Tuesday, March 24, 2009

مهاجرت و پناهندگی, فصل سیزدهم

سالمند آزاری:
و آنگاه
احساس سر انگشتان نیاز کسی را جستن
در زمان و مکان
به مهربانی:
"من هم اینجا هستم!"
شاملو- از در آستانه
سالمند آزاری
اجازه بدهید توجه خود را به مسئلۀ سالمند آزاری معطوف کنیم و این مسئله را که از اهمیت بسیاری برخوردار است و متأسفانه به آن کمتر توجه شده است بشکافیم.
شکی نیست که پدیدۀ سالمند آزاری مسئله ای نیست که تنها محدود به مهاجرت باشد و به احتمال قوی در کشور خودمان، ایران، در مقیاس گسترده تری شیوع دارد. در کشورهای غربی قوانینی وجود دارد که در مقابل سالمند آزاری قرار میگیرد و با آن مبارزه میکند. از این زاویه ضروری است که به این مسئله پرداخته شود. در این کشورها سالمند آزاری، همانند کودک آزاری، عملی است که باید به نهادهایی که برای این منظور شکل گرفته است و به پلیس گزارش شود.
سالمند آزاری به عنوان بی توجهی[1] و آزار[2] سالمندان تعریف شده است و به عملی گفته میشود که شخص مسن را آزار میدهد و یا در معرض آسیب قرار میدهد و یا تهدید به آسیب میکند. بی توجهی به نیازهای اساسی سالمندان هم یکی از تعاریف سالمند آزاری است. در آمریکای شمالی تنها در دو دهۀ اخیر مسئلۀ سالمند آزاری به عنوان مسئله ای حاد مورد توجه قرار گرفته است، ولی به نظر میرسد که این مسئله به دنبال روند منطقی توجه به کودک آزاری (که در دهۀ 60 شروع شد) و توجه به همسر آزاری (که در دهۀ 70 شروع شد) میباشد. جامعۀ پزشکی هم به تدریج، ولی به شکل روز افزونی به این مسئله توجه کرده است. جامعۀ پزشکان آمریکا در سال 1992 برای تشخیص و درمان سالمند آزاری و بی توجهی به سالمندان دستورالعمل هایی صادر کرد که هدف آن افزایش توجه به این مسئله، دیدن مشکل به عنوان یک مسئلۀ حاد و ایجاد امکانات برای مقابله با آن بود که از جمله شامل ایجاد امکانات برای کمک به سالمندانی است که مورد آزار قرار گرفته اند میباشد.
گستردگی سالمند آزاری
همانگونه که اشاره شد هر عملی که آگاهانه یا نا آگاهانه باعث آسیب رساندن به سالمندان بشود یا آنها را در معرض آسیب بگذارد و یا به آسیب تهدید کند و یا آنها را از نیازهای ضروری زندگی محروم کند سالمند آزاری میباشد. موارد این تعریف وسیع و شامل آسیب فیزیکی و بی توجهی به نیازهای ضروری فرد به وسیله کسانی که مسولیت نگهداری فرد سالمند را به عهده دارند و همینطور شامل آزار عاطفی و روحی و سوء استفاده مالی میشود. در سال 2002 سازمان بهداشت جهانی سالمند آزاری را به شکل زیر تعریف کرد: "عملکردهای یکباره یا مکرر و یا بی عملی در زمانی که عمل ضروری است، که در رابطه ای اتفاق می افتد که بر اساس اعتماد میباشد و باعث آسیب رسیدن و یا ناراحت کردن فرد سالمند میشود."
سازمان بهداشت جهانی در این تعریف چهار مسئله را مورد تأکید قرار داده است:
1- عملکردهای آزاردهنده علیه سالمندان،
2- بی عملی در موقعی که عمل ضروری است مثل فراهم نکردن نیازهای پزشکی،
3- سالمند آزاری در رابطه ای که مسئله اعتماد در آن وجود دارد،
4- بررسی اینکه آزار رسانی میتواند تداوم داشته باشد و یا تنها یک بار اتفاق بیفتد.
نمونه های چنین رابطه ای در یک خانواده بین زن و شوهر، بین دوستان، بین یک فرد مسن و کسانی که امکاناتی را در اختیار سالمندان قرار میدهند مثل پزشک و غیره ایجاد میشود. متأسفانه این تعریف آزار سالمندان به وسیلۀ کسانی که رابطه ای بر اساس اعتماد با فرد سالمند ندارند را در بر نمیگیرد اما در عمل امکان دارد که عده ای فرد سالمند را به خاطر پیر و ناتوان بودن مورد آزار قرار دهند و به نظر من این موارد هم باید به عنوان تعریف سالمند آزاری مطرح شود.
حدت و گستردگی سالمند آزاری در کشورهای غربی مشخص نیست. در مطالعه ای که در سال 1988 صورت گرفت 32 نفر از هزار نفری که مورد پرسش قرار گرفته بودند بیان داشتند که مورد آزار قرار گرفته اند. اکثر محققان میزان سالمند آزاری را در محدودۀ 2 تا 5 درصد میدانند ولی نرخ سالمند آزاری در مطالعات مختلف متفاوت بوده است. میزان سالمند آزاری در کشورهای غربی بین 1 تا 20 درصد گزارش شده است. بعضی از عوامل باعث میشود که خطر سالمند آزاری افزایش یابد که من به این عوامل به طور جداگانه خواهم پرداخت.
مطالعات دیگر نشان میدهد که سالمند آزاری در چهارگوشۀ جهان شیوع دارد و در تمام فرهنگها دیده میشود. کازبرگ[3] به بررسی این مسئله میپردازد و نشان میدهد که در فنلاند، نروژ، ایرلند، لهستان، یونان، هند و آفریقای جنوبی سالمند آزاری شیوع دارد. به طور قطع اگر او کشورهای دیگر را هم مورد مطالعه قرار میداد به نتایج مشابهی میرسید. متاسفانه باور این مسئله که مسائل خانوادگی باید در درون خانه بماند وارتباطی به دیگران ندارد، ممکن است باعث شود که سالمند آزاری به بیرون خانه درز نکند و کسی از آن خبردار نشود.
به طور مثال، فرهنگ کهن کشور چین که ریشه در تعلیمات کنفسیوس دارد بر اصل احترام به سالمندان استوار است ولی مطالعات نشان میدهد که سالمند آزاری در این فرهنگ و سایر فرهنگهای شرقی هم شیوع دارد.[4] مطالعات مختلف به بررسی این مسئله پرداخته است. بیشتر این مطالعات در هنگ کنگ صورت گرفته است و نشان میدهد که درصد قابل توجهی از سالمندان به اشکال مختلف مورد آزار جسمی، روحی و کلامی قرار گرفته اند.
به نظر میرسد که نسل جوان کمتر به احترام به سالمندان میاندیشد و در نتیجه جایگاهی که سالمندان از آن برخوردار بودند از بین رفته است و احترام و توجه به آنها در خانواده خدشه دار شده است. این امر میتواند به گسترش سالمند آزاری بینجامد.
از جمله عوامل دیگری که امکان سالمند آزاری را در خانواده بالا میبرد وجود خشونت در خانواه، مشکلات فردی کسانی که مسئولیت نگهداری سالمند را به عهده دارند (مثل استفاده از مواد مخدر و الکل و وجود بیماریهای روحی و روانی)، محدودیتهای اجتماعی و عملکردی افراد سالمند (به دلیل بیماری روانی، فراموشیهای شدید، محدودیتهای فیزیکی شدید، بیماریهای جسمی و غیره) میباشد. محدودیتهای مالی و کمبود امکانات اجتماعی و نبود سرویسهای منظم از جمله عوامل دیگری است که امکان سالمند آزاری را بالا میبرد. خانمی 58 ساله برای مشکل افسردگیش به وسیله پزشک خانواده به من رجوع داده شده بود. به سرعت مشخص شد که مشکل این خانم افسردگی نیست و از مشکل شدید حافظه در حد آلزایمر (بیماری حافظۀ پیری) رنج میبرد. برای مشاوره، او را به پزشک فوق متخصصی در این زمینه فرستادم که همین نظر – یعنی تشخیص بیماری فراموشی شدید پیری و یا آلزایمر- را تأیید کرد. این خانم به تنهایی و در خانه ای دولتی زندگی میکرد اما توان نگهداری از خود را نداشت و حالش روز به روز به وخامت میگذاشت. درخواست کردم که با دختر و پسر این خانم صحبت کنم. آنها هر دو مشغول کار شدید بودند و وقت کمی داشتند تا به این مسئله بپردازند. خوشبختانه چون از لحاظ شغلی موفق بودند توانستند امکانات مناسب در جهت نگهداری از مادر خود را تهیه کنند تا کیفیت زندگی این فرد بهتر شود.
متاسفانه در مهاجرت چنین امکاناتی برای افراد زیادی فراهم نیست و از آنجایی که امکانات جامعۀ مهاجر ایرانی برای تأمین نیازهای چنین افرادی بسیار محدود است، در آینده با یک بحران قابل توجه و جدی برخورد خواهیم کرد. بسیاری از مراجعان من افرادی بین 45 تا 60 سال هستند. در 20-10 سال آینده اینها سالمندانی خواهند بود که نیازهای فراوانی خواهند داشت که امکانات محدودی برای رفع این نیازها وجود دارد. همانگونه که اشاره کردم نبود شرایط مناسب برای مراقبت در خانه و یا در جامعه امکان سالمند آزاری را افزایش می دهد.
سالمند آزاری تنها محدود به خانواده ها نمیشود و میتواند در موسسات رسمی مثل بیمارستانها و خانه های سالمندان هم اتفاق بیفتد. بی توجهی به نیازهای پزشکی، دزدی امکانات شخصی افراد سالمند در چنین مکانهایی و حتی آزار جنسی در خانه های سالمندان به کرات اتفاق افتاده است. اکثر افرادی که در خانه های سالمندان زندگی میکنند از بیماریهای مزمن رنج میبرند، بسیار ضعیف میباشند، از لحاظ ذهن دچار مشکلات و از جمله بیماری فراموشی هستند و برای رفع نیازهای خود احتیاج به کمک از دیگران دارند. آنها توان دفاع از خود را ندارند. برای جلوگیری از چنین تجاوزاتی قوانینی برای دفاع از آنها وضع شده است.
نمونه های دیگر آزار در این گونه مکانها بستن طولانی مدت و غیر ضروری سالمندان به تختهایشان و یا محدود کردن آنها در اتاقهای در بسته برای جلوگیری از خود و دیگر آزاری آنها میباشد. گاه گاه از دارو نیز برای خواباندن سالمندان استفادۀ گسترده و نابجا میشود. سالمندان در چنین مکانهایی معمولاً تنها هستند، ملاقات کنندگان کمی دارند و توان لازم برای دفاع از حقوق خود را ندارند. همۀ این عوامل دست به دست هم میدهند تا خطر سالمند آزاری افزایش یابد.
نمونه های دیگر روحی سالمند آزاری شامل موارد زیر میشود:
آزار روحی- روانی شامل توهین کردن، فریاد کشیدن، تحقیر کردن، تهدید کردن جسمی فرد و یا تهدید به گرفتن بعضی از امکانات از فرد سالمند خشونت روحی شامل تقلید کردن، تمسخر و استهزا در جمع، بی محلی کردن و منزوی کردن فرد و او را از شرکت در برنامه ها و فعالیتهای با ارزش محروم کردن میباشد از موارد دیگر سالمند آزاری میباشند. همینطور میتوان از ممنوع کردن ارتباط فرد سالمند با دیگران و بی توجهی به نیازهای مختلف او نام برد. آزار روحی و روانی یک انسان هویت فردی، احساس اعتماد فرد به خود و احساس ارزشمند بودن او را زیر سوال میبرد. این نوع آزار احساس ترس و درد روحی را به همراه می آورد و سلامت روحی و روانی فرد را به خطر می اندازد. تهدید به خشونت، تهدید به رها کردن فرد و زیر سوال بردن تواناییهای فرد سالمند از موارد دیگر آزار روحی و روانی سالمندان میباشد.
دسته بندی سالمند آزاری
به طور خلاصه میتوان انواع سالمند آزاری را به شکل زیر دسته بندی کرد:
1- آزار فیزیکی: حملۀ مستقیم علیه فرد به وسیلۀ استفاده از سلاح و ابزار (با چوب و غیره) و یا بدون سلاح (مشت و غیره) و تهدید به کتک زدن.
2- بی توجهی فیزیکی: ارائه نکردن نیازهای مادی فرد سالمند که میتواند شامل غذا، آب، لباس و سرپوش بشود.
3- آزار روحی: توهین، بی احترامی و ایجاد ترس.
4- بی توجهی روحی: کوتاهی در برآوردن نیازهای روحی و روانی فرد سالمند که شامل منزوی کردن و در یک فضای یک نواخت نگه داشتن میباشد.
5- آزار مادی: این مسئله شامل سوء استفاده و بهره برداری از امکانات مالی فرد سالمند میباشد.
6- تجاور به حقوق انسانی: محروم کردن یک فرد سالمند از آزادی انتخاب و داشتن فضای خصوصی خود.
7- آزار جنسی: انواع سوء استفاده ها و بهره برداریهای جنسی از سالمندان.
دو نمونۀ دیگر را هم میتوان به نمونه های سالمند آزاری افزود که در بالا به آن اشاره نکرده ام. مورد اول محروم شدن از حق تصمیم گیری فردی است که بسیاری از سالمندان با آن دست به گریبانند. این مسئله شامل مواردی مثل حق اطلاع داشتن از بیماریهای روحی و جسمی که به آن دچار شده اند و حق تصمیم گیری در مورد نیازهای درمانی خود و داشتن حق و حقوق جهت حفظ چهارچوبهای فردی میباشد. مورد دوم این حقوق شامل آزادی برای تصمیم گیری در مورد مسائل اساسی زندگی فرد مثل محل زندگی، تصمیم گیریهای مالی و دسترسی به پول خود و غیره میباشد که تعداد زیادی از سالمندان از این حقوق محرومند. بسیاری از سالمندانی که دست به مهاجرت میزنند، به دلیل کم اطلاعی از زبان کشور میزبان، این حقوق خود را از دست میدهند و در واقع از درجۀ آزادی محدودتری برخوردارند. برای حفظ کیفیت زندگی سالمندان نه تنها باید با سالمند آزاری مقابله کرد بلکه باید حق و حقوق افراد سالمند و آزادی تصمیم گیری آنها را مراعات کرد.
موضوع دیگری که در اینجا مطرح میشود سوء استفاده از سالمندان است. در مطلب دیگری[5] اشاره کرده ام که بعضی از باندهای جنایتکار به طور عمده سالمندان را هدف اعمال جنایتکارانه خود قرار میدهند و از آنها سوء استفاده مالی میکنند زیرا سالمندان توان کمتری برای مقابله با این سوء استفاده ها دارند و توان چندانی برای پی گیری قانونی موضوع را هم ندارند. به طور نمونه در آپریل 2006 در 5 کشور مختلف اعضای باندی دستگیر شدند که در درجۀ اول سالمندانی را که مشکلات مالی داشتند، هدف سوء استفاده های خود قرار داده بودند و حدود یک میلیارد دلار آنها را به جیب زده بودند[6]. این خطر برای سالمندان مهاجر ما هم فراوان است و شاید امکان به دام افتادن آنها آسانتر باشد زیرا از بسیاری از چهارچوبهای مالی و حقوقی کشورهای میزبان اطلاع کافی ندارند.
زمینه های سالمند آزاری:
مجموعه ای از عوامل میتواند امکان خطر سالمند آزاری را بالا ببرد. این عوامل را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: خصوصیات فرد سالمند، خصوصیات افراد سرپرست فرد سالمند و شرایط کلی خانوادگی فرد سالمند.
مطالعات نشان میدهد که سالمندانی که دچار افسردگی یا گیجی میباشند، و یا تهدید به خود کشی و یا اقدام به خود کشی کرده اند بیشتر مورد آزار قرار میگیرند. سالمندانی که از داروهای فراوان استفاده میکنند و حالت خواب آلودگی دارند و مقدار زیادی مشروب میخورند- که موجب تنش و ناراحتی فراوانی در خانواده میشود- هم ممکن است مورد آزار فراوان قرار بگیرند.
خصوصیات خاصی در خانواده هایی که مسئولیت نگهداری فرد سالمند را به عهده دارند امکان سالمند آزاری را افزایش میدهد. به طورمثال بیمار بودن کسی که سرپرستی فرد سالمند را به عهده دارد، مصرف بیش از اندازۀ مشروب و داشتن بیماری روحی- روانی از عواملی است که امکان سالمند آزاری را بالا میبرد. آنهایی که از فرد سالمند انتظاراتی ورای توان او دارند، و یا آنها را برای هر مسئله ای سرزنش میکنند و مسول همۀ مشکلات خود میدانند بیشتر ممکن است دست به سالمند آزاری بزنند. همینطور افرادی که به طور کلی خشن تر هستند، دست به خشونت فیزیکی میزنند و یا حتی دست به خود آزاری میزنند، در صورتی که سرپرستی فرد سالمندی را به عهده داشته باشند، بیشتر ممکن است دست به خشونت علیه فرد سالمند بزنند.
افرادی که مشغله های زیادی دارند و یا مسولیتهای متعددی را به عهده گرفته اند و یا آنهایی که به اجبارسرپرستی فرد سالمند را پذیرفته اند هم بیشتر ممکن است دست به سالمند آزاری بزنند. از طرف دیگر کسانی که برای ارائه بهترین امکانات به فرد سالمند انتظار بیش از اندازه از خود دارند و یا از دیگر اعضای خانواده تقاضای کمک نمیکنند و یا کسی را ندارند که از آنها تقاضای کمک بکنند هم بیشتر امکان دارد دست به سالمند آزاری بزنند.
یک فرد سالمند در چهارچوب خانواده هایی که با مشکلات مالی دست و پنجه نرم میکنند، و یا افرادی که در خانواده مشکل الکل و مواد مخدر دارند، و یا اینکه اختلافات زناشویی فراوان دارند و یا اخیراً بحران خانوادگی را تجربه کرده اند بیشتر ممکن است فرد سالمند را مورد آزار قرار بدهند.
عواقب سالمند آزاری
سالمند آزاری عواقب روحی و روانی متعددی در بردارد. فرد آسیب دیده میتواند دچار افسردگی شود و یا به خاطر ترس از اینکه مورد بعدی آزار کی اتفاق می افتد در اضطراب دایم قرار داشته باشد. او میتواند دچار احساس یأس، نا امیدی و درماندگی بشود و یا اینکه اعتماد خود را به دیگران از دست بدهد و یا حتی به سرزنش خود بپردازد. فرد سالمند میتواند دچار بی میلی به زندگی، و احساس حقارت و پوچی بشود و در نهایت خود را از دنیا و انسانها کنار بکشد و اسیر انزوا بکند. مطالعات دو سه دهۀ اخیر شکی باقی نگذاشته است که سلامت روحی تأثیر عمیقی بر سلامت جسمی دارد. در نتیجه میتوان انتظار داشت فرد سالمندی که مورد آزار قرار گرفته و دچار ناراحتیهای روحی شده است دچار بیماریهای متعدد جسمی هم بشود.
به طور خلاصه سالمند آزاری پدیده ای رنج آور و شایع است که متاسفانه به اندازۀ کافی مورد توجه فعالین اجتماعی، محققین و مسئولان دولتی قرار نگرفته است. سالمندان موضوع خشونتهای جسمی و جنسی و به خصوص روحی واقع میشوند و بسیاری از آزادیهایی را که در سنین دیگر حق طبیعی افراد تلقی میشود از دست میدهند. هر چند مطالعات زیادی در این مورد صورت نگرفته است ولی میتوان احتمال داد که مهاجرت امکان خشونت علیه سالمندان را بالا میبرد. وجود چنین خطری نیاز توجه به این مسئله را بیشتر میکند و افراد قبل از مهاجرت باید آمادگی مقابله با این مسئله را داشته باشند. اجازه بدهید به نمونۀ تأسف آور شکایت یکی از مراجعان من توجه کنیم.
خانم 63 ساله ای با عصبانیت به مطب من آمد. ایشان را بیشتر از یک سال میشناسم. پرسیدم چرا عصبانی است. او گفت از انتظارات پسرش به تنگ آمده است. این خانم با پسر و نوه اش در یک خانه زندگی میکنند. میگوید: "پسرم از من انتظارات زیادی دارد و مرتب به من طعنه میزند. همه اش شکوه و شکایت که چرا به اندازۀ کافی در خانه کار نمیکنم. مشکلات جسمی من را در نظر نمیگیرد. به من میگوید هر موقع خواستی برو. ولی من جایی ندارم. باید بروم پناهگاه.[7] تازه بروم هم میگوید بچه را گذاشتی و رفتی. آنقدر با من بدرفتاری میکند و توهین میکند که نوه ام هم فکر میکند من از دهات آمده ام و چیزی سرم نمیشود."
سالمندان و نیازهای جنسی آنها
ضروری است که در مورد نیازهای جنسی سالمندان هم نوشته شود. اولاً که این مشکلی است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است و ثانیاً در مهاجرت این مسئله شکل حادتری پیدا میکند.
به نظر میرسد که درک کلی جامعه این باشد که میل جنسی در سالمندان کم میشود و یا ناپدید میشود. از یک زاویه این مسئله تعجب آور است زیرا که در سنین جوانی و میانسالی مسئله جنسی نقش اساسی در زندگی افراد بازی میکند و سپس به ناگاه و با پا به سن گذاشتن فرد از او انتظار میرود و خواسته میشود که تمام نیازهای جنسی را به کنار بگذارد. به نظر میرسد که تصور جامعه این است که به جز "مردهای هرزه ای که به جز مسائل جنسی چیزی دیگر در ذهن ندارند" بقیۀ افراد مسن خالی از گرایش جنسی میباشند. خانمی 60 ساله که صاحب 3 پسر است که یکی از آنها هم ازدواج کرده چند سالی است از همسر خود جدا شده است. از او پرسیدم که بعد از جدایی هیچ وقت به فکر رابطه ای افتاده است؟ گفت: "ای وای آقای دکتر چه حرفی میزنید. مگه پیش پسرها رویم میشود؟ یکبار جلوی پسرم گفتم که به آن آقا نگاه کن ببین چه خوش تیپه. پسرم گفت مادر از سن و سالت خجالت بکش که چنین فکرهایی میکنی."
این مسئله حتی در میان دانشمندان و محققان مسائل جنسی هم صادق است و در بسیاری از مطالعات این محققان افراد بالای 65 سال در مطالع و کار تحقیقاتی راه داده نشده اند. ممکن است خوانندگان عزیز با مطالعات کینزی[8] آشنا باشند به خصوص که کارها و زندگی او موضوع فیلم دیدنی بود که در سال 2004 به پرده آمد. کینزی در کار تحقیقاتی خود هزاران مرد و زن را شرکت داد و با آنها صحبت کرد و به مطالعۀ عادتهای جنسی آنها پرداخت. تنها 79 نفر (31 زن و 48 مرد) از میان چند هزار نفر شرکت کننده بالای 65 سال سن داشتند. در کارهای تحقیقاتی مسترز و جانسون[9] و دیگران محققان هم تعداد افراد بالای 65 سال بسیار محدود میباشد.
جنبۀ دیگری که بسیاری از این تحقیقهای علمی و تحقیقات مشابه را مشکل دار میکند این واقعیت است که بیشتر این مطالعات به بررسی گرایشات جنسی در بین زوجهای سفید و مرفه جامعه پرداختند و در نتیجه مسائل سالمندان و به خصوص سالمندان مهاجر مورد توجه قرار نگرفته است. علیرغم محدودیت مطالعات بالا و کمبود بررسیهای علمی در مورد جنبه ها و گرایشهای جنسی سالمندان، اطلاعات محدود این مطالعات نشان میدهد که گرایشات جنسی افراد در سنین بالای 70 و یا 80 هم ادامه پیدا میکند.
در واقع این مطالعات نشان میدهند که آنچه گرایشهای جنسی را محدود میکند سن بالا نیست بلکه نبود همدل و همنشین و میزان سلامت جسمی فرد میباشد. در میان زوجها سلامت و تداوم رابطه جنسی در درجۀ اول به رابطۀ جنسی سالم و مداوم در دوره های قبلی زندگی بستگی دارد. این مطالعات نشان میدهند که در اکثر مواقع رابطۀ جنسی در چهارچوب ازدواج و رابطۀ مداوم زناشویی برقرار است.
این مسئله برای زنان مشکل ایجاد میکند. از آنجایی که طول عمر زنان بیشتر است و از آنجایی که زنان معمولاً همسری انتخاب میکنند که از خود آنها سن بالاتری دارند، آنها در سن بالا مشکل همنشینی و همدل پیدا کردن را در مقابل خود دارند. در واقع مردی که در آن مرحلۀ سنی باشد کمتر وجود دارد و در نتیجه بسیاری از نیازهای زن از جمله نیازهای جنسی او ممکن است برآورده نشود. وقتی افراد بخواهند خود را با بعضی ارزشهای تحمیلی جامعه همراه کنند ممکن است این مشکل بیشتر بشود.
در کشورهای غربی امکان رابطۀ جنسی جدا از رابطۀ زناشویی مورد پذیرش جامعه قرار گرفته است. این شامل رابطۀ جنسی قبل از ازدواج یا بدون ازدواج میباشد. این مسئله در سنین بالا میتواند اهمیت دوباره ای پیدا کند.
با توجه به نکات فوق، مسائل مهاجرت به اشکال مختلف میتواند بر نیازهای جنسی سالمندان تأثیر منفی بگذارد. اگر از جنبۀ فرهنگی آن بگذریم که ممکن است مسئله برای جامعۀ ما – حتی جامعۀ مهاجر ما – جا نیفتاده باشد، مسائل دیگری هم برآوردن نیاز جنسی را دشوار میکند. به مسائل جسمی و بیماریهای مختلف اشاره کردم. در مورد زنان به نبود همنشین اشاره کردم. نبود همنشین در مورد مهاجران مسئلۀ حادتری است. بعضی از مطالعات نشان میدهد که بیوه بودن – و احتمالاً طلاق – در میان گروههای قومی بیشتر از سفید پوستان در کشورهای غربی است. مثلاً یک مطالعه نشان میدهد که در گروه سنی 64-55 سال بیست و هفت درصد زنان سیاه پوست و %25 مردان بومی آمریکایی در تنهایی زندگی میکردند. در جامعۀ ایرانی هم درصد تنهایی باید چیزی در همین حدود و یا شاید بیشتر هم باشد.[10]
موانع اجتماعی رابطۀ جنسی سالمندان شامل برخورد اجتماعی- احساس شرم در مطرح کردن این نیاز و دنبال رفع این نیاز رفتن میباشد. نگاه تحقیرآمیز[11] جامعه در این مورد نقش مهمی بازی میکند. تبعیض جنسیتی نگاه تحقیرآمیز علیه زن را تشدید میکند. برای یک مرد پولدار و مسن دنبال زن جوان رفتن و با او ازدواج کردن شاید مشکلی نباشد و مورد پذیرش جامعه باشد. رفتار مشابهی از طرف زنان ممکن است با برخورد شدید مواجه بشود وزن انواع و اقسام تحقیرها را تجربه کند. به طور مثال فرزندان افراد مسن ممکن است خود به عنوان مانعی در سر راه والدین خود قرار گیرند و تلاش والدین مسن را برای ایجاد روابط تازه در سنین بالا محکوم کنند و موجب آبروریزی خانواده بدانند. در صورت مرگ یکی از والدین، فرزندان به احترام یاد والد از دست رفته ممکن است والد دیگر را تحت فشار قرار بدهند که رابطۀ تازه ای اختیار نکند. این امر در مورد زنان بیشتر صادق است.
مسائل مالی هم میتواند عامل بازدارندۀ دیگری باشد. فرزندان ممکن است تصور کنند که در صورت ازدواج و یا ارتباطهای طولانی والدین خود میزان ارثی که به آنها میرسد کم میشود و در نتیجه رابطۀ جدید پدر و یا مادر خود را تأیید نکنند و یا ممکن است سالمندان از امکانات لازم مالی برای ایجار ارتباطهای جدید برخوردار نباشند.
این واقعیت که بسیاری از سالمندان ممکن است در نزد فرزندان خود زندگی کنند و یا اینکه در خانه های سالمندان به سر ببرند ممکن است امکان ایجاد رابطۀ نزدیک را کم کند. نبودن استقلال و یا ناتوانی در داشتن استقلال مسئلۀ مهمی است که امکان رابطه و از جمله رابطۀ جنسی والدین را کم میکند. سالمندان ممکن است فضای خلوت و آرام خود را نداشته باشند. طبیعتاً مسائلی که مطرح شد در مورد سالمندانی که تمایلات هم جنس گرایانه داشته اند بیشتر میباشد و امکانات آنها برای رفع نیاز خود بسیار محدودتر است و ممکن است با برخوردهای شدیدتر جامعه مواجه هستند.
عوامل درونی متعددی میتواند برآورده شدن نیازهای جنسی سالمندان را محدود کند. بعضی از فشارهای اجتماعی و خانوادگی و محدودیتهای تحمیل شده بر سالمندان ممکن است درونی بشود و فرد خود دست به سانسور نیازهایش بزند زیرا به قول یکی از مراجعان من "به دنبال نیاز جنسی رفتن در چنین سن و سالی شرم آور" شمرده میشود.
احساس اعتماد به نفس جنسی نیز در سالمندان ممکن است خدشه دار شده باشد زیرا آنها خود را به اندازۀ کافی برای ایجاد رابطه جذاب نمیبینند. همانگونه که انتظاراتی که از آنها در اجتماع میباشد کم میشود، آنان نیز انتظار برآورده شدن نیازهای جنسی خود را کم میکنند. شکی نیست که تغییرات فیزیولوژیک حاصل از انواع بیماریها و ناراحتیهای روحی و روانی هم تأثیرات منفی خود را بر این مسئله میگذارد. به دلیل مشکلات پزشکی توان ارضاء جنسی ممکن است کم بشود وبه این دلیل خود فرد از ایجاد ارتباط جنسی میگذرد. باید توجه داشت که ایجاد و حفظ رابطه ای عاطفی بخش مهمی از نیازهای جنسی به حساب می آید، با "از خیر رابطۀ جنسی گذشتن" در واقع افراد خود را از یک رابطۀ غنی انسانی محروم میکنند. همانگونه که افراد از لحاظ شغلی بازنشسته میشوند از لحاظ برآوردن نیازهای خود و از جمله نیازها ی جنسی نیز خود را بازنشسته میکنند. مردان، اغلب اعتماد به نفس خود را در رابطه با موقعیت اجتماعی و شغلی خود میبینند و از آنجایی که موقعیت اجتماعی- شغلی فرد سالمند عوض شده است احساس اعتماد به نفس او هم تحت تأثیر قرار میگیرد و این به نوبۀ خود ممکن است برآوردن نیازهای جنسی را تحت تأثیر قرار بدهد.
بعضی از باورهای مذهبی و اخلاقی نیز میتواند تلاش برای برآوردن نیاز جنسی در سنین بالا را امری زشت و غیر قابل پذیرش بداند و در نتیجه بر روی برآورده شدن نیازهای جنسی سالمندان تأثیر منفی بگذارد.
آنچه من در تجربۀ شغلی خود بارها دیده ام این واقعیت است که برآورده نشدن نیازهای جنسی در جامعۀ مهاجر تنها محدود به سالمندان بالای 75-70 نمیشود. متأسفانه به دلیل درصد بالای طلاق و محدودیتهای فوق الذکر و به خصوص محدودیتهای اجتماعی ناشی از مهاجرت، بسیاری از مراجعان من و به خصوص زنان در سنین بالای 40 سال هم از کمبود رابطه عاطفی و جنسی رنج میبرند. متأسفانه علیرغم تأثیر مهم رفع نیازهای جنسی بر سلامت روحی- روانی فرد مطالعات چندانی در این زمینه صورت نگرفته است.
به نظر من به این مشکل به اندازه کافی پرداخته نشده است و باید بیشتر مورد توجه پژوهشگران قرار گیرد.
جایگاه سالمندان در خانواده:
طبعا،ً و همانگونه که قبلاً هم نوشته ام، "گذشت سن" روندی است که در تمام مراحل زندگی (از کودکی به نوجوانی، از نوجوانی به جوانی، از جوانی به میانسالی و سپس به دوران سالمندی) نیاز به تطابق با محیط، با تواناییهای جدید و یا نیاز به تطابق با از دست دادن تواناییهای قدیم را طلب میکند.
سالمندان در هر جامعه ای باید با سوگ نزدیکان و خویشاوندان خود کنار بیایند، با تغییر هویت مداوم بسازند و بدانند که توان فعالیت آنها – حد اقل از لحاظ جسمی- با زمان کمتر میشود. با بالا رفتن سن، بیماریهای مختلف سلامت افراد را به خطر می اندازد. بعضی از این بیماریها ریشه های مشخصی دارند و بعضی از آنان ریشه در حالتهای روحی دارند. تغییر چهارچوب محیطی میتواند باعث افزایش بیماریهای روحی بشود. به طور مثال اگر چهارچوب فرهنگی که فرد در آن بزرگ شده و به فرد آموزش داده است که توقع داشته باشد که در سنین بالا به محیط اطراف و اطرافیان خود برای رفع نیازهای خود تکیه کند، ناگهان تغییر بکند و این تغییر چهارچوبهای محیطی باعث شود که توقعات فرد برآورده نشود، احساس افسردگی، بیخوابی، اضطراب و دردهای عصبی در فرد حاصل میشود.
برای مثال مردی 58 ساله و همسرش به نزد من می آمدند. تناقض اصلی آنها در رابطه با تغییرات قابل توجه بچه ها و به خصوص دختران این زوج بود. مرد به طور مکرر بر "فرهنگ ایرانی" خود تأکید میکرد و عنوان میکرد که فرهنگ ایرانی او اجازه نمیدهد که دخترش به طور مثال دوست پسر سیاه پوست داشته باشد. او این مسئله را –که برای یک جوان که در تورنتو بزرگ شده قابل قبول است- نمیتوانست بپذیرد که دخترش با یک فرد غیر ایرانی رابطه داشته باشد و یا اینکه این ارتباط قبل از ازدواج باشد.
این تناقض فرهنگی در مورد مسئلۀ میزان توجه فرزندان به والدین سالمند نیز پیش می آید. در بسیاری از کشورهای جهان سوم انتظار میرود که فرزندان از والدین سالمند خود نگهداری کنند و با آنها زندگی کنند. در کشورهای غربی این مسئله امر شایعی نمیباشد و افراد معمولاً خود را برای سالهای پیری آماده میکنند تا بتوانند استقلال خود را حفظ کنند.
یکی از مراجعان من مرد افغانی 59 ساله ای است که به دلیل جنگهای داخلی افغانستان و بعد از چندین سال اقامت در پاکستان به همراه فرزندانش به تورنتو آمده است. این فرد و همسرش هرگز به مدرسه نرفته اند. طبیعتاً در کانادا هم توان یادگیری زبان انگلیسی را نداشته اند. حاصل امر وابستگی بیشتر آنها به فرزندانی که کم کم بزرگ شده اند بوده است. این زوج علیرغم 15 سال اقامت در تورنتو نتوانسته اند که کاری پیدا کنند و همیشه از کمکهای دولتی استفاده کرده اند. اکنون که پسرهای خانواده از مرز 20 سالگی گذشته اند، یکی از آنها ازدواج کرده و و با همسرش زندگی میکند و البته هر دوی آنها مشغول به کارهستند.
این مرد سالمند افغانی بارها به مطب من آمده و با عصبانیت از بی انصافی زمانه نالیده و از اینکه این همه زحمت کشیده تا بچه ها را بزرگ کند ولی پسر بزرگش حتی ماهی یک بار حال آنها را نمیپرسد و از آنها نگهداری نمیکند. شدت عصبانیت او گاهاً در حدی بوده که با مشت به سر خود میزند و یا سرش را به دیوار میزند. او دچار بیخوابی و افسردگی است، کنترل اعصاب خود را ندارد و گاهاً در رابطه با جوانانش دچار خشونت هم شده است. با دیگران، و از جمله رانندۀ اتوبوس و فروشندۀ نزدیک خانه اش هم درگیر میشود بدون اینکه حتی زبان آنها را بفهمد. از سر اضطراب یکبار به مددکار اجتماعی خود گفته بود که خود و دیگران را خواهد کشت. مددکار اجتماعی به پلیس اطلاع داد و این فرد چند روزی را هم در بازداشتگاه به سر برد. او میگفت: "بچه بزرگ کرده ایم که عصای دستمان بشوند ولی حتی حالم را نمیپرسند."
مشکل دیگری که در سنین بالا برجسته تر میشود این واقعیت است که اگر فردی که در سالمندی دست به مهاجرت زده پس از چند سال مجبور به بازگشت به کشور خود بشود، ممکن است با تغییرات غافل کنندۀ زیادی در کشور خود مواجه شود. دوستی که بعد از سه سال مهاجرت به غرب از ایران بازدیدی داشت، در نامه ای از تغییرات فراوان روحیات مردم یاد کرده و شگفت زدگی خود را از تغییراتی گسترده در چنین مدت کمی بیان میکرد. این امر - یعنی تغییرات وسیع در کشور مادری در زمان غیاب فرد- مسئلۀ بازگشت به کشور مادری را هم میتواند تجربه ای دشوار بکند و آنرا به مهاجرتی دوباره تبدیل کند.
این مسئله در مورد افرادی که پس از سالیان مدید زندگی کردن در کشورهای خارجی و در مهاجرت به سر بردن تصمیم میگیرند که به کشور مادری خود برگردند برجسته تر است. اینان وقتی که در سنین بالا تصمیم به بازگشت به کشور مادری خود میگیرند دچار مسائل و مشکلات متعددی میشوند و به راحتی از پس برخورد با مسائل و مشکلاتی که با آن روبرو میشوند بر نمی آیند، چرا که از امکانات مقابلۀ کمتری با این مشکلات برخوردارند و جایگاه آنها در کشور مادری هم تغییر یافته است. شاید بهتر باشد بگوییم که شاید دیگر جایگاهی در کشور مادری خود نداشته باشند.
موضوع اصلی که برجسته میشود "جایگاه فرد سالمند در خانواده و در اجتماع" میباشد. شکی نیست که افراد سالمند باید با مسائل متعددی دست و پنجه نرم کنند. آنها افراد زیادی را از دست میدهند که باید با این مسئله را بپذیرند، توان فعالیت آنها کاهش و هویت آنها تغییر میکند و باید با این تغییرات انطباق پیدا کنند. این تغییرات و انطباق با آنها تا حد زیادی به تغییر نقش اقتصادی فرد سالمند در اجتماع و خانواده بستگی دارد. جایگاه فرد در خانواده تا حد زیادی به کنترل منابع مالی خانواده و به عهده داشتن مدیریت مسائل خانواده بستگی دارد. تردیدی نیست که میزان کنترل و نوع مدیریت این منابع بستگی به نظام اقتصادی و اجتماعی حاکم بر جامعه دارد. به این موضوع اکتفا میکنم که افراد سالمند کنترل کمتری و در بعضی موارد هیچ کنترلی بر منابع مالی خانواده ندارند. به عبارت دیگر مدیریت منابع موجود در خانواده و تعیین چهارچوبهای عملکردی خانواده به میزان زیادی از دست سالمندان خارج شده است.
تغییرات فوق باعث تغییر جایگاه فرد سالمند در خانواده میشود. افراد سالمند آسیب پذیر میباشند و برای حفظ استقلال خود به دیگران نیازمندند. بیماریهای جسمی و روحی از عوامل دیگری هستند که بر تواناییهای فرد اثر میگذارد و جایگاه فرد سالمند را در خانواده تغییرداده، وابستگی او را بیشتر میکند. سالمندانی که دست به مهاجرت میزنند و یا مجبور به مهاجرت میشوند نه تنها مجبور هستند که با مسائل فوق دست و پنجه نرم کنند بلکه باید با ضربه های حاصل از مهاجرت، تغییرات ارزشهای خانوادگی و فرهنگی در جامعۀ جدید و به هم ریختن روند طبیعی زندگی خود هم مقابله کنند. این افراد از امکانات محدودتری برای مقابله با این مشکلات برخوردارند.
در مبحث دیگری[12] به نظرات اریک اریکسون[13] اشاره کرده ام و یادآوری کردم که او مراحل رشد شخصیت را از تقسیم بندی محدود فروید به سالهای اولیۀ کودک فراتر برد و آنرا به تمامی عمر انسانها گسترش داد. مرحلۀ هشتم رشد شخصیت فرد از نظر او مرحلۀ سالمندی[14] میباشد و این مرحله ای است که بعد از بازنشستگی شروع میشود. وظیفه این مرحلۀ رشد از نظر اریکسون حفظ یکپارچگی شخصیت[15] میباشد تا بدین گونه احساس سرگشتگی[16] به حد اقل برسد. چرا احساس سرگشتگی در این مرحلۀ زندگی امکان بروز می یابد؟ زیرا با بازنشسته شدن فرد سالمند ممکن است احساس موثر بودن و مفید بودن سالهای قبل را از دست بدهد. از طرف دیگر با بزرگ شدن فرزندان و مستقل شدن آنها وظیفه پدر و مادری به مقدار قابل توجهی کاهش می یابد و در نتیجه احساس مفید بودن بیشتر خدشه دار میشود. از لحاظ بیولوژیک هم تغییرات قابل ملاحظه ای در زنان و مردان به وجود می آید که آن احساس بار آوری و توانمند بودن را زیر سوال میبرد. شاید مهمتر از همه این واقعیت باشد که مسئلۀ مقابله با مرگ و ترس از مرگ مطرح میشود و فرد باید با این ترس مقابله بکند. حاصل میتواند احساس ناگزیر سرگشتگی، افسردگی، بی مایگی و بیهودگی باشد.
این سرگشتگی به شکلهای مختلف میتواند خود را نشان بدهد. بعضی از افراد به گذشته مشغول میشوند و به امکانات و تواناییها و روابطی که در گذشته داشتند می اندیشند و تأسف گذشته را میخورند. بعضی دیگر بیشتر به شکستهای خود و نا تواناییهای خود مینگرند و حسرت میخورند که چرا کارهای دیگری که در توان داشتند نکردند. اینها ازتصمیمات اشتباهی که گرفته اند احساس پشیمانی میکنند و از اینکه توان و امکان و زمان دیگری که آن اشتباهات را جبران کنند ندارند حسرت میخورند.
یکی از مراجعان من خانمی 65 ساله است. ایشان دچار افسردگی و به خصوص اضطراب شدید میباشد. او میگوید: "بسیار تنهایم. اگر ترس از قبر نبود میمردم. حال خیلی بدی دارم. بچه ها به من توجهی نمیکنند و بی اعتنایند. احساس میکنم که بی خیال مادرشان هستند. وقتی به خانه شان میروم احساس خوش آمدن نمیکنم. احساس میکنم زیادی هستم. احترام میگذارند ولی شور و حال و عشق نمیدهند. فکر میکنم بی احساس هستند. میخواهم به نوه هایم کمک کنم ولی به خاطر دردهایم نمیتوانم. احساس میکنم وجودم به درد نمیخورد. نیاز به دیگران دارم و آنها هم مشغول کارهای خودشان هستند."
در مقابل این دسته – یعنی کسانی که در برخورد با سالهای آخر عمر دچار سرگشتگی شده اند- کسانی هستند که سلامت و یکپارچگی شخصیتی خود را حفظ میکنند. اینها واقعیت از دست دادن بعضی تواناییها و امکانات را درک میکنند و گریز ناپذیری مرگ را میپذیرند. اینان وقتی به گذشته مینگرند زندگی خود را آن گونه که بود میپذیرند. آنها درک میکنند که در زندگی موفقیتها و شکستهایی داشته اند و اینکه زندگی جز این هم نمیتوانسته باشد. روند رشد و زندگی همۀ انسانها این است که تصمیمهای غلط و درست میگیرند و افتان و خیزان سعی میکنند تا از حداکثر تواناییهای خود در چهارچوبهای محدود کنندۀ محیطی استفاده کنند.
نمونۀ موفق یکی از مراجعان من آقایی است که بیشتراز 85 سال دارد. ایشان به طور مستقل زندگی میکند و معمولاً به تنهایی برای ویزیت به مطب من می آید. همیشه سر حال است و شکایتهایش در مورد مسائلی است که برای سن 85 سالگی طبیعی است. در ضمن که از مشکل حافظه شکایت میکند برای هر مطلبی که مطرح میکند شعری از حافظ و از شاعران دیگر در ذهن دارد و در مجموع فردی است آرام و خشنود از وضعیت خود و در ضمن اینکه بعضی از کمبودها را مطرح میکند، سعی میکند که برای آنها چاره بیندیشد.
خانم نجمی علوی –خواهر بزرگ علوی- در کتاب خاطراتش[17] به شکل زیر زندگی خود را جمع بندی میکند و رضایت از زندگی مثبت خود را که خود بستگی به عمری تلاش برای موفقیت دارد را ارائه میدهد:
"صمیمانه و صادقانه میخواهم بگویم که از مسیر پر رنج این زندگی طی شده- 34 سال در مهاجرت اجباری و 57 سال دوری از وطن و زندگی در غربت- ابداً تلخ کام و پشیمان نیستم. به عنوان یک زن ایرانی در 60 سال پیش با انگیزه مبارزه با ظلم و بی عدالتی و نیز مبارزه در راه عدالت و حقوق زنان ایرانی در این مسیر گام نهادم."
شادمانی و شور حال در سالمندی وابسته به تلاشی است که انسان در طول عمر خود به آن دست زده است و وابسته به امکان تداوم این کوشش در سالهای پیری میباشد. وظیفه خود انسان و محیط اطراف انسان است که چنین امکاناتی را برای سالمندان تهیه کنند.
احمد شاملو در شعر "در آستانه" به بررسی زندگی خود میپردازد و میگوید:
"بدرود!
بدرود! (چنین میگوید بامداد شاعر:)
رقصان میگذرم از آستانۀ اجبار
شادمانه و شاکر"
او سپس به بررسی دلایلی میپردازد که این "شادمان و شاکر بودن" او را توضیح میدهد:
"انسان زاده شدن تجسد وظیفه بود:
توان دوست داشتن و دوست داشته شدن
توان شنفتن
توان دیدن و گفتن
توان اندُهگین و شادمان شدن
توان خندیدن به وسعت دل، توان گریستن از سویدای جان
توان گردن به غرور برافراشتن در ارتفاع شکوه ناک فروتنی
توان جلیل به دوش بردن بار امانت
و توان غمناک تحمل تنهایی
تنهایی
تنهایی
تنهایی عریان"
و برای شاملو
"فرصت یگانه بود و سفر جانکاه بود
اما یگانه بود و هیچ کم نداشت."
احمد شاملو- در آستانه
شوپنهایمر حیات انسان را جرقه ای در بین دو بینهایت از تاریکی میداند، تاریکی قبل از تولد و تاریکی بعد از مرگ. چنین نگاهی میتواند باعث یاس، نا امیدی و پوچی بشود. اما بر اساس همین باور میتوان زندگی انسان را –هر انسانی را- یک حادثۀ یگانه و فرصتی بزرگ تصور کرد. اگر زندگی خود را، بیشتر لحظات زندگی خود را، همانگونه که احمد شاملو پیشنهاد میکند صرف دوست داشتن، گوش دادن به دیگران و خندیدن با انسانهای دیگر بکنیم و به طور خلاصه از تمامی امکانات خود برای همراهی با انسانهای دیگر استفاده کنیم تا قدمی در جهت ایجاد جهانی که هر انسانی جایگاه شایستۀ خود را در آن بیابد برداریم آنگاه در پایان عمر شادمان و شاکر خواهیم بود. آنگاه میتوانیم ادعا کنیم که از فرصت ارزانی شده حداکثر استفاده را کرده ایم و جایگاه خود را در زندگی و جامعه به دست آورده ایم.
به طور خلاصه مهاجرت در سالمندی مشکلات عدیده ای میتواند در بر داشته باشد. در این نوشته به بعضی از این مشکلات از جمله احساس تنهایی و وابستگی، محدود شدن اجتماعی، بالا رفتن امکان سالمند آزاری، تغییر جایگاه فرد سالمند در خانواده و ناتوانی در تامین نیازهای جنسی اشاره کردم. سالمندان عزیز قبل از مهاجرت باید به شکلی معقول به بررسی امکانات خود، شرایط جسمی و روحی خود و چهارچوب فرهنگی کشوری که میخواهند به آن مهاجرت کنند بپردازند. در غیر این صورت و به دلیل آمادگی نداشتن برخورد و حل مشکلاتی که با آن مواجه خواهند شد دشوارتر و احتمالاً غیر ممکن میشوند. در صورت تصمیم به مهاجرت فرد سالمند، سایر اعضای خانواده نقش مهمی در جا افتادن و تداوم موفقیت فرد سالمند مهاجر باید به عهده بگیرند. همه باید تلاش کنند تا تجربۀ مهاجرت برای فرد سالمندی که به چنین کار خطیری دست زده تجربه ای مثبت باشد و کیفیت زندگی او را بالا ببرد.
[1] Neglect
[2] Abuse
[3] Kosberg, J.I., and Garcia, J.L. (1995). Elderly abuse: international and cross cultural perspectives. New York: Haworth
[4] Yan et al. Trauma, Violence, and abuse, 7, 2002: Vol:3:PP. 167-180.
[5] شهروند: عباس آزادیان- مهاجرت و یادگیری قوانین جدید. 21 دسامبر 2006-شماره 1105
[6] Toronto Star, May 24, 2006
[7] Shelter
[8] Kinsey
[9] Masters & Jhonson
[10] من در مطالعه ای در بین مراجعه کنندۀ خود نشان دادم که 57 درصد زنان جدا شده بودند و در تنهایی زندگی میکردند
[11] Social stigma
[12] شهروند شماره 1079، عباس آزادیان- اهمیت روابط اولیه کودک در خانواده
[13] Eric Erickson
[14] Late adulthood
[15] Ego integrity
[16] Despair
[17] ما هم در این خانه حقی داریم- چاپ اول به کوشش حمید احمدی تهران: اختران 1383 ص 11

No comments:

Post a Comment