمین مادری شده و در نتیجه با افرادی که با آن فرهنگ زندگی میکنند – و از جمله والدین خود- نیز بیگانه میشوند. در مقابل، فردی که در سن بالاتر دست به مهاجرت میزند و در معرض دو فرهنگ قرار میگیرد، اگر بتواند نا همخوانیهای دو فرهنگ را برای خود حل کند تجربۀ دو فرهنگ و جنبه های مثبت دو جامعه را در درونی میکند و آن مجموعه را به ابزار برجسته ای برای رشد خود بدل میکند.
3- کودکان معمولاً در تصمیم گیری دربارۀ مهاجرت نقشی ندارند و از این لحاظ در واقع مهاجر نیستند بلکه تبعیدی اند. آنان به اجبار وطن خود را ترک کرده اند. هرچند ممکن است اطلاعاتی در مورد مهاجرت به کودک داده شده باشد ولی محتوای این اطلاعات محدود است و مقدار آن به چهار چوب ارتباطی خانواده از طرفی و سن کودک از سوی دیگر وابسته است. درک کودک هم از این مطالب میتواند محدود باشد. از این زاویه مطالبی که در فصل اولً در مورد تفاوت تبعیدی و مهاجر نوشتم در مورد کودکان مصداق پیدا میکند.
4- کودکان به دلایل متعدد درک درستی از مسئلۀ مهاجرت ندارند و نمیتوانند درک کنند که چرا بزرگترها همۀ چیزهای خوبی را که او به آنها عادت کرده بود از او میگیرند و او را به جایی غریبه و نا آشنا میبرند.
5- واکنش کودک در مقابل مسائل و مشکلات مهاجرت و محیط جدید به میزان زیادی وابسته به واکنش والدین او در مواجهه با این مسائل و مشکلات است. بزرگترها در مقابل مهاجرت و مسائل و مشکلات آن همیشه واکنش منطقی و درست نشان نمیدهند. در این صورت واکنشهای عصبی بزرگترها به کودکان نیز منتقل میشود بدون اینکه کودکان خود توان چندانی برای درک این مسائل و واکنش درست نسبت به عوارض منفی این مسائل را داشته باشند.
6- در مهاجرت بحثها و درگیریهای والدین اضافه میشود. والدین احساس اضطراب و ناتوانی میکنند و گاه به گاه این ناراحتیهای والدین به شکل خشونت علیه کودکان خود بروز میکند. خشونت علیه کودکان عواقب جدی در بر دارد. به دلیل عوارض قانونی خشونت علیه کودکان در غرب، شدت و گسترش خشونت در بین بسیاری از خانواده ها در مقایسه با ایران کمتر است. این مسئله را بسیاری از نوجوانان من در درمان آنها نقش داشته ام به من گفته اند که در کانادا خشونت فیزیکی به وسیلۀ والدین را دیگر تجربه نکرده اند ولی سایر انواع خشونت هنوز ادامه داشته و شیوع گسترده ای دارند.
عوامل متعددی میتوانند به شکل مثبت و یا منفی بر تجربۀ مهاجر در هر سنی که باشد تأثیربگذارند. یکی از مسائلی که نقش تعیین کننده ای بر تجربۀ مهاجرت دارد موقعیت اجتماعی- اقتصادی والدین است:
- وضع اقتصادی خانواده است که تعیین میکند که خانواده در کدام محله ساکن شود و با چه مسائل و مشکلاتی در محیط جغرافیایی خود مواجه شود.
- وضعیت خانوادگی تعیین میکند که آیا کودکان میتوانند امکان بازگشت به کشور خود را داشته باشند یا خیر و آیا امکان ملاقات سرزمین مادری و بستگان و تازه کردن سرزندگی روحی و فرهنگی برای فرد وجود دارد و آیا احساس امنیت به کودک باز میگردد یا خیر.
- وضعیت اقتصادی خانوادگی زمانی را که والدین میتوانند به کودکان اختصاص بدهند و با آنان سپری کنند تعیین میکند.
- وضعیت بهتر اقتصادی خانواده این شانس را در اختیار خانواده قرار میدهد که امکانات بیشتری به کودکان خود اختصاص دهند.
- وضعیت اقتصادی خانواده تعیین میکند که کودکان از امکانات تحصیلی کافی برخوردار خواهند بود یا نه.
- وضعیت اقتصادی خانواده تعیین میکند که جوانان برای تامین هزینه تحصیل خود باید کار کنند یا نه. این مسئله میتواند عواقب مثبت و یا منفی فراوانی در بر داشته باشد. اجبار به کار برای تأمین نیازهای خود، وقت مفید برای درس خواندن را کم میکند و میتواند امکان رقابت کردن کودکان را برای رشته های بهتر تحصیلی کم کند.
به طور کلی خانواده هایی که از امکانات پایین اقتصادی برخوردارند شرایط دشوارتری را در برابر خود دارند، در محله های پایینتری زندگی میکنند و امکانات کمتری در اختیار کودکان خود میگذارند و معمولاً با مشکلات بیشتری مواجه میشوند. البته در مجموع، تجربه نشان داده که علیرغم مشکلات متعددی که بر سر راه مهاجران وجود دارد از جمله برخوردهای نژادپرستانه، رقابتهای محیط کاری و محدودیت امکاناتهای موجود در کشور جدید، این خانواده ها در طی زمان شرایط بهتری پیدا میکنند اما بهایی که خانواده برای پیشرفت میپردازد میتواند بسیار گران باشد و عواقب این مسئله بیشتر گریبان کودکان را میگیرد.
برای رشد سالم شخصیت کودک نیاز به محیطی دارد که به او احساس امنیت بدهد. این احساس امنیت به خصوص از رابطۀ کودک با مادر و پدر سرچشمه میگیرد. کیفیت رابطه کودک با مادر و احساس امنیت حاصله به کودک امکان میدهد تا بر اضطراب خود غلبه کند و با آرامش در محیط به کاوش و یادگیری مشغول بشود. این احساس استقلال باعث ایجاد ورشد اعتماد به نفس در کودک میشود. مهاجرت و عواقب احتمالی آن –واز جمله ایجاد اختلال در چهارچوبهای خانوادگی و افزایش تنشهای والدین- این احساس اطمینان و آرامش را درهم میریزد و در نتیجه بعد از مهاجرت ممکن است آن محیط آرام و اطمینان بخش ضروری برای رشد احساس امنیت در اختیار کودک نباشد. حاصل میتواند بروز و رشد عدم اعتماد به نفس در کودک باشد که خود میتواند عوارضی همچون اضطراب، افسردگی، تنبلی و خجالتی بودن و غیره در سالهای نوجوانی در پی داشته باشد.
قبلاً مطرح کرده ام که یکی از نیازهای درونی کودک که به رشد او کمک میکند داشتن تصویری ایده آل از والدین وایجاد یک الگوی رفتاری مناسب میباشد. مهاجرت میتواند در این مسئله خدشه ایجاد بکند. اگر والدین نقش اجتماعی جدیدی پیدا کنند که آنرا در سطح خود نمیدانند و با این تنزل موقعیت اجتماعی به شکل منفی برخورد کنند (که چندان غیر طبیعی هم نیست) دیگر آن تصویر ایده آل از والدین مخدوش گردیده و در نتیجه کمک چندانی به جا افتادگی کودک در محیط جدید نمیشود. اضطرابهای والدین و برخوردهای خشن آنها میتواند باعث اضطراب و عدم اطمینان در کودکان شود که به نوبۀ خود باعث عدم اعتماد به نفس در کودکان میشود و نداشتن اعتماد به نفس طبیعتاً عواقب دراز مدت خود را در بر خواهد داشت.
در همین رابطه است که تغییر چهارچوبهای خانوادگی معنی می یابد و تأثیر عمیقی بر کودکان میگذارد. عدم حضورافرادی که تأثیر عمیقی بر کودک داشته اند و محیط عاطفی او را تشکیل داده بودند و از جمله خاله ها و عمه ها و پدر بزرگ و مادر بزرگ و همکلاسیها و غیره، میتواند تأثیرات منفی قابل توجهی داشته باشد. وقتی محیط بعد از مهاجرت کودک در مجموع منفی باشد کودک رفتارهای نا هنجار از خود نشان خواهد داد. کودک ممکن است دچار انواع ترسها و اضطرابها شود، در مدرسه منزوی شده و حتی میل به مدرسه رفتن را از دست بدهد. کودک ممکن است بخواهد دائماً در کنار پدر و مادر خود بماند و گوشه گیر شود و لذا رفتارهای تازه و ضروری برای رشد در محیط جدید را یاد نمیگیرد و دچار شکست تحصیلی میشود. در برخورد واکنشی با این شکستها و سرخوردگیها، بعضی کودکان به سرکشی و خشونت روی می آورند. در مواردی کودکان ممکن است دچار افسردگی و کابوسهای هولناک و وسواس بشوند و یا به انواع و اقسام بیماریهای جسمی مبتلا بشوند.
چهارچوبهایی که والدین برای کودکان ایجاد میکنند و نیز برخورد مردم کشور میزبان هم میتواند تأثیرات عمیقی بر میزان جا افتادگی کودکان در محیط جدید بگذارد. به چند نمونه توجه کنید:
- در مهاجرت، انتظار خانواده از کودک بسیار بالا است و گاه در حدی است که کودک توان برآوردن آنها را به هیچ وجه ندارد. تأثیرات منفی این امر قابل توجه است.
- در مهاجرت محل اقامت و مدرسۀ کودک ممکن است به دفعات تغییر کند زیرا خانواده مجبور به جابجاییهای متعدد است. این تغییرات بر میزان اجتماعی بودن کودک و توان حفظ روابط دراز مدت او تأثیرات منفی خواهد داشت.
- در مهاجرت کودک خود را با دیگران متفاوت میبیند. توجه او به این تفاوتها میتواند تأثیرات مثبت و یا منفی در زندگی او داشته باشد. مثبت و یا منفی بودن این تجربه بستگی به کشور محل زندگی و منطقه ای که فرد در آن زندگی میکند دارد.
- ترس از غربی شدن برای والدین اهمیت خاص دارد. بعضی از والدین آنچنان نگران غربی شدن کودکان هستند که این ترس را به شکل غیر منطقی به کودکان خود منتقل میکنند. این مسئله میتواند گوشه گیری کودک را تشدید کند و در آنها اضطراب شدیدی در رابطه با فرهنگ حاکم در کشور میزبان ایجاد کند. من در بحث جداگانه ای به مسئله ناشی از واکنش کشورهای میزبان به مهاجران و عواقب روحی- روانی آن خواهم پرداخت ولی در رابطه با برخورد والدین و عوارض آن به نمونۀ زیر توجه کنید:
مادری در رابطه با مشکلات پسر نوجوانش به من مراجعه کرده بود. میگفت وقتی به تورنتو آمده بود خیلی میترسید که پسرش مثل کاناداییها شود. میترسید که دچار زیاده خواهیهای بچه های کانادایی شده و یا دنبال درس و مدرسه نرود و فقط به بازی و به خصوص بازیهای کامپیوتری دل ببندد. برای جلوگیری از چنین پیش آمدی ارتباط بسیار محدودی با دیگران ایجاد کرد و پسر خود را از ایجاد دوستی خارج از مدرسه منع کرد. اکنون چهارسال از مهاجرت آنها میگذرد و شکایت و نگرانی و اضطراب اولیه مادر به این نوجوان منتقل شده و باعث محدودیت اجتماعی او شده است. پسر این خانم بسیار گوشه گیر است و علیرغم موفقیت درسی، توان اجتماعی بالایی ندارد و همیشه حتی در مدرسه منزوی است. این مادر به خصوص از کمبود فعالیت فیزیکی پسر که منجر به اضافه وزن بالایی گردیده رنج میبرد.
مهاجرت در سنین کودکی جنبه های مثبتی هم میتواند داشته باشد:
1- وقتی کودکان به همراه والدین خود مهاجرت میکنند، در مقابل مسائل و مشکلات مهاجرت – به وسیله والدین خود – مورد محافظت قرار میگیرد و در واقع - در صورتی که والدین با درک بالا و بلوغ فکری با مسائل و مشکلات مهاجرت برخورد کنند و تنشهای خود را به دیگر اعضای خانواده منتقل نکنند- احساس مثبتی از مهاجرت پیدا میکنند.
2- کودک توان بیشتری در جذب راهها و روشها و افکار و زبان جدید دارد و به سرعت به محیط جدید خو میگیرد. از آنجا که هنوز حالات روحی نوجوانی مثل خجالتی بودن و تنشهای مربوط به هویت یابی و غیره در کودکان شکل نگرفته مانع رشد آنها در محیط جدید نمیشود.
3- با توجه به مطالب فوق، کودک به سرعت جامعه جدید را میپذیرد و در آن احساس راحتی میکند.
در مجموع اگر کودک قبل از مهاجرت رابطۀ خوبی با والدین و دنیای اطراف خود داشته باشد و اگر تناقضهای حاصله به دلیل مهاجرت و مشکلات حاصله از مهاجرت برای خانواده بسیار شدید نباشد تجربه ای مثبت از مهاجرت پیدا خواهد کرد. این تجربۀ مثبت در نهایت منجر به جا افتادگی سالم کودک در محیط جدید و رشد آتی اجتماعی، فرهنگی و شخصیتی او خواهد شد. در چنین چهارچوبی کودک میتواند با تغییرهای فراوان حاصله از مهاجرت کنار بیاید.
باید توجه داشت که بعضی کودکان میتوانند غم و غصه خود را بهتر بیان کنند و بعضی کودکان از بیان ناراحتیهای خود ناتوانند، وغم خود را از طریق بد اخلاقی، کج خلقی و حتی خشونت نشان دهند. درک به موقع علت خشونت میتواند مانع بروز واکنشهای نابجا بشود. تشخیص به هنگام مسائل و مشکلات و یافتن راههای منطقی مقابله با آن میتواند به جا افتادگی مثبت کودک در محیط جدید کمک کند.
در مورد کودکان، مسائل خاص دیگر نیز میتواند پیش بیاید که خارج از اراده آنان است و تمامی زندگی آینده آنها را میتواند تحت شعاع قرار دهد. نداشتن کنترل بر سیر وقایع و احساس بازیچه بودن در هر مرحله ای از زندگی عواقب منفی روحی و روانی ایجاد میکند. مسئلۀ مهاجران افغانی و عراقی را در ایران به یاد بیاورید. در سه دهۀ گذشته چندین میلیون پناهنده عراقی و افغانی به ایران مهاجرت کرده اند. ده ها هزار نفر از این افراد با زنان ایرانی ازدواج کرده و صاحب فرزند شده اند. اما متأسفانه از آنجا که طبق قوانین ایران تابعیت کشور فقط از طریق پدر انتقال می یابد. بچه هایی که از مادر ایرانی و پدر پناهجوی افغانی یا عراقی در ایران به دنیا آمده اند از تابعیت ایران محرومند و در نتیجه از امکانات و حقوق یک شهروند ایرانی محرومند. تخمین زده میشود که بیش از یک صدهزار کودک با این شرایط نا مشخص در ایران زندگی میکنند. اگر دولت ایران تصمیم بگیرد که این پناهجویان را به کشور خود بفرستد –همانگونه که در مورد بسیاری از افغانها این امر صورت گرفته است- این کودکان توان ماندن در ایران را نخواهند داشت و مجبورند کشور خود را ترک کنند و به مناطق جنگ خیز بروند.
متأسفانه در اردیبهشت سال 1385 مجلس هفتم، کلیات طرحی را که میتوانست راه را برای دادن تابعیت ایرانی به این کودکان هموار کند رد کرد. شکی نیست که اکثر قریب به اتفاق این کودکان همراه والدین خود در مناطق فقیر و بدون امکانات شهرهای بزرگ به زندگی حاشیه نشینی خود ادامه میدهند. مهاجر و یا پناهجوی غیر قانونی بودن عوارض متعددی دارد. هویت اجتماعی نداشتن و یا زندگی در حاشیه از جنبه های دردناک زندگی این مهاجران است و کودکان آنها از عوارض آن در امان نیستند.
در اکثر کشورهای غربی مشکل به اصطلاح "مهاجران غیر قانونی" امکانات این افراد و خانواده های آنها را بسیار محدود میکند. این مشکلات شامل موارد زیر میباشد.
1- خطر اخراج دائماً این خانواده ها را تهدید میکند.
2- خطر اخراج ترس و اضطراب دائمی در این خانواده ها ایجاد میکند.
3- این ترس و اضطراب به کودکان منتقل میشود و سلامت روحی آنها را به خطر می اندازد.
4- سلامت جسمی و بهداشتی این کودکان هم در خطر است زیرا والدین به دلیل ترس از دستگیری و اخراج ممکن است به موقع آنها را به نزد پزشک نبرند. تعداد زیادی از پزشکان تورنتو اخیراً به دولت کانادا اعتراض کرده و خواسته اند که محیط درمانی از حملۀ نیروهای انتظامی مصون باشند تا بدینوسیله امکانات درمانی از این خانواده ها دریغ نشود.
5- به دلیل ترس فوق الذکر، بسیاری از این کودکان ممکن است از امکانات آموزشی کافی برخوردار نشوند. به عنوان نمونه، هجوم مأموران انتظامی به یک مدرسه در تورنتو در ماه اپریل 2006 و دستگیری دو کودک به منظور فشار وارد آوردن به والدین به اصطلاح غیر قانونی آنها به خاطر این که والدین را مجبور به معرفی خود کنند، از مصادیق چندش آور چنین خطری است.
به طور خلاصه هر سنی مسائل و مشکلات خود را دارد ولی در صورتی که والدین توان برخورد با مسائل و مشکلات مهاجرت را داشته باشند سن کودکی و به خصوص سن زیر 7 سالگی سن بسیار خوبی برای مهاجرت به نظر میرسد. افرادی که در سنین پایین مهاجرت میکنند – و یا در واقع مجبور به مهاجرت میشوند – در صورت داشتن شرایط مناسب خانوادگی و اجتماعی کمتر دچار اشکالها و تناقضهای فرهنگی – اجتماعی میشوند. تأکید میکنم که موقعیت این کودکان تا حد زیادی وابسته است به برخورد والدین آنها.
در این غربت نا شاد
یاسی است اشتیاق
که در فراسوهای طاقت میگذرد
شاملو- هجرانی
بارها از من پرسیده اند که چه سن و سالی برای مهاجرت بهترین سن و سال ممکن میباشد. جواب به این سوال آسان نیست و مطالعات چندانی هم در این زمینه در دسترس نمیباشد.
فکر میکنم بحثهایی که تا کنون داشته ایم پیچیدگی مسئلۀ مهاجرت را نشان داده است. در هر سنی که دست به مهاجرت بزنیم برای انطباق، نیاز به تغییر و تحولات فراوان در درون خود داریم. در این نوشته به برخورد کودکان با مسئلۀ مهاجرت و مشکلاتی که آنها در برابر خود دارند میپردازم. در قسمتهای آینده به برخورد نوجوانان، جوانان و سالمندان هم خواهم پرداخت. در این مطلب، به ویژگیهای خاص کودکان، جنبه های مهم در رشد شخصیت و زمینه های خانوادگی مهاجرت که تجربه کودکان را شکل میدهد میپردازم.
خانمی از سیدنی برای من نوشته زیر را فرستاده است:
" ما به تازگی به استراليا مهاجرت کرديم. من و همسرم به اين مساله به عنوان مشکل نگاه نمی کنيم اما فرزندم که چهارسال داره دائم سوالات فلسفی می پرسه که ما چرا اومديم اينجا چرا بقيه نيومدن و سراغ تک تک افراد فاميل رو از من ميگيره مخصوصا بعد هر بار تلفنی که از طرف فاميل ميشه من سعی می کنم خيلی ساده جوابشو بدم حتی براش کره جغرافيايی خريدم که فاصله را و ايران رو بهش نشون بدم. بعضی وقتها هم دلم می خواد کسی بهمون زنگ نزنه که فرزندم اينقدر سوال پيچم نکنه. از يک طرف مطمئن هستم که کار خوبی کردم اما از طرف ديگه نمی دونم بايد چه رفتاری داشته باشم که خيلی بچه ام تو فکر نره و ناراحت نشه."
در برخورد با تجربۀ کودکان از مهاجرت باید چند واقعیت را در نظر گرفت:
1- کودکان با توجه به سنشان ممکن است درک چندانی از مهاجرت نداشته باشند. من نمیخواهم به مراحل رشد عقلانی-منطقی کودکان که پیاژه به بررسی آن پرداخت وارد شوم. در اینجا به این اکتفا میکنم که کودک 5-4 ساله ممکن است درک چندانی از معنای واقعی مهاجرت نداشته باشد. آنچه کودک در چنین سن و سالی درک میکنند واقعیت دور بودن از انسانهایی است که در زندگی او نقش قابل توجهی داشته اند و اکنون در دور و بر او حضور ندارند. در تماس نبودن با انسانهای آشنای زندگی میتواند اضطرابهای شدیدی در کودک ایجاد کند که ریشه در احساس نا امنی دارد.
2- کودکان در سنین اولیه زندگی از لحاظ شکل گیری شخصیت هنوز در مراحل ابتدایی هویت یابی قرار دارند. علیرغم آنکه جنبه های مهمی از شخصیت آنها شکل گرفته است ولی راه درازی دارند تا هویت فردی، اجتماعی، طبقاتی، قومی و غیره خود را نهایی کنند. این امر میتوان جنبه های مثبت داشته باشد. از این زاویه کودک بیشتر به یک ظرف خالی میماند که هویت خود را بیشتر از جامعه جدید میگیرد و لذا احساس تناقض کمتری بین جنبه های دو فرهنگ مختلف میکند. در مقابل، بچه هایی که در سنین بالاتری دست به مهاجرت میزنند و هویت اجتماعی قبل از مهاجرت آنها شکل گرفته است ممکن است نا همخوانیها و درگیریهای بیشتری در درون خود احساس کنند که حاصل تناقضهای دو فرهنگ متفاوت میباشد.
جنبه منفی مهاجرت در سنین پایینتر این است که کودک از آشنایی آگاهانه با فرهنگ مادری محروم میشود و دچار نوعی بیگانگی با فرهنگ سرزمین مادری شده و در نتیجه با افرادی که با آن فرهنگ زندگی میکنند – و از جمله والدین خود- نیز بیگانه میشوند. در مقابل، فردی که در سن بالاتر دست به مهاجرت میزند و در معرض دو فرهنگ قرار میگیرد، اگر بتواند نا همخوانیهای دو فرهنگ را برای خود حل کند تجربۀ دو فرهنگ و جنبه های مثبت دو جامعه را در درونی میکند و آن مجموعه را به ابزار برجسته ای برای رشد خود بدل میکند.
3- کودکان معمولاً در تصمیم گیری دربارۀ مهاجرت نقشی ندارند و از این لحاظ در واقع مهاجر نیستند بلکه تبعیدی اند. آنان به اجبار وطن خود را ترک کرده اند. هرچند ممکن است اطلاعاتی در مورد مهاجرت به کودک داده شده باشد ولی محتوای این اطلاعات محدود است و مقدار آن به چهار چوب ارتباطی خانواده از طرفی و سن کودک از سوی دیگر وابسته است. درک کودک هم از این مطالب میتواند محدود باشد. از این زاویه مطالبی که در فصل اولً در مورد تفاوت تبعیدی و مهاجر نوشتم در مورد کودکان مصداق پیدا میکند.
4- کودکان به دلایل متعدد درک درستی از مسئلۀ مهاجرت ندارند و نمیتوانند درک کنند که چرا بزرگترها همۀ چیزهای خوبی را که او به آنها عادت کرده بود از او میگیرند و او را به جایی غریبه و نا آشنا میبرند.
5- واکنش کودک در مقابل مسائل و مشکلات مهاجرت و محیط جدید به میزان زیادی وابسته به واکنش والدین او در مواجهه با این مسائل و مشکلات است. بزرگترها در مقابل مهاجرت و مسائل و مشکلات آن همیشه واکنش منطقی و درست نشان نمیدهند. در این صورت واکنشهای عصبی بزرگترها به کودکان نیز منتقل میشود بدون اینکه کودکان خود توان چندانی برای درک این مسائل و واکنش درست نسبت به عوارض منفی این مسائل را داشته باشند.
6- در مهاجرت بحثها و درگیریهای والدین اضافه میشود. والدین احساس اضطراب و ناتوانی میکنند و گاه به گاه این ناراحتیهای والدین به شکل خشونت علیه کودکان خود بروز میکند. خشونت علیه کودکان عواقب جدی در بر دارد. به دلیل عوارض قانونی خشونت علیه کودکان در غرب، شدت و گسترش خشونت در بین بسیاری از خانواده ها در مقایسه با ایران کمتر است. این مسئله را بسیاری از نوجوانان من در درمان آنها نقش داشته ام به من گفته اند که در کانادا خشونت فیزیکی به وسیلۀ والدین را دیگر تجربه نکرده اند ولی سایر انواع خشونت هنوز ادامه داشته و شیوع گسترده ای دارند.
عوامل متعددی میتوانند به شکل مثبت و یا منفی بر تجربۀ مهاجر در هر سنی که باشد تأثیربگذارند. یکی از مسائلی که نقش تعیین کننده ای بر تجربۀ مهاجرت دارد موقعیت اجتماعی- اقتصادی والدین است:
- وضع اقتصادی خانواده است که تعیین میکند که خانواده در کدام محله ساکن شود و با چه مسائل و مشکلاتی در محیط جغرافیایی خود مواجه شود.
- وضعیت خانوادگی تعیین میکند که آیا کودکان میتوانند امکان بازگشت به کشور خود را داشته باشند یا خیر و آیا امکان ملاقات سرزمین مادری و بستگان و تازه کردن سرزندگی روحی و فرهنگی برای فرد وجود دارد و آیا احساس امنیت به کودک باز میگردد یا خیر.
- وضعیت اقتصادی خانوادگی زمانی را که والدین میتوانند به کودکان اختصاص بدهند و با آنان سپری کنند تعیین میکند.
- وضعیت بهتر اقتصادی خانواده این شانس را در اختیار خانواده قرار میدهد که امکانات بیشتری به کودکان خود اختصاص دهند.
- وضعیت اقتصادی خانواده تعیین میکند که کودکان از امکانات تحصیلی کافی برخوردار خواهند بود یا نه.
- وضعیت اقتصادی خانواده تعیین میکند که جوانان برای تامین هزینه تحصیل خود باید کار کنند یا نه. این مسئله میتواند عواقب مثبت و یا منفی فراوانی در بر داشته باشد. اجبار به کار برای تأمین نیازهای خود، وقت مفید برای درس خواندن را کم میکند و میتواند امکان رقابت کردن کودکان را برای رشته های بهتر تحصیلی کم کند.
به طور کلی خانواده هایی که از امکانات پایین اقتصادی برخوردارند شرایط دشوارتری را در برابر خود دارند، در محله های پایینتری زندگی میکنند و امکانات کمتری در اختیار کودکان خود میگذارند و معمولاً با مشکلات بیشتری مواجه میشوند. البته در مجموع، تجربه نشان داده که علیرغم مشکلات متعددی که بر سر راه مهاجران وجود دارد از جمله برخوردهای نژادپرستانه، رقابتهای محیط کاری و محدودیت امکاناتهای موجود در کشور جدید، این خانواده ها در طی زمان شرایط بهتری پیدا میکنند اما بهایی که خانواده برای پیشرفت میپردازد میتواند بسیار گران باشد و عواقب این مسئله بیشتر گریبان کودکان را میگیرد.
برای رشد سالم شخصیت کودک نیاز به محیطی دارد که به او احساس امنیت بدهد. این احساس امنیت به خصوص از رابطۀ کودک با مادر و پدر سرچشمه میگیرد. کیفیت رابطه کودک با مادر و احساس امنیت حاصله به کودک امکان میدهد تا بر اضطراب خود غلبه کند و با آرامش در محیط به کاوش و یادگیری مشغول بشود. این احساس استقلال باعث ایجاد ورشد اعتماد به نفس در کودک میشود. مهاجرت و عواقب احتمالی آن –واز جمله ایجاد اختلال در چهارچوبهای خانوادگی و افزایش تنشهای والدین- این احساس اطمینان و آرامش را درهم میریزد و در نتیجه بعد از مهاجرت ممکن است آن محیط آرام و اطمینان بخش ضروری برای رشد احساس امنیت در اختیار کودک نباشد. حاصل میتواند بروز و رشد عدم اعتماد به نفس در کودک باشد که خود میتواند عوارضی همچون اضطراب، افسردگی، تنبلی و خجالتی بودن و غیره در سالهای نوجوانی در پی داشته باشد.
قبلاً مطرح کرده ام که یکی از نیازهای درونی کودک که به رشد او کمک میکند داشتن تصویری ایده آل از والدین وایجاد یک الگوی رفتاری مناسب میباشد. مهاجرت میتواند در این مسئله خدشه ایجاد بکند. اگر والدین نقش اجتماعی جدیدی پیدا کنند که آنرا در سطح خود نمیدانند و با این تنزل موقعیت اجتماعی به شکل منفی برخورد کنند (که چندان غیر طبیعی هم نیست) دیگر آن تصویر ایده آل از والدین مخدوش گردیده و در نتیجه کمک چندانی به جا افتادگی کودک در محیط جدید نمیشود. اضطرابهای والدین و برخوردهای خشن آنها میتواند باعث اضطراب و عدم اطمینان در کودکان شود که به نوبۀ خود باعث عدم اعتماد به نفس در کودکان میشود و نداشتن اعتماد به نفس طبیعتاً عواقب دراز مدت خود را در بر خواهد داشت.
در همین رابطه است که تغییر چهارچوبهای خانوادگی معنی می یابد و تأثیر عمیقی بر کودکان میگذارد. عدم حضورافرادی که تأثیر عمیقی بر کودک داشته اند و محیط عاطفی او را تشکیل داده بودند و از جمله خاله ها و عمه ها و پدر بزرگ و مادر بزرگ و همکلاسیها و غیره، میتواند تأثیرات منفی قابل توجهی داشته باشد. وقتی محیط بعد از مهاجرت کودک در مجموع منفی باشد کودک رفتارهای نا هنجار از خود نشان خواهد داد. کودک ممکن است دچار انواع ترسها و اضطرابها شود، در مدرسه منزوی شده و حتی میل به مدرسه رفتن را از دست بدهد. کودک ممکن است بخواهد دائماً در کنار پدر و مادر خود بماند و گوشه گیر شود و لذا رفتارهای تازه و ضروری برای رشد در محیط جدید را یاد نمیگیرد و دچار شکست تحصیلی میشود. در برخورد واکنشی با این شکستها و سرخوردگیها، بعضی کودکان به سرکشی و خشونت روی می آورند. در مواردی کودکان ممکن است دچار افسردگی و کابوسهای هولناک و وسواس بشوند و یا به انواع و اقسام بیماریهای جسمی مبتلا بشوند.
چهارچوبهایی که والدین برای کودکان ایجاد میکنند و نیز برخورد مردم کشور میزبان هم میتواند تأثیرات عمیقی بر میزان جا افتادگی کودکان در محیط جدید بگذارد. به چند نمونه توجه کنید:
- در مهاجرت، انتظار خانواده از کودک بسیار بالا است و گاه در حدی است که کودک توان برآوردن آنها را به هیچ وجه ندارد. تأثیرات منفی این امر قابل توجه است.
- در مهاجرت محل اقامت و مدرسۀ کودک ممکن است به دفعات تغییر کند زیرا خانواده مجبور به جابجاییهای متعدد است. این تغییرات بر میزان اجتماعی بودن کودک و توان حفظ روابط دراز مدت او تأثیرات منفی خواهد داشت.
- در مهاجرت کودک خود را با دیگران متفاوت میبیند. توجه او به این تفاوتها میتواند تأثیرات مثبت و یا منفی در زندگی او داشته باشد. مثبت و یا منفی بودن این تجربه بستگی به کشور محل زندگی و منطقه ای که فرد در آن زندگی میکند دارد.
- ترس از غربی شدن برای والدین اهمیت خاص دارد. بعضی از والدین آنچنان نگران غربی شدن کودکان هستند که این ترس را به شکل غیر منطقی به کودکان خود منتقل میکنند. این مسئله میتواند گوشه گیری کودک را تشدید کند و در آنها اضطراب شدیدی در رابطه با فرهنگ حاکم در کشور میزبان ایجاد کند. من در بحث جداگانه ای به مسئله ناشی از واکنش کشورهای میزبان به مهاجران و عواقب روحی- روانی آن خواهم پرداخت ولی در رابطه با برخورد والدین و عوارض آن به نمونۀ زیر توجه کنید:
مادری در رابطه با مشکلات پسر نوجوانش به من مراجعه کرده بود. میگفت وقتی به تورنتو آمده بود خیلی میترسید که پسرش مثل کاناداییها شود. میترسید که دچار زیاده خواهیهای بچه های کانادایی شده و یا دنبال درس و مدرسه نرود و فقط به بازی و به خصوص بازیهای کامپیوتری دل ببندد. برای جلوگیری از چنین پیش آمدی ارتباط بسیار محدودی با دیگران ایجاد کرد و پسر خود را از ایجاد دوستی خارج از مدرسه منع کرد. اکنون چهارسال از مهاجرت آنها میگذرد و شکایت و نگرانی و اضطراب اولیه مادر به این نوجوان منتقل شده و باعث محدودیت اجتماعی او شده است. پسر این خانم بسیار گوشه گیر است و علیرغم موفقیت درسی، توان اجتماعی بالایی ندارد و همیشه حتی در مدرسه منزوی است. این مادر به خصوص از کمبود فعالیت فیزیکی پسر که منجر به اضافه وزن بالایی گردیده رنج میبرد.
مهاجرت در سنین کودکی جنبه های مثبتی هم میتواند داشته باشد:
1- وقتی کودکان به همراه والدین خود مهاجرت میکنند، در مقابل مسائل و مشکلات مهاجرت – به وسیله والدین خود – مورد محافظت قرار میگیرد و در واقع - در صورتی که والدین با درک بالا و بلوغ فکری با مسائل و مشکلات مهاجرت برخورد کنند و تنشهای خود را به دیگر اعضای خانواده منتقل نکنند- احساس مثبتی از مهاجرت پیدا میکنند.
2- کودک توان بیشتری در جذب راهها و روشها و افکار و زبان جدید دارد و به سرعت به محیط جدید خو میگیرد. از آنجا که هنوز حالات روحی نوجوانی مثل خجالتی بودن و تنشهای مربوط به هویت یابی و غیره در کودکان شکل نگرفته مانع رشد آنها در محیط جدید نمیشود.
3- با توجه به مطالب فوق، کودک به سرعت جامعه جدید را میپذیرد و در آن احساس راحتی میکند.
در مجموع اگر کودک قبل از مهاجرت رابطۀ خوبی با والدین و دنیای اطراف خود داشته باشد و اگر تناقضهای حاصله به دلیل مهاجرت و مشکلات حاصله از مهاجرت برای خانواده بسیار شدید نباشد تجربه ای مثبت از مهاجرت پیدا خواهد کرد. این تجربۀ مثبت در نهایت منجر به جا افتادگی سالم کودک در محیط جدید و رشد آتی اجتماعی، فرهنگی و شخصیتی او خواهد شد. در چنین چهارچوبی کودک میتواند با تغییرهای فراوان حاصله از مهاجرت کنار بیاید.
باید توجه داشت که بعضی کودکان میتوانند غم و غصه خود را بهتر بیان کنند و بعضی کودکان از بیان ناراحتیهای خود ناتوانند، وغم خود را از طریق بد اخلاقی، کج خلقی و حتی خشونت نشان دهند. درک به موقع علت خشونت میتواند مانع بروز واکنشهای نابجا بشود. تشخیص به هنگام مسائل و مشکلات و یافتن راههای منطقی مقابله با آن میتواند به جا افتادگی مثبت کودک در محیط جدید کمک کند.
در مورد کودکان، مسائل خاص دیگر نیز میتواند پیش بیاید که خارج از اراده آنان است و تمامی زندگی آینده آنها را میتواند تحت شعاع قرار دهد. نداشتن کنترل بر سیر وقایع و احساس بازیچه بودن در هر مرحله ای از زندگی عواقب منفی روحی و روانی ایجاد میکند. مسئلۀ مهاجران افغانی و عراقی را در ایران به یاد بیاورید. در سه دهۀ گذشته چندین میلیون پناهنده عراقی و افغانی به ایران مهاجرت کرده اند. ده ها هزار نفر از این افراد با زنان ایرانی ازدواج کرده و صاحب فرزند شده اند. اما متأسفانه از آنجا که طبق قوانین ایران تابعیت کشور فقط از طریق پدر انتقال می یابد. بچه هایی که از مادر ایرانی و پدر پناهجوی افغانی یا عراقی در ایران به دنیا آمده اند از تابعیت ایران محرومند و در نتیجه از امکانات و حقوق یک شهروند ایرانی محرومند. تخمین زده میشود که بیش از یک صدهزار کودک با این شرایط نا مشخص در ایران زندگی میکنند. اگر دولت ایران تصمیم بگیرد که این پناهجویان را به کشور خود بفرستد –همانگونه که در مورد بسیاری از افغانها این امر صورت گرفته است- این کودکان توان ماندن در ایران را نخواهند داشت و مجبورند کشور خود را ترک کنند و به مناطق جنگ خیز بروند.
متأسفانه در اردیبهشت سال 1385 مجلس هفتم، کلیات طرحی را که میتوانست راه را برای دادن تابعیت ایرانی به این کودکان هموار کند رد کرد. شکی نیست که اکثر قریب به اتفاق این کودکان همراه والدین خود در مناطق فقیر و بدون امکانات شهرهای بزرگ به زندگی حاشیه نشینی خود ادامه میدهند. مهاجر و یا پناهجوی غیر قانونی بودن عوارض متعددی دارد. هویت اجتماعی نداشتن و یا زندگی در حاشیه از جنبه های دردناک زندگی این مهاجران است و کودکان آنها از عوارض آن در امان نیستند.
در اکثر کشورهای غربی مشکل به اصطلاح "مهاجران غیر قانونی" امکانات این افراد و خانواده های آنها را بسیار محدود میکند. این مشکلات شامل موارد زیر میباشد.
1- خطر اخراج دائماً این خانواده ها را تهدید میکند.
2- خطر اخراج ترس و اضطراب دائمی در این خانواده ها ایجاد میکند.
3- این ترس و اضطراب به کودکان منتقل میشود و سلامت روحی آنها را به خطر می اندازد.
4- سلامت جسمی و بهداشتی این کودکان هم در خطر است زیرا والدین به دلیل ترس از دستگیری و اخراج ممکن است به موقع آنها را به نزد پزشک نبرند. تعداد زیادی از پزشکان تورنتو اخیراً به دولت کانادا اعتراض کرده و خواسته اند که محیط درمانی از حملۀ نیروهای انتظامی مصون باشند تا بدینوسیله امکانات درمانی از این خانواده ها دریغ نشود.
5- به دلیل ترس فوق الذکر، بسیاری از این کودکان ممکن است از امکانات آموزشی کافی برخوردار نشوند. به عنوان نمونه، هجوم مأموران انتظامی به یک مدرسه در تورنتو در ماه اپریل 2006 و دستگیری دو کودک به منظور فشار وارد آوردن به والدین به اصطلاح غیر قانونی آنها به خاطر این که والدین را مجبور به معرفی خود کنند، از مصادیق چندش آور چنین خطری است.
به طور خلاصه هر سنی مسائل و مشکلات خود را دارد ولی در صورتی که والدین توان برخورد با مسائل و مشکلات مهاجرت را داشته باشند سن کودکی و به خصوص سن زیر 7 سالگی سن بسیار خوبی برای مهاجرت به نظر میرسد. افرادی که در سنین پایین مهاجرت میکنند – و یا در واقع مجبور به مهاجرت میشوند – در صورت داشتن شرایط مناسب خانوادگی و اجتماعی کمتر دچار اشکالها و تناقضهای فرهنگی – اجتماعی میشوند. تأکید میکنم که موقعیت این کودکان تا حد زیادی وابسته است به برخورد والدین آنها.
No comments:
Post a Comment