Thursday, May 28, 2009

خشونت، فصل هشتم

قسمت هشتم: عوامل خشونت علیه زنان و فقر در خانواده


ما را گریز نیست،

میان لحظه ها

غبار نشسته است،

و عشق

در میان دستمالهای کاغذی

له شده است.

پرتو نوری علاء- در حسرت پرواز

به نظر می آید که ارتباط نزدیکی بین فقر و خشونت وجود دارد.[1] به طور مثال آمار نشان میدهد که:

- %92 زنان بی سرپناه در مرحله ای از زندگیشان مورد آزار فیزیکی و یا جنسی قرار گرفته اند.

- %63 زنانی که در فقر زندگی میکنند به وسیله همسر و یا کسی که با او رابطه ای نزدیک داشته اند مورد خشونت قرار گرفته اند.

- %33 زنانی که در فقر زندگی میکنند هم اکنون در رابطه ای خشن اسیرند.

- زنان فقیر موانع بیشتری برای کار پیدا کردن دارند و همسران خشن آنها مانع آموزش و تعلیم و تربیت آنها میشوند تا بتوانند کار بهتری پیدا کنند.

- %65 زنانی که از کمکهای دولتی استفاده میکنند در مقطعی از زندگی خود خشونت را تجربه کرده اند.

سوالاتی که مطرح میشود این است که چه عواملی خشونت در خانواده علیه زنان را توضیح میدهد و اینکه آیا فقر و سایر عوامل فردی و شرایط یک خانوادۀ خاص تأثیر قاطعی در این مورد دارد؟ بسیاری از محققان بر این باورند که دلیل خشونت مردان در شخصیت آنها است و مردانی که الکل مصرف میکنند و یا معتاد به مواد مخدر هستند، یا آنهایی که کار ندارند و در فقر زندگی میکنند و یا کسانی که از سطح سواد پایینتری برخوردارند و غیره بیشتر ممکن است دست به خشونت بزنند. اجازه بدهید به چند کار تحقیقی در این مورد بپردازیم.

در مطالعه ای در اوگاندا، محققان به بررسی میزان خشونت در خانواده و علل آن پرداختند.[2] 457 زن در این کار تحقیقی شرکت جستند. %54 از زنان گفتند که در طول زندگی خود به وسیله همسرانشان مورد خشونت قرار گرفته اند. %14 گفتند که در سال گذشته مورد خشونت قرار گرفته بودند. رضایت از زندگی و سطح تحصیلات بالاتر زنان امکان خشونت را کمتر میکرد. در مقابل زندگی در مناطق روستایی و داشتن زن دوم به وسیله همسر امکان خشونت را بالا میبرد. همینطور فقر و مصرف الکل از عوامل دیگری بود که امکان خشونت در خانواده را اضافه میکرد.

مطالعۀ دیگری در بنگلادش به بررسی عوامل مختلف اقتصادی- اجتماعی که باعث خشونت میشود پرداخت.[3] این مطالعه به بررسی وضعیت 1200 زن میپردازد که در این مطالعه شرکت کردند. %67 زنان تجربۀ خشونت خانوادگی داشتند و %35 آنها در سال قبل از مطالعه خشونت را تجربه کرده بودند. آموزش بالاتر امکان خشونت در خانواده را برای زنان کمتر میکرد. نکته جالب در این مطالعه آن بود که زنانی که جهیزۀ بالاتری داشتند و یا درآمد مستقل خود را داشتند بیشتر تحت خشونت قرار گرفتند. این مطالعه پیچیدگی و دشواری مطالعۀ تأثیر عوامل اجتماعی- اقتصادی بر خشونت خانوادگی را نشان میدهد.

در مطالعه ای دیگر در بنگلادش پژوهشگران به بررسی خشونت علیه زنان در خانواده و تأثیر آن بر توان تولید مثل زنان پرداختند.[4] در این مطالعه نشان داده شده است که میزان خشونت علیه زنانی که تحصیلات کمتری دارند و یا اینکه بیشتر از یکبار ازدواج کرده اند بیشتر است. در ضمن نشان داده شده است که شوهران خشونت گرا هم بیشتر از مواد مخدر و الکل استفاده کرده بودند و یا بیشتر از یک بار ازدواج کرده بودند.

در مطالعۀ دیگری در شهر نشویل آمریکا 516 نفر شرکت کردند.[5] %33 زنان گزارش کردند که در گذشته مورد خشونت فیزیکی قرار گرفته اند و %19 آنها گزارش کردند که در حال حاضر در معرض خشونت فیزیکی قرار دارند. کسانی که میل خود کشی داشته اند و یا مشروب زیاد مصرف کرده بودند و یا در کودکی و در خانواده خود مورد خشونت قرار داشته اند بیشتر امکان داشت خشونت را تجربه کنند. رابطه ای محکم بین فقر و خشونت علیه زنان دیده نشده بود.

در مطالعه ای دیگر در بالتیمور در میان 1952 زن مراجعه کننده به کلینیکهای پزشکی[6] نشان داده شد که ارتباط محکمی بین خشونت علیه زنان و مصرف مواد مخدر و الکل، ناراحتیهای جسمی و روحی وجود دارد. رابطه ای بین فقر و خشونت در این مطالعه دیده نشد. رابطۀ فوق به احتمال قوی نشان دهنده عوارض خشونت در میان زنانی خشونت دیده بود تا بیانگر عامل خشونت. گروهی محقق در کالیفرنیا به مطالعۀ خصوصیات افرادی که در خانواده مورد خشونت قرار گرفته بوند پرداختند.[7] 453 نفر در این مطالعه شرکت کردند. %28 درصد افراد مراجعه کننده به کلینیک در طول عمر خود شاهد خشونت بوده اند و %14 آنها در سال قبل از مطالعه مورد خشونت قرار گرفته بودند. این مطالعه نشان میدهد که فقر نقش مهمی در وجود و یا عدم وجود خشونت در خانواده به عهده داشت. نکته مهمتر این مطالعه این است که خشونت در تمام گروههای اجتماعی و قومی و سنی و مالی-اقتصادی وجود داشت.

ضمن اینکه خشونت در خانواده در هر قشر اجتماعی اتفاق می افتد، مطالعات نشان میدهد که زنانی که از موقعیت اجتماعی- اقتصادی پایینتری برخوردارند بیشتر در معرض خشونت قرار دارند. به طور مثال در مطالعه ای که در سال 2000 در آمریکا صورت گرفت[8] نشان داده شد که هر چقدر میزان درآمد خانوادگی زنان کاهش می یابد خشونت علیه زنان افزایش می یابد. برای مثال اگر میزان خشونت در خانواده هایی که زیر 7500 دلار درآمد دارند را با خانواده هایی که بالاتر از 75000 دلار درآمد دارند مقایسه کنید میزان خشونت در خانواده های کم درآمد را هفت برابر بیشتر خواهید یافت. مطالعات دیگر نشان میدهد که زنانی که از درآمد پایین برخوردارند و به خصوص آنهایی که از کمکهای دولتی استفاده میکنند یا زنان بی خانمان از درصد بسیار بالای خشونت رنج میبرند.[9] چنین رابطه ای بین شرایط اقتصادی – اجتماعی و میزان خشونت حتی در جوامع بسته تر مانند بومیان آمریکا هم دیده میشود. مثلاً در مطالعه ای در میان این گروه نشان داده شد که زنانی که از موقعیت پایینتر اقتصادی برخوردارند بیشتر در معرض خشونت قرار گرفته اند.[10] درصد کلی خشونت 1/25 درصد بود ولی در میان زنان بومی که از موقعیت پایینتری برخوردار بودند این میزان به 8/42 درصد رسید. موقعیت پایین اقتصادی در این مطالعه امکان مورد خشونت قرار گرفتن را 5 بار بالا برده بود. شکی نیست که سیاستهای استعماری سفیدهای آمریکا علیه بومیان این قاره به از دست دادن زمینها و منابع گرانبهای آنها منجر شده است. حاصل این سیاستهای استعماری درصد بسیار بالای فقر در میان بومیان است. برای مثال و طبق آمار رسمی سال 1999 در آمریکا درصد فقر در میان سفید پوستان آمریکا 4/9 درصد میباشد در حالی که درصد فقر در میان بومیان این کشور 5/24 درصد بود که بالاترین میزان فقر در میان تمامی گروههای قومی این کشور بود.

و بالاخره در مطالعه ای در ایران خانم شهلا اعزازی به بررسی نقش امکانات مالی و وجود خشونت میپردازد.[11] در مطالعۀ ایشان 74 درصد زنان خشونت دیده درآمد شوهر خود را متوسط یا بسیار خوب رتبه بندی کرده بودند.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به طور خلاصه مطالعات فوق نشان میدهد:

- که خشونت علیه زنان در تمامی جوامع اتفاق می افتد.

- که خشنونت علیه زنان در تمامی ملیتها و گروههای قومی اتفاق می افتد.

- که خشونت علیه زنان ارتباط مستقیمی با فقر ندارد در ضمن اینکه بعضی مطالعات نشان میدهد وجود فقر امکان خشونت را بالا میبرد.

- که خشونت علیه زنان در چهارچوبهای مختلف پزشکی قابل مشاهده است و از این لحاظ پزشکان در شناسایی و برخورد با آن و احتمالاً در آگاهی دادن به منظور جلوگیری از خشونت میتوانند نقشی مهم بازی کنند.

- هدف دخالت باید جلوگیری از بروز خشونت باشد و اگر این مسئله امکان پذیر نیست هدف باید کمک به زنان خشونت دیده باشد که خود را از فضای خشونت بیرون بکشند.

- اکثر مطالعات نشان میدهد که سطح پایین تحصیلات زن خطری است که آنها را در رابطه خشونت آمیز نگاه میدارد.

مشکل مطالعات در مورد ارتباط خشونت و فقر نبود تمرکز مطالعاتی در مورد مسئله فقر است. معمولاً در یک چهارچوب خاص کلینیکی و یا سرویس دهی از تعداد زنان مراجعه کننده در مورد صدها مسئله و از جمله موقعیت مالی آنها میپرسند و سپس سعی میکنند عواملی که توضیح دهنده خشونت است را پیدا کنند. طبیعتاً در بعضی مطالعات چنین رابطه ای پیدا میشود و در بعضی مطالعات این رابطه نشان داده نمیشود و عوامل دیگری با اهمیت تر به نظر میرسند.

مشکل دیگر این مطالعات ناتوانی در پیدا کردن رابطه علت و معلول است. به طور مثال تعداد زیادی از زنان خشونت دیده مشروب زیاد و یا مواد مخدر مصرف میکنند. به احتمال قوی این مصرف زیاد به دلیل تجربۀ خشونت میباشد و استفاده از الکل برای کم کردن درد و رنج حاصل از خشونت است تا عامل ایجاد خشونت در خانواده. به شکل مشابهی زنان خشونت دیده از درصد بالاتری از بیماریهای روحی و روانی رنج میبرند و این به نوبۀ خود واکنشی است روحی به تجربۀ خشونت. البته این عوامل، یعنی هدف مواد مخدر و الکل و یا دچار بیماری روحی شدن، در مسیر قهقرایی خود خشونتهای آتی را تشدید میکنند. در نوشته های آتی به طور جداگانه به این مسائل خواهم پرداخت.

نگاه مختصر ما نشان میدهد که هر چند بعضی خصوصیات فردی مرد خشن و یا زن خشونت دیده ممکن است نقشی مهم در ایجاد خشونت داشته باشد ولی نمیتوان این جنبه ها را عامل و علت اصلی خشونت دانست. نمیتوان سواد کم زنان را علت کتک خوردن آنها دانست و یا مصرف الکل مردان را عامل ایجاد خشونت دانست هر چند ارتباطی بین این عوامل و وجود خشونت در خانواده وجود دارد. به نظر میرسد که نظریه هایی که به جنبه های مختلف خشونت میپردازد و نقش عوامل مختلف را در نظر میگیرد و به خصوص رابطۀ قدرت را مورد توجه جدی قرار میدهد بهتر توضیح دهندۀ مسئلۀ خشونت در خانواده باشد و درصد بالاتری از خشونت را توضیح بدهد. در واقع از این دیدگاه علت اصلی خشونت وجود ساختارهای پدر سالارانۀ قدرت در جامعه میباشد که در برخورد با سایر خصوصیات فردی و اجتماعی باعث تداوم خشونت در خانواده میشود. خشونت در خانواده انعکاسی از ساختار کلی تر خشونت در جامعه و به خصوص خشونت در جامعه علیه زنان است.


[1] Browne, Angela. Responding to the needs of low income and hopeless women who are survivors of family violence. Journal of American Medical Association. 1980 – 53(2):57-64

[2] Karmagi CA,et al. Intimate partner violence against women in eastern Uganda: Implications for HIV prevention. BMC public health. 2006 Nov 20;6;284.

[3] Bates LM, et al. Socioeconomic factors and processes associated with domestic violence in rural Bangladesh. International family planning perspectives 2004 Dec; 30(4) : 190-9.

[4] Salam A, et al. Spousal abuse against women and its consequences on reproductive health: a study in the urban slums in Bangladesh. Maternal and Child Health Journal. 2006, Jan; 10(1):83-94

[5] Ernest AA et al. Domestic violence in an inner-city emergency department. Annals of Emergency medicine. 1997 Aug; 30(2) : 190-7

[6] Mccauley J, et al. The “Buttering syndrome”: Prevalence and clinical characteristics of domestic violence in primary care internal medicine practices. Annals of internal medicine. 1995 Nov 15;123(10):774-81

[7] Gin NE et al. Prevalance of domestic violence among patients in three ambulatory care internal medicine clinics. Journal general internal medicine. 1991 Jul-Aug;641:317-22

[8] Rennison CM, and Welchanss intimate partner violence. Washington DC: National Center for Justice, Bearu of Justice Statistics; 2000

[9] Tolman RM Rosend. Domestic Violence in the life of women racieving welfare. Violence Against Women. 2001:7:141-158

[10] Malcoe LH, et al. Socioeconomic disparities in intimate partner violence against Native American Women: a criss-sectional stubby BMC med. 2004;2:20

[11] دکتر شهلا اعزازی. خشونت خانوادگی: زنان کتک خورده. تهران، نشر سالی، 1380

No comments:

Post a Comment