Thursday, May 28, 2009

خشونت، فصل چهارم

قسمت چهارم: درونی کردن ارزشهای مرد سالارانه و خشونت


ما هر چه را که باید،

از دست داده باشیم، از دست داده ایم

ما بی چراغ به راه افتاده ایم

فروغ فرخزاد- بعد از تو


در نوشتۀ قبلی[1] اشاره کردم که از 22 نفر زنی که به مطب من آمدند پرسیدم که آیا فرد دیگری به غیر از همسر آنها را مورد آزار قرار داده است یا نه. 14 نفر جواب مثبت دادند. از این تعداد 8 نفر اعلام کردند که خشونت به وسیلۀ مادر و خواهر آنها اتفاق افتاده است. من به اهمیت این مطلب اشاره کرده و ارتکاب خشونت به وسیلۀ زنان را مطرح کردم. اجازه بدهید از زاویۀ دیگری هم به این مطلب بنگریم.

به طور مکرر مشاهده کرده ام که قوانین تحمیل شدۀ جامعۀ مرد سالارانه در زنان درونی شده است و آنها نیز به نوبۀ خود مبلغ و مروج این قوانین میباشند. نگاهی به اکثر زنانی که در دوره های مختلف مجلس شورای اسلامی به وکالت پرداخته اند به خوبی این امر را نشان میدهد. گاهگاه این زنان حکم کاسۀ داغتر از آش را پیدا میکنند و حتی بیشتر از مردان به دفاع از حقوق و قوانین جامعۀ مرد سالارانه میپردازند. به طور مثال خانم نیره اخوان نماینده زن مجلس اسلامی در مصاحبه ای به تاریخ 28 فروردین 1386 در رابطه با حقوق زنان در جمهوری اسلامی مورد پرسش قرار میگیرد. وقتی نظر ایشان در مورد حرکت بخشی از پویشگران زن در جهت جمع کردن یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان در ایران پرسیده شد، ایشان بدون توجه به اینکه در حکومت اسلامی که مدت 30 سال در قدرت بوده است قوانین به مراتب تبعیض آمیزتر شده است و هیچ نظر لطفی از طرف حکومت و مجلس حکومتی به زنان نشده است میگوید: "اگر مطلبی دارند میتوانند بنویسند به ما بدهند." ایشان در جایی دیگر از مصاحبۀ خود به دفاع از دستگیریهای خیابانی زنان "بد حجاب" میپردازد، حرکتی که بسیاری از مردان حکومت هم مورد سوال قرار داده اند.[2]

دختری 25 ساله از جمله مریضهای من است که به دلیل دشواریهای زندگی دچار مشکل اضطراب شده بود. در ریشه یابی اضطراب ایشان به رابطۀ او با شوهرش میرسیم. ایشان تصمیم گرفته بود که با پسری که چند سال میشناخت ازدواج کند. این خانم جوان میگفت چندی از ازدواجشان نگذشته بود که شوهرش بنای بد اخلاقی را گذاشت. وقتی ایشان از رفتارهای شوهر به مادر شوهرش گله میکند این خانم به او میگوید: "زنی گفته اند و مردی گفته اند. وظیفه تو به عنوان یک زن این است که امکانات راحتی شوهرت را فراهم کنی. به خصوص که تو از خانواده ای پایینتر هستی و در نتیجه باید بیشتر گوش به فرمان به فرمان شوهرت باشی که بسیار تحصیل کرده است." این خانم با اظهار نظر فوق در واقع به عنوان مدافع سیستم مرد سالارانه عمل میکند.

در مواردی این درونی کردن ارزشهای مرد سالارانه را در روابط زنان و مردان هم میتوانیم ببینیم. یکی از مراجعین من مردی است میانسال که از روابط خانوادگی آشفته ای رنج میبرد. ایشان با پذیرش مسائل و مشکلات خود، در رابطه با همسرش میگوید: "زن من آن کاری را که پدرش با او میکرد با من میکند." ایشان مطرح میکند که زنش همان محدودیتها و خشونتهایی را که در دوران کودکی از طرف پدر تجربه کرده است اکنون در رابطۀ زناشویی به کار میبرد. میتوان گفت در این مورد این خانم راه دیگری جز استفاده از خشونت را یاد نگرفته است. در مدل شناختی ذهن[3] از این موضوع به عنوان تئوری یادگیری[4] یاد میشود.

کودکان سعی در درک جهان اطراف خود، هر چند محدود، دارند. بهترین راه یادگیری در مورد این دنیا، که خود کودک و والدین او هم جزو این دنیا هستند، سامان دادن و نظم دادن آن به اشکال و چهارچوبهای مرتب میباشد (رده بندی و الگو سازی). در همین زمان، سالهای دوم و سوم زندگی، کودک شروع به استفاده از زبان برای بیان خواسته ها و درک دنیا میکند. در این مرحلۀ رشد، سالهای اولیۀ کودکی، ذهن هنوز انعطاف لازم و تجربۀ لازم را پیدا نکرده است که هر موقعیتی را بر اساس جنبه های آن موقعیت بسنجد و در نتیجه دچار نوعی کلی گرایی میشود. اگر در این هنگام کودک خشونت را تجربه کند و یا در محیطی زندگی کند که به طور مداوم مورد حملۀ روانی قرار گیرد با عباراتی مثل تو عرضه نداری، از پس هیچ کار بر نمی آیی، دست و پا چلفتی هستی و امثالهم- به طور تدریجی به این باور میرسد که "من خوب نیستم".

این پیغامها میتواند در مورد جنسیت کودک هم باشد، مثلاً دربارۀ زن بودن او. اگر دختری به طور مداوم در مورد کم ارزشتر بودن خود، نا خواسته بودن خود، کم توانتر بودن خود و ارزشی معادل نصف مرد داشتن بشنود ممکن است این پیغامها را به باور خود بدل کند. در نهایت این دختران در برخورد با هر مسئلۀ تازۀ محیطی بر اساس این باورها برخورد میکنند. این مسئله را در تصویر شماره 1 خلاصه کرده ام. باورهای ریشه ای[5] آموزشهایی هستند که در کودکی به شکلی جامد در ذهن انسان رسوب کرده اند. از باورهای ریشه ای فرضیات انسان دربارۀ خود و دربارۀ دیگران، از باورهای ریشه ای دریافتهایی چون شناخت و معرفت انسان نسبت به خود و دیگران، جهانی پیرامونی و سیر آتی آن ناشی میشود. [6] آن ریشه ای و این فرضیات دربارۀ جهان به شکل روزمره خود را در اندیشه های نا خودآگاه انسان،[7] وقتی در موقعیتهای خاص قرار میگیرد، نشان میدهد.

باورهای ریشه ای فرضیات افکار منفی خود به خودی

مادری با عصبانیت در مورد پسرش که همجنسگرا است صحبت میکرد. میگفت: "هرگاه کسی میگوید: "انشاء الله عروسی پسرت" به طور ناگهانی و نا آگاه در درونم آشوب میشود و فکر میکنم در چه موقعیت بدی قرار دارم (فکر خود به خودی). بعد که بیشتر فکر میکنم به این نتیجه میرسم که پدر و مادر خوبی نبوده ایم (فرضیات) که پسرمان همجنسگرا شده و اگر بیشتر کنترلش میکردیم و یا بیشتر محدودش میکردیم این مسئله پیش نمی آمد. این مسئله باعث ناراحتی من میشود. فکر میکنم چرا انسان باید به این راههای بد کشیده شود و انسانها چقدر بدند (باورهای ریشه ای)."

این خانم باوری را که جامعه به او داده است در مورد روابط جنسی و به طور اخص همجنسگرایی درونی کرده است و بر اساس آن باورهای درونی با پسر خود برخورد میکند.

در روانکاوی فرویدی[8] از این مسئله به عنوان درونی کردن[9] نام برده میشود. البته نظرات فروید به نوبۀ خود تأثیر به سزایی در تداوم احساس کوچک بودن در زنان داشته است. فروید در ابتدا مراحل رشد پسرهای خردسال را بر اساس عقدۀ ادیپ[10] شرح میدهد و سپس مطرح میکند که دخترهای کوچک فکر میکنند فرقی با پسرها ندارند تا اینکه میبینند آلت تناسلی پسر را ندارند. در این مرحله، بر اساس نظریات فروید، دختر کوچک در خود احساس کوچکی و حقارت میکند و دچار احساس عقده نسبت به نداشتن آلت تناسلی میشود.[11] دختر مادر خود را در این مورد سرزنش میکند و توجۀ عاشقانه خود را متوجه پدر میکند. در این مرحله از رشد، فروید معتقد است که، دخترها سه راه در پیش دارند: نیروهای جنسی را در خود سرکوب کنند، یا حالت مردانه به خود بگیرند و یا جنبه های زنانه و جنسی خود را کشف کنند. در حالت اول به بیماری منجر میشود و حالت سوم حالت رشد طبیعی است.[12]و[13]

روانکاوان بعدی از این نظرات فروید انتقاد کرده اند. مثلاً استولر[14] مطرح میکند که احساس زنانگی در دختران در نتیجه ارتباط و برخورد مداوم پدر و مادر با کودک رشد می یابد و بر این نظر است که نتیجه نظرات فروید میتواند به رشد عقدۀ حقارت و کوچکتر بودن در زنان منجر بشود؛ بر اساس این باور که زنان فرم حقیرتر مردان میباشد.

از این دیدگاه میتوان گفت که روابطی که انسان با انسانهای دیگر و با محیط خود دارد در ذهن او درونی میشود.[15] اگر کودک با انسانهای دیگر روابط مثبتی داشته باشد ذهنی مثبت از خود، از دیگران و از دنیا در خود ایجاد میکند. اگر کودک در محیط سرتاسر تحقیر و خشونت بزرگ بشود فضای ذهنی و درونی انسان، که با آن در آینده خود و جهان را خواهد سنجید، فضایی دردناک و تیره و بر اساس بی اعتمادی و عدم باور خواهد بود.[16]

فروغ فرخزاد شاعری است که علیرغم عمر کوتاهش شاید بیشتر از هر شاعر دیگری مورد ستایش قرار گرفته است. شجاعت و شهامت فروغ در برخورد با ارزشهای کهنه شدۀ جامعه مورد توجه خاص بوده است. ولی فروغ هم از تأثیر محیط در امان نبوده است و نمیتوانسته در امان باشد. در فروغ هم میتوان این درونی شدن ارزشهای جامعۀ مرد سالار را دید. اجازه بدهید بر اساس نامه های تازه منتشر شده فروغ به پرویز شاپور به این مسئله بپردازیم.[17]

فروغ در شرح زندگی قبل از ازدواجش در خانۀ پدری مینویسد: "از صبح تا حالا مشغول جدال و مبارزه با اهل خانه هستم ... من حق ندارم به خانه شما بروم و حق ندارم پایم را از خانه بیرون بگذارم... مگر زندانی هستم... همه خودخواه همه مستبد و زورگو هستند... عصری به علت این که زود برای چای خوردن اقدام کرده ام یک مشت سنگینی توی کله ام خورده... این است زندگی روزانۀ من."[18] او در نامه ای دیگر در رابطه با مادرش مینویسد: "... از مهر و محبت مادر بهره ای نبرده ام من اکنون در مقابل خودم دشمنی میبینم که با همۀ قوایش درصدد آزار دادن من است... من نمیتوانم قبول کنم که مادر حق دارد گلوی آدم را هم بگیرد و آدم را خفه کند."[19]

در نامه ای دیگر توصیف دقیقتری از خانۀ پدری ارائه میکند: "... من زندگی در میان بیابان در زیر آفتاب سوزان را به ماندن در اینجا ترجیح میدهم دیگر در آنجا کسی نیست تا در هر ساعت و بر سر هر موضوع جزیی مرا فاحشه و نا نجیب خطاب کند... من نمیتوانم هر روز این سخنان رکیک و این فحشهای وقیحانه را بشنوم... من نمیتوانم تحمل کنم که هر روز بالای سرم داد بکشند کی میروی از دستت راحت شویم زودتر برو و یا چند سال دیگر خیال ماندن داری."[20]

شکی نیست که انعکاس این رفتارها و برخوردها ممکن است در فرد درونی بشود و به تدریج خود فرد به این عقاید و توهینها باور بیاورد. ارزشهای جامعه به تدریج و از طریق برخوردهای با کودک و جوان درونی میشود و در نهایت به باور درونی او بدل میشود. اجازه بدهید به نامه های فروغ برگردیم و ببینیم این تحقیر کردن فروغ به دست خانواده و از جمله مادر او، چگونه در عقاید اولیه فروغ متبلور میشود. در همان نامه ها به پرویز شاپور، فروغ برداشتهای خود را از یک زن خوب ارائه میدهد. باورهای جامعه این گونه به فروغ القا شده اند: "... معتقدم زن باید شوهرش را حفظ کند و او را برای خود نگه دارد. زن اگر مدبر، نجیب، باوفا، مهربان و خانه دار باشد، هرگز شوهرش او را ترک نخواهد کرد، ولی برعکس اگر لیاقت نداشته باشد و نتواند آرزوها و تمایلات شوهرش را برآورده کند، ناچار مرد هم از زن و خانه فراری میشود و در اینجا تمام تقصیرها به گردن زن است."[21] در جایی دیگر در ضمن اینکه تأکید میکند با مهریه مخالف است مینویسد: "... اگر میتوانم ترا خوشبخت کنم اگر میتوانم برای تو همسری مطیع و با وفا باشم اگر تو مرا دوست داری و اگر من صاحب صفاتی هستم که یک دختر نجیب و برجسته میتواند داشته باشد پس چرا حاضر نیستی مثلاً مهر مرا با کمال میل 10000 تومان کنی و آن را با اکراه قبول میکنی چرا مگر در این معامله زیان میکنی و مگر در بهای آنچه که میدهی همسری به دست نمی آوری که یک عمر باعث خوشبختی و سعادتت خواهد شد..."[22] حتی وقتی تجربه های زندگی درسهای گرانبهایی به فروغ میدهد و حتی وقتی مینویسد "... من اکنون آنقدر قدرت فکر و استقلال اراده پیدا کرده ام تا هر وقت که لازم باشد به این زندگی سراسر قید و بند و پر از رسوم و عادات پوسیدۀ قدیمی پشت پا بزنم و به آغوش تو پناه آورم..."[23] تنها نوعی دیگر از قید و بند را میبیند و جانشین قید و بند خانۀ پدری میکند. او به پرویز شاپور مینویسد: "...عزیز من به خدا من در مقابل تو مثل یک بره مطیع خواهم بود هر چه بگویی اطاعت میکنم" و یا اینکه "... من در آنجا مثل یک خدمتگزار صادق به تو خدمت میکردم."[24] در جایی دیگر مینویسد: "... تو حق داری مرا از خودت برانی. زیرا من زن بدی هستم. من قدر تو را نمیدانم. من پررو و حق ناشناس هستم... تو حق داری مرا کتک بزنی، زیرا من بد شده ام. خیلی بد شده ام... زبان مرا باید برید. من سزاوار این مجازات هستم... من کی از هنر خود حرفی زدم. هنر من فقط فحش دادن است... اصلاً من هنرمند نیستم. مگر هر کسی توانست یک قلم دست بگیرد و دو سه جملۀ فارسی بنویسد هنرمند است... من غلط میکنم سر تو منت بگذارم و هنری را که ندارم به رخ تو بکشم... پرویز تو حق داری با من هر طور که میخواهی رفتار کنی. من سزاوار هر گونه مجازات هستم... خواهش میکنم مرا مجازات کن."[25]

نهایت این درونی کردن برخوردهای منفی خانواده و جامعه را در نوشتۀ زیر میتوان خواند: "... گاهی اوقات فکر میکنم که چرا باید وجود کثیف من زندگی تو را تا این حد ناراحت و پر از سر و صدا کند از خودم به شدت متنفر میشوم و آرزو میکنم که بمیرم و در عوض تو خوشبخت باشی و مردم نگویند که من زن بدی هستم..."[26]

البته این نامه های فروغ بین سالهای 1329 تا 1334 نوشته شده است. در 1329 فروغ 16 ساله بود. رشد فکری فروغ در جهت رها کردن خود از قید روابط عقب مانده و مردسالارانه را در همین نامه ها هم میتوان دید. مسیری که در نهایت به تولد دوبارۀ او منجر شد و از او یادی جاودان باقی گذارد. ولی در عین حال درونی شدن ارزشهای مردسالارانه را در مادر فروغ و در خود فروغ، از خلال این نامه ها میتوان دید.

به طور خلاصه زنان تحت تأثیر محیطی که در آن رشد کرده اند، ممکن است ارزشهای منفی جامعه را درونی کنند. از این زاویه خود زنان میتوانند به عنوان مانعی در برابر رشد سایر زنان عمل کنند و یا در جهت حفظ قید و بندهای ارتجاعی جامعه بر کل زنان عمل کنند؛ همانند آنچه که در جامعۀ اسلامی ایران دیده میشود.


[1] دکتر عباس آزادیان. مطالعۀ خشونت در یک کلینیک درمانی. شهروند شمارۀ 1126

[2] http://www.roozonline.com/archives/2007/04/003716.php

[3] Cognitive model

[4] Learning theory

[5] Core beliefs

[6] Assumptions

[7] Automatic thoughts

[8] Psychoanalysis

[9] Internalization

[10] Oedipal Complex

[11] Penis Envy

[12] Freud S. Female sexuality (1931), in The Standard Edition of the Complete Psychological Works of Sigmund Freud, Vol 21 Translocated and Edited by Strachey J. London, Hogarth Press, 1961, PP 223-243

[13] Freuds. Feminity (1933) in The Standard Edition of the Complete Psychological Works of Sigmund Freud, Vol 22 and Edited by Strachey J. London, Hogarth Press, 1964, PP 112-135

[14] Stoller RJ: the Sense of femaleness. Psychoanal Q 37: 42-55-1968

[15] internalization

[16] Schater R. Aspects of internalization New York, International Universities Press, 1968

[17] فروغ فرخزاد. اولین تپشهای عاشقانۀ قلبم. به کوشش کامیار شاپور و عمران صلاحی. انتشارات مروارید. چاپ پنجم خرداد 1384

[18] همان، صفحه 60

[19] همان، صفحه 137

[20] همان، صفحه 138

[21] همان، صفحه 92

[22] همان، صفحه 109

[23] همان، صفحه 132

[24] همان، صفحه 134

[25] همان، صفحه 163

[26] همان صفحه 170

No comments:

Post a Comment