به رود زمزمه گر گوش کن
- که میخواند
سرود رفتن و رفتن
- و برنگشتنها
حمید مصدق
مسئلۀ پناهندگی:
شکی نیست که شرایط ترک کشور و رفتن به کشوری جدید از زوایای مختلف اهمیت دارد. سلمان اختر که مهاجری است هندی که در آمریکا مسکن گزیده و به کار تحقیق در مسائل روحی و روانی مهاجرت پرداخته است براین باور است که شرایط مهاجرت و علت ترک وطن تأثیرات عمیقی در عواقب روحی و روانی میگذارد. اجازه بدهید چند جنبۀ این مسئله را به شکل چند سوال مطرح بکنم.
آیا فردی که از کشور خارج میشود و به کشور دیگری میرود حق انتخاب دارد؟ آیا فرد مهاجر از شرایط اسف بار اقتصادی و خطر گرسنگی میگریزد؟ یا از منطقه ای جنگ زده و برای نجات جان خود میگریزد؟ آیا فرد مهاجر در خطر دستگیری و احتمالاً شکنجه است و در صورت عدم خروج آزادی خود را از دست میدهد؟
شرایط فوق الذکر مسائل و مشکلات فراوانی ایجاد میکنند و مهاجرت و یا پناهندگی را به شرایط بسیار دشوارتری بدل میکند.
من در جریان کار خود مراجعان بیشماری داشته ام که در شرایط بسیار دشوار از کشورشان گریخته بودند. به طور مثال یکی از مراجعانم که الان حدود 40 سال سن دارد حکایت میکرد که در 17 سالگی مجبور شده بود که از کشورش خارج شود. ایشان در آن زمان درگیر فعالیتهای سیاسی علیه رژیم حاکم بر کشور بود. یکی از پسر خاله هایش دستگیر شده بود. میدانست که به زودی دستگیر خواهد شد. ایشان را در محموله ای جاسازی کرده بودند تا از کشور خارج شود. تعریف میکرد که در چند جا ماشینشان مورد بازرسی قرار گرفته بود. در یک مورد سربازان به درون کامیون آمدند. این جوان صدای پای سربازان را در بالای سر خود میشنید و قلبش آنچنان به شدت در تپش بود که میترسید که سربازان از صدای قلبش به وجود غیر قانونی او در کامیون پی ببرند. بازرسی در آن مرحله بدون مشکل طی شد. در مرحلۀ بعد سفر باید به طور پیاده از کوه میگذشت تا به کشور همسایه وارد شود. میگفت سر راه با چند نفر برخورد کردند. مدتی با آنها همراه شدند و سپس خداحافظی کردند. حدود 20 دقیقه بعد صدای دو گلوله را شنیدند. وقتی راهنمای آنها با دوربین به صحنه نگاه کرد دید سربازان آن دو را دیده و درجا کشته اند. اضطراب عجیبی در جان این جوان ریشه دوانده بود. این جوان بالاخره توانست از مرز خارج شود و 3-2 سالی در آن کشور همسایه سرگردان بود تا توانست از طریق سازمان ملل خود را به کانادا برساند.
مسلماً تأثیرات این گونه مهاجرت کردنها متفاوت است با مهاجرت کردن کسانی که در فرودگاه کشورشان سوار هواپیما میشوند و در فرودگاه کشور میزبان با استقبال مواجه میشوند و شاید امکانات فراوانی هم در اختیار داشته باشند.
تفاوتهای اساسی مهاجرت و پناهندگی
تفاوتهای فراوانی بین مهاجر و پناهنده وجود دارد:
1- به طور کلی پناهندگان قبل از خروج در شرایط بدتری قرار داشته اند و اغلب آنها به ناچار و بر خلاف میل مجبور به ترک وطن شده اند.
2- مرحلۀ خروج پناهندگان همراه با ترس و اضطراب دستگیری و زندانی شدن است و در نتیجه فشار روحی مهاجرت برای آنها بسیار بالاتر است.
3- به خاطر اجبار در خروج از کشور در شرایط غیر قابل پیش بینی، پناهنده معمولاً امکان آماده کردن روحی و فیزیکی خود را ندارد.
برای پناهنده روزی حادثه ای اتفاق می افتد و او فردای آن روز و برای گریز از دستگیری و عواقب احتمالی آن باید راهی سفری غیر قابل پیش بینی بشود. در مقابل مهاجر به اختیار تقاضای مهاجرت میکند. پروسۀ پذیرش تقاضای مهاجرت 3-2 سالی طول میکشد. در طی این زمان فرد امکان این را دارد تا شرایط خروج خود را از جهات مختلف و از جمله از لحاظ روحی فراهم کند و سپس با همه خداحافظی میکند و با خیال نسبتاً راحت از کشود خود خارج میشود.
4- وقتی پناهنده، علیرغم مشکلات اولیه و سختیهای راه، به کشور میزبان میرسد مطمئن نیست که آیا با آغوش باز پذیرفته میشود یا نه. سیاستهای دولتها در رابطه با تبعیدیان بر اساس شرایط مختلف تغییر میکند. اگر تقاضای پناهندگی فرد پذیرفته نشود مشکلات و سرگردانیهای درد آور جدیدی به مسائل پناهنده افزوده میشود.
5- در موارد مشخص علیرغم پذیرفته شدن تقاضای پناهندگی فرد پناهنده، مدارک لازم که آزادی حرکت قابل قبولی به پناهنده میدهد در اختیار او قرار داده نمیشود. در مورد ایرانیها مسائل امنیتی و تعلق به بعضی گروههای سیاسی از جمله عواملی است که بعد از پذیرش تقاضای پناهندگی فرد موقعیت شهروندی او را نا معلوم میکند. یکی از بدترین مواردی که من در کارم با آن برخورد کرده ام خانمی است که سه سال در ایران در زندان بود و پس از آزادی از بسیاری از حقوق اجتماعی محروم بود و در مرحله ای مجبور به خروج از کشور شد. ایشان 10 سال پس از تقاضا، پناهندگیش پذیرفته شده ولی هنوز مدارک اقامت به او داده نشده است. در این مدت این فرد پدر خود را از دست داد و مادرش هم حال خوبی ندارد و در بستر بیماری است ولی به دلیل نا مشخص بودن وضعیت اقامت امکان دعوت از مادر و دیدار او را ندارد.
6- پناهنده امکان بازگشت به وطن و به اصطلاح امکان سوخت گیری دوباره را ندارد.
در نظر داشته باشید که زندگی در کشور بیگانه یعنی دور بودن از بوهای آشنا و از افراد آشنا. آداب و رسوم متفاوتند، غذاها متفاوتند، انسانها و نحوۀ برخورد آنها متفاوت است. فرد مهاجر ارتباطهای گسترده انسانی را که در کشور خود داشت ندارد و اعضای خانواده دور و بر او نیستند.
یک مهاجر با در دست داشتن پاسپورت معتبر و بدون ترس و دلهره میتواند هنگام دلتنگی و هوای وطن کردن بلیط هواپیما تهیه کرده به آن سرزمین و هوای آشنا برگردد، دوستان و خانواده را ببیند، تجدید قوا کند و دوباره به کشور تازۀ خود برگردد. پناهنده از این امکان محروم است.
7- به غیر از مشکلات مشخص شدن وضعیت اقامت و گرفتن مدارک، پناهنده مشکلات دیگری هم در کشور میزبان دارد. به طور کلی پناهنده با شک و تردید مورد ارزیابی قرار میگیرد. اگر در کشور میزبان مسائل خاص سیاسی و اقتصادی وجود داشته باشد در درجه اول پناهندگان مورد شماتت قرار میگیرند. در مقابل مهاجران مورد استقبال قرار میگیرند و با توجه به شرایط کشور ممکن است از امکانات بیشتری بهره مند شوند.
به طور مثال در انگلستان بر اساس قوانین پناهندگی سال 1999 بسیاری از پناهندگان جدید را به خارج از لندن و حومه میفرستند. به همین دلیل پناهندگان حق تصمیم گیری در مورد منطقه اقامت خود را ندارند. در صورت نیاز به کمکهای اجتماعی، پناهندگان تنها تا %70 یک فرد عادی میتوانند از امکانات دولتی برخوردار شوند که چیزی حدود 36 پوند انگلیسی در هفته میشد. پناهنده از حق کار کردن هم برخوردار نبود.
مسائل روحی پناهندگی:
در بررسی تفاوت مهاجرت و پناهندگی باید به مسائل روحی هم توجه کرد:
1- پناهنده و تبعیدی امکان بیشتری برای تخیل دارد و این تخیل میتواند مانع برنامه ریزیهای منطقی در زندگی او شود. مهاجر با برنامه مشخص و با اهداف دراز مدت وارد کشور میشود و احتیاج ندارد درآن حد در رویا زندگی کند.
مرد 40 ساله ای علیرغم اینکه 7-6 سال در این کشور اقامت داشت هنوز زبان کشور میزبان را یاد نگرفته بود. هنگامی که به بررسی این امر پرداختیم و اینکه چه امری باعث عدم رشد اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی این فرد شده بود- او بیان کرد که امسال حتماً رژیم کشورش سرنگون خواهد شد و او به کشور برخواهد گشت پس نیازی به یاد گرفتن زبان کشور میزبان نخواهد داشت.
شکی نیست که مواردی این چنین نا هنجار فراوان نیستند ولی موارد بسیار دیگری را میتوان مشاهده کرد که افراد به شکلی از اشکال از درگیر شدن جدی با مسائل فرهنگی- اجتماعی- سیاسی کشور میزبان اجتناب میکنند و تمام انرژی آنها معطوف به مسائل کشور مادریشان میباشد.
2- احساس گناه پدیده ای است که در مورد تبعیدیان بیشتر مشاهده میشود. این امر به خصوص هنگامی که درگیری سیاسی مهمی در کشور مادر پیش می آید بیشتر میشود. فرد تبعیدی از اینکه نقشی در آن درگیریها ندارد و تنها از دور نظاره گر است احساس شرمندگی و گناه میکند. احساس امنیت در کشور میزبان هنگامی که رفقا و دوستان در کشور مادر در نا امنی مشغول مبارزه هستند نیز احساس گناه و شرم بیشتری ایجاد میکند. گاه این احساس به شکل عصبانیت و خشم خود را نشان میدهد.
3- احساس حسادت در تبعیدی وقتی ایجاد میشود که در کشور مادر تحولات قابل توجهی رخ میدهد ولی او تنها از دور دستی بر آتش دارد. تبعیدی تأسف میخورد که حضور نزدیکتر و ملموستری در کشور خود ندارد و در نتیجۀ این احساس پشیمانی و حسادت گاه دچار افسردگی شود.
4- مسئلۀ دیگری که در مورد پناهندگان ایرانی صادق بوده است این واقعیت است که بسیاری از آنان در نتیجۀ شکستهای دهه 1360 وقتی به کشور میزبان وارد شدند که جامعۀ ایرانی در این کشورها جایگاه و موقعیتی نداشت و تعداد ایرانیها در خارج نا چیز و انگشت شمار بود. برای مثال در کانادا قبل از سال 1360 تنها حدود هزار ایرانی زندگی میکرد. کسانی که اکنون دست به مهاجرت به کانادا میزنند وارد یک جامعۀ منسجم وگسترده میشوند که از امکانات بیشتر اقتصادی- اجتماعی و فرهنگی برخوردار است. وجود چنین جامعه ای میتواند درد مهاجرت را کمتر کند.
البته در مقابل شرایط منفی فوق الذکر سفر پناهنده ممکن است امکانات مثبتی هم برای او فراهم کند. پناهنده کمتر بر اساس یک تصور ایده ال از کشور میزبان به آن وارد شده و در نتیجه خطر درهم شکستن این تصور و افسردگی ناشی از آن خیلی کمتر است.
پناهنده بدترین شرایط را تجربه کرده و در نتیجه ممکن است سختیهای کشور میزبان را راحتتر بپذیرد و کمتر دچار تناقض شود زیرا از بدترین شرایط ممکن فرار کرده است. چنین رضایتی در مورد پناهندگان اقتصادی بیشتر صادق است.
چنین تخیلی در شعر تبعید هم صادق است. میتوان چندین مقاله را به بررسی شعر تبعید از این زاویه اختصاص داد. من شعری از خودم را که چندین سال پیش چاپ شد برای این منظور می آورم:
خانه ات کجاست؟
از کدامین سرزمین می آیی؟
از آزادترین بی نهایتها
از رهاترین جاده ها
از رودخانه ای با صدها بازوی گشوده
و دریایی با کودکیهای بی شمار
از سرزمین شادیهای
گسترده بر سنگفرشها
می آیم
و خانه ام
در گسترۀ بی کرانۀ کشورهایی است
که مأمن من نیست
و در رویاهایم
تنها چند روزی میهمان توام[1]
در این شعر جنبه های مثبت کشور مادری به اغراق بیان شده و شاعر عدم تعلق به کشور تازه را مطرح میکند و رویای غیر منطقی بازگشت سریع به میهن خود را قطعی میداند. اینها چهار جنبۀ مهم برخورد روحی و روانی با مسئلۀ تبعید میباشند. این چهار جنبه عبارتند از اغراق در جنبه های مثبت کشور خود، کم اهمیت دیدن و یا نادیده گرفتن مشکلات کشور خود، احساس عدم تعلق در کشور جدید و رویای بازگشت سریع به میهن. به این چهار جنبه میتوان بزرگتر دیدن مسائل و مشکلات در کشور جدید را هم اضافه کرد.
به طور خلاصه تفاوتهای متعددی تبعیدی را از مهاجر جدا میکند و برای درک بهتر مسئله مهاجرت، این تفاوتها باید در نظر گرفته شود. حاصل نهایی مهاجرت و جا افتادگی فرد در کشور میزبان تا حدی به شرایط قبل از مهاجرت، نحوۀ مهاجرت و امکانات موجود پس از مراجعت بستگی دارد. امکان بازگشت به کشور و وجود امکان انرژی گرفتن روحی از طریق ملاقات کشور هم میتواند در موفقیت فرد مهاجر نقش چشمگیری بازی کند.
دو نامۀ زیر این مسائل را به شکلی جالب بیان میکند. خانمی از تهران نامۀ زیر را در برخورد با یک مقالۀ من نوشته است و به درد مهاجرت اشاره کرده است:
"من يک دختر ايرانی هستم که پس از سالها شايد ۳۰ سال به ايران برگشتم - ۲ ساله بودم که ايران را ترک کرديم، تنها چيزی که ميتونم بگم اين هست که مريضی قرن ۲۰۰۰ در تمام دنيا افسردگی است و ربطی هم به اينجا و اونجا نداره - من در ايران چهره های همه مردم را نگاه ميکنم- همه ناراحت هستند - همين مشکل هم در اونجا هست با يک شکل ديگه که فرهنگ اروپايی محسوب ميشه؟ خوشحاليشون رو حاضر نيستند به هيچ قيمت با تو قسمت کنند و دوست ندارند از ناراحتی و مشکلاتشون کسی باخبر باشه که نتيجه اين دو رفتار در کنار هم - با دوری و سردی اجتماع.... به عنوان يک آدمی که سالها مزه غربت رو کشيدم و در خانواده ايرانی و با فرهنگ اصيل ايرانی بزرگ شدم که شامل محبت - دوستی - برابری .... بوده و تمام اينها باعث شده که با يک روح زخمی برگردم و بخوام زندگی رو اينجا پيدا کنم ... اجازه بديد به تمام دوستان بگم : زندگی همه جا سخته. اگر ميتونيد در کشور خودتون جايی که به اون تعلق داريد و رشد کرديد ادامه زندگی بدهيد سعی کنيد مهاجرت رو فراموش کنيد و سعی کنيد هميشه نيازتون از زندگی حد و حدود داشته باشه."
آقایی از مزار شریف تأثیر مهاجرت اجباری را در نامۀ زیر خلاصه کرده است:
"به نظر بنده مهاجرت انواع مختلف دارد مهاجرت اجباری مهاجرت اختياری باز در نوع اجباری آن که شخص مجبور به ترک وطن و کاشانه خويش میشود بستگی دارد مثلاً اگر در کشوری مثل ايران مهاجر شويد هميشه سر کوفت، تبعيض، دو رنگی و تفکيک وجود دارد و هميشه شخص مهاجر بايد از اينکه مهاجر است هميشه تحقير شود و بار منت را بدوش بکشد ولی مهاجرت به کشورهايی که از لحاظ فرهنگی و ظرفيت قبول ديگران را داشته باشند آسيبهای روحی و کلنجارهای خودی کمتر میتواند باشد."
[1] شعری از خودم که چند سال پیش آنرا سروده ام
- که میخواند
سرود رفتن و رفتن
- و برنگشتنها
حمید مصدق
مسئلۀ پناهندگی:
شکی نیست که شرایط ترک کشور و رفتن به کشوری جدید از زوایای مختلف اهمیت دارد. سلمان اختر که مهاجری است هندی که در آمریکا مسکن گزیده و به کار تحقیق در مسائل روحی و روانی مهاجرت پرداخته است براین باور است که شرایط مهاجرت و علت ترک وطن تأثیرات عمیقی در عواقب روحی و روانی میگذارد. اجازه بدهید چند جنبۀ این مسئله را به شکل چند سوال مطرح بکنم.
آیا فردی که از کشور خارج میشود و به کشور دیگری میرود حق انتخاب دارد؟ آیا فرد مهاجر از شرایط اسف بار اقتصادی و خطر گرسنگی میگریزد؟ یا از منطقه ای جنگ زده و برای نجات جان خود میگریزد؟ آیا فرد مهاجر در خطر دستگیری و احتمالاً شکنجه است و در صورت عدم خروج آزادی خود را از دست میدهد؟
شرایط فوق الذکر مسائل و مشکلات فراوانی ایجاد میکنند و مهاجرت و یا پناهندگی را به شرایط بسیار دشوارتری بدل میکند.
من در جریان کار خود مراجعان بیشماری داشته ام که در شرایط بسیار دشوار از کشورشان گریخته بودند. به طور مثال یکی از مراجعانم که الان حدود 40 سال سن دارد حکایت میکرد که در 17 سالگی مجبور شده بود که از کشورش خارج شود. ایشان در آن زمان درگیر فعالیتهای سیاسی علیه رژیم حاکم بر کشور بود. یکی از پسر خاله هایش دستگیر شده بود. میدانست که به زودی دستگیر خواهد شد. ایشان را در محموله ای جاسازی کرده بودند تا از کشور خارج شود. تعریف میکرد که در چند جا ماشینشان مورد بازرسی قرار گرفته بود. در یک مورد سربازان به درون کامیون آمدند. این جوان صدای پای سربازان را در بالای سر خود میشنید و قلبش آنچنان به شدت در تپش بود که میترسید که سربازان از صدای قلبش به وجود غیر قانونی او در کامیون پی ببرند. بازرسی در آن مرحله بدون مشکل طی شد. در مرحلۀ بعد سفر باید به طور پیاده از کوه میگذشت تا به کشور همسایه وارد شود. میگفت سر راه با چند نفر برخورد کردند. مدتی با آنها همراه شدند و سپس خداحافظی کردند. حدود 20 دقیقه بعد صدای دو گلوله را شنیدند. وقتی راهنمای آنها با دوربین به صحنه نگاه کرد دید سربازان آن دو را دیده و درجا کشته اند. اضطراب عجیبی در جان این جوان ریشه دوانده بود. این جوان بالاخره توانست از مرز خارج شود و 3-2 سالی در آن کشور همسایه سرگردان بود تا توانست از طریق سازمان ملل خود را به کانادا برساند.
مسلماً تأثیرات این گونه مهاجرت کردنها متفاوت است با مهاجرت کردن کسانی که در فرودگاه کشورشان سوار هواپیما میشوند و در فرودگاه کشور میزبان با استقبال مواجه میشوند و شاید امکانات فراوانی هم در اختیار داشته باشند.
تفاوتهای اساسی مهاجرت و پناهندگی
تفاوتهای فراوانی بین مهاجر و پناهنده وجود دارد:
1- به طور کلی پناهندگان قبل از خروج در شرایط بدتری قرار داشته اند و اغلب آنها به ناچار و بر خلاف میل مجبور به ترک وطن شده اند.
2- مرحلۀ خروج پناهندگان همراه با ترس و اضطراب دستگیری و زندانی شدن است و در نتیجه فشار روحی مهاجرت برای آنها بسیار بالاتر است.
3- به خاطر اجبار در خروج از کشور در شرایط غیر قابل پیش بینی، پناهنده معمولاً امکان آماده کردن روحی و فیزیکی خود را ندارد.
برای پناهنده روزی حادثه ای اتفاق می افتد و او فردای آن روز و برای گریز از دستگیری و عواقب احتمالی آن باید راهی سفری غیر قابل پیش بینی بشود. در مقابل مهاجر به اختیار تقاضای مهاجرت میکند. پروسۀ پذیرش تقاضای مهاجرت 3-2 سالی طول میکشد. در طی این زمان فرد امکان این را دارد تا شرایط خروج خود را از جهات مختلف و از جمله از لحاظ روحی فراهم کند و سپس با همه خداحافظی میکند و با خیال نسبتاً راحت از کشود خود خارج میشود.
4- وقتی پناهنده، علیرغم مشکلات اولیه و سختیهای راه، به کشور میزبان میرسد مطمئن نیست که آیا با آغوش باز پذیرفته میشود یا نه. سیاستهای دولتها در رابطه با تبعیدیان بر اساس شرایط مختلف تغییر میکند. اگر تقاضای پناهندگی فرد پذیرفته نشود مشکلات و سرگردانیهای درد آور جدیدی به مسائل پناهنده افزوده میشود.
5- در موارد مشخص علیرغم پذیرفته شدن تقاضای پناهندگی فرد پناهنده، مدارک لازم که آزادی حرکت قابل قبولی به پناهنده میدهد در اختیار او قرار داده نمیشود. در مورد ایرانیها مسائل امنیتی و تعلق به بعضی گروههای سیاسی از جمله عواملی است که بعد از پذیرش تقاضای پناهندگی فرد موقعیت شهروندی او را نا معلوم میکند. یکی از بدترین مواردی که من در کارم با آن برخورد کرده ام خانمی است که سه سال در ایران در زندان بود و پس از آزادی از بسیاری از حقوق اجتماعی محروم بود و در مرحله ای مجبور به خروج از کشور شد. ایشان 10 سال پس از تقاضا، پناهندگیش پذیرفته شده ولی هنوز مدارک اقامت به او داده نشده است. در این مدت این فرد پدر خود را از دست داد و مادرش هم حال خوبی ندارد و در بستر بیماری است ولی به دلیل نا مشخص بودن وضعیت اقامت امکان دعوت از مادر و دیدار او را ندارد.
6- پناهنده امکان بازگشت به وطن و به اصطلاح امکان سوخت گیری دوباره را ندارد.
در نظر داشته باشید که زندگی در کشور بیگانه یعنی دور بودن از بوهای آشنا و از افراد آشنا. آداب و رسوم متفاوتند، غذاها متفاوتند، انسانها و نحوۀ برخورد آنها متفاوت است. فرد مهاجر ارتباطهای گسترده انسانی را که در کشور خود داشت ندارد و اعضای خانواده دور و بر او نیستند.
یک مهاجر با در دست داشتن پاسپورت معتبر و بدون ترس و دلهره میتواند هنگام دلتنگی و هوای وطن کردن بلیط هواپیما تهیه کرده به آن سرزمین و هوای آشنا برگردد، دوستان و خانواده را ببیند، تجدید قوا کند و دوباره به کشور تازۀ خود برگردد. پناهنده از این امکان محروم است.
7- به غیر از مشکلات مشخص شدن وضعیت اقامت و گرفتن مدارک، پناهنده مشکلات دیگری هم در کشور میزبان دارد. به طور کلی پناهنده با شک و تردید مورد ارزیابی قرار میگیرد. اگر در کشور میزبان مسائل خاص سیاسی و اقتصادی وجود داشته باشد در درجه اول پناهندگان مورد شماتت قرار میگیرند. در مقابل مهاجران مورد استقبال قرار میگیرند و با توجه به شرایط کشور ممکن است از امکانات بیشتری بهره مند شوند.
به طور مثال در انگلستان بر اساس قوانین پناهندگی سال 1999 بسیاری از پناهندگان جدید را به خارج از لندن و حومه میفرستند. به همین دلیل پناهندگان حق تصمیم گیری در مورد منطقه اقامت خود را ندارند. در صورت نیاز به کمکهای اجتماعی، پناهندگان تنها تا %70 یک فرد عادی میتوانند از امکانات دولتی برخوردار شوند که چیزی حدود 36 پوند انگلیسی در هفته میشد. پناهنده از حق کار کردن هم برخوردار نبود.
مسائل روحی پناهندگی:
در بررسی تفاوت مهاجرت و پناهندگی باید به مسائل روحی هم توجه کرد:
1- پناهنده و تبعیدی امکان بیشتری برای تخیل دارد و این تخیل میتواند مانع برنامه ریزیهای منطقی در زندگی او شود. مهاجر با برنامه مشخص و با اهداف دراز مدت وارد کشور میشود و احتیاج ندارد درآن حد در رویا زندگی کند.
مرد 40 ساله ای علیرغم اینکه 7-6 سال در این کشور اقامت داشت هنوز زبان کشور میزبان را یاد نگرفته بود. هنگامی که به بررسی این امر پرداختیم و اینکه چه امری باعث عدم رشد اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی این فرد شده بود- او بیان کرد که امسال حتماً رژیم کشورش سرنگون خواهد شد و او به کشور برخواهد گشت پس نیازی به یاد گرفتن زبان کشور میزبان نخواهد داشت.
شکی نیست که مواردی این چنین نا هنجار فراوان نیستند ولی موارد بسیار دیگری را میتوان مشاهده کرد که افراد به شکلی از اشکال از درگیر شدن جدی با مسائل فرهنگی- اجتماعی- سیاسی کشور میزبان اجتناب میکنند و تمام انرژی آنها معطوف به مسائل کشور مادریشان میباشد.
2- احساس گناه پدیده ای است که در مورد تبعیدیان بیشتر مشاهده میشود. این امر به خصوص هنگامی که درگیری سیاسی مهمی در کشور مادر پیش می آید بیشتر میشود. فرد تبعیدی از اینکه نقشی در آن درگیریها ندارد و تنها از دور نظاره گر است احساس شرمندگی و گناه میکند. احساس امنیت در کشور میزبان هنگامی که رفقا و دوستان در کشور مادر در نا امنی مشغول مبارزه هستند نیز احساس گناه و شرم بیشتری ایجاد میکند. گاه این احساس به شکل عصبانیت و خشم خود را نشان میدهد.
3- احساس حسادت در تبعیدی وقتی ایجاد میشود که در کشور مادر تحولات قابل توجهی رخ میدهد ولی او تنها از دور دستی بر آتش دارد. تبعیدی تأسف میخورد که حضور نزدیکتر و ملموستری در کشور خود ندارد و در نتیجۀ این احساس پشیمانی و حسادت گاه دچار افسردگی شود.
4- مسئلۀ دیگری که در مورد پناهندگان ایرانی صادق بوده است این واقعیت است که بسیاری از آنان در نتیجۀ شکستهای دهه 1360 وقتی به کشور میزبان وارد شدند که جامعۀ ایرانی در این کشورها جایگاه و موقعیتی نداشت و تعداد ایرانیها در خارج نا چیز و انگشت شمار بود. برای مثال در کانادا قبل از سال 1360 تنها حدود هزار ایرانی زندگی میکرد. کسانی که اکنون دست به مهاجرت به کانادا میزنند وارد یک جامعۀ منسجم وگسترده میشوند که از امکانات بیشتر اقتصادی- اجتماعی و فرهنگی برخوردار است. وجود چنین جامعه ای میتواند درد مهاجرت را کمتر کند.
البته در مقابل شرایط منفی فوق الذکر سفر پناهنده ممکن است امکانات مثبتی هم برای او فراهم کند. پناهنده کمتر بر اساس یک تصور ایده ال از کشور میزبان به آن وارد شده و در نتیجه خطر درهم شکستن این تصور و افسردگی ناشی از آن خیلی کمتر است.
پناهنده بدترین شرایط را تجربه کرده و در نتیجه ممکن است سختیهای کشور میزبان را راحتتر بپذیرد و کمتر دچار تناقض شود زیرا از بدترین شرایط ممکن فرار کرده است. چنین رضایتی در مورد پناهندگان اقتصادی بیشتر صادق است.
چنین تخیلی در شعر تبعید هم صادق است. میتوان چندین مقاله را به بررسی شعر تبعید از این زاویه اختصاص داد. من شعری از خودم را که چندین سال پیش چاپ شد برای این منظور می آورم:
خانه ات کجاست؟
از کدامین سرزمین می آیی؟
از آزادترین بی نهایتها
از رهاترین جاده ها
از رودخانه ای با صدها بازوی گشوده
و دریایی با کودکیهای بی شمار
از سرزمین شادیهای
گسترده بر سنگفرشها
می آیم
و خانه ام
در گسترۀ بی کرانۀ کشورهایی است
که مأمن من نیست
و در رویاهایم
تنها چند روزی میهمان توام[1]
در این شعر جنبه های مثبت کشور مادری به اغراق بیان شده و شاعر عدم تعلق به کشور تازه را مطرح میکند و رویای غیر منطقی بازگشت سریع به میهن خود را قطعی میداند. اینها چهار جنبۀ مهم برخورد روحی و روانی با مسئلۀ تبعید میباشند. این چهار جنبه عبارتند از اغراق در جنبه های مثبت کشور خود، کم اهمیت دیدن و یا نادیده گرفتن مشکلات کشور خود، احساس عدم تعلق در کشور جدید و رویای بازگشت سریع به میهن. به این چهار جنبه میتوان بزرگتر دیدن مسائل و مشکلات در کشور جدید را هم اضافه کرد.
به طور خلاصه تفاوتهای متعددی تبعیدی را از مهاجر جدا میکند و برای درک بهتر مسئله مهاجرت، این تفاوتها باید در نظر گرفته شود. حاصل نهایی مهاجرت و جا افتادگی فرد در کشور میزبان تا حدی به شرایط قبل از مهاجرت، نحوۀ مهاجرت و امکانات موجود پس از مراجعت بستگی دارد. امکان بازگشت به کشور و وجود امکان انرژی گرفتن روحی از طریق ملاقات کشور هم میتواند در موفقیت فرد مهاجر نقش چشمگیری بازی کند.
دو نامۀ زیر این مسائل را به شکلی جالب بیان میکند. خانمی از تهران نامۀ زیر را در برخورد با یک مقالۀ من نوشته است و به درد مهاجرت اشاره کرده است:
"من يک دختر ايرانی هستم که پس از سالها شايد ۳۰ سال به ايران برگشتم - ۲ ساله بودم که ايران را ترک کرديم، تنها چيزی که ميتونم بگم اين هست که مريضی قرن ۲۰۰۰ در تمام دنيا افسردگی است و ربطی هم به اينجا و اونجا نداره - من در ايران چهره های همه مردم را نگاه ميکنم- همه ناراحت هستند - همين مشکل هم در اونجا هست با يک شکل ديگه که فرهنگ اروپايی محسوب ميشه؟ خوشحاليشون رو حاضر نيستند به هيچ قيمت با تو قسمت کنند و دوست ندارند از ناراحتی و مشکلاتشون کسی باخبر باشه که نتيجه اين دو رفتار در کنار هم - با دوری و سردی اجتماع.... به عنوان يک آدمی که سالها مزه غربت رو کشيدم و در خانواده ايرانی و با فرهنگ اصيل ايرانی بزرگ شدم که شامل محبت - دوستی - برابری .... بوده و تمام اينها باعث شده که با يک روح زخمی برگردم و بخوام زندگی رو اينجا پيدا کنم ... اجازه بديد به تمام دوستان بگم : زندگی همه جا سخته. اگر ميتونيد در کشور خودتون جايی که به اون تعلق داريد و رشد کرديد ادامه زندگی بدهيد سعی کنيد مهاجرت رو فراموش کنيد و سعی کنيد هميشه نيازتون از زندگی حد و حدود داشته باشه."
آقایی از مزار شریف تأثیر مهاجرت اجباری را در نامۀ زیر خلاصه کرده است:
"به نظر بنده مهاجرت انواع مختلف دارد مهاجرت اجباری مهاجرت اختياری باز در نوع اجباری آن که شخص مجبور به ترک وطن و کاشانه خويش میشود بستگی دارد مثلاً اگر در کشوری مثل ايران مهاجر شويد هميشه سر کوفت، تبعيض، دو رنگی و تفکيک وجود دارد و هميشه شخص مهاجر بايد از اينکه مهاجر است هميشه تحقير شود و بار منت را بدوش بکشد ولی مهاجرت به کشورهايی که از لحاظ فرهنگی و ظرفيت قبول ديگران را داشته باشند آسيبهای روحی و کلنجارهای خودی کمتر میتواند باشد."
[1] شعری از خودم که چند سال پیش آنرا سروده ام
No comments:
Post a Comment