Thursday, May 28, 2009

خشونت، فصل دوم

قسمت دوم: خشونت علیه زنان


برخاست

نجوا کنان، به عشوه، به گوشم گفت

این صبح اگر دروغ، اگر راست

زیباست

مهستی بحرینی- کتاب دیدار با روشنایی


جنبش فمینیستی تأثیرات مثبت و قاطعی در درک مسئله خشونت در خانواده و تأثیرات این خشونت بر افراد خانواده داشته است. این جنبش خصوصاً نقش مثبت و برجسته ای در مبارزه با خشونت علیه زنان و کودکان داشته است. نظرگاههای فمینیستی در مورد خشونت علیه زنان بر این مبنا است که در روابط خانوادگی زنان مورد خشونت شدید و کشنده قرار میگیرند و این خشونت ریشه در نا برابریهای جنسیتی دارد و این نا برابریها ریشه در مرد سالاری اجتماعی دارد. از این دیدگاه خشونت در خانواده تنها یک مشکل خانوادگی[1] و یا مشکلی که در رابطه با بیماریهای روحی- روانی[2] باشد نیست. بر طبق این نظریه قدرت و کنترل مرد در جامعه و در خانواده باعث گسترش و تداوم خشونت علیه زنان میشود. طبیعتاً در این مسئله بر حداقل سه موضوع میتوان تاکید کرد:

1- نقش زنان و عوارض این سلطه بر آنها، و سهم آنها در خشونت پذیری و جدال و غلبه بر معضل تحت انقیاد بودن

2- مردان و کنترل آنها، زمان این کنترل و موانع و مشکلاتی که مانع پایان دادن به این سلطه گری میشود

3- رابطۀ بین این دو و فضای بینابین و ماهیت این رابطه

برای بررسی منطقی مشکل باید بر هر سۀ این موارد تاکید کرد و نقش آنها را مورد بررسی قرار داد.

نکتۀ قابل تاکید این است که فشارها و خشونت علیه زنان تنها مربوط به مسئله سلطه مردان و نابرابری جنسیتی زنان و مردان نمیباشد. به نمونه های زیر توجه کنید:

خانمی را دیدم از افغانستان. ایشان چهار تا فرزند دارند که بین 11 تا 18 سال سن دارند. شکی نیست که هزینۀ زندگی چنین خانواده ای کمر شکن است، کودکان در حال رشد به ویژه که تغذیۀ بدن در حال رشد آنها نیازمند هزینۀ سنگین است. از طرفی هزینه پوشاک سالانه و هزینۀ تحصیل و غیره را در نظر بگیرید. زن و شوهر هر دو دچار ناتوانی جسمی و روحی هستند و نمیتوانند کار کنند. این خانواده بعد از پرداخت کرایۀ خانه چیزی حدود 800-700 دلار برایشان باقی میماند که باید همۀ هزینه های ماهانه زندگی خانواده را از آن محل تأمین کنند. طبعاً تنشهایی که در این خانواده ایجاد میشود کمتر ربطی به مسائل مرد سالاری و قوانین ظالمانه علیه زنان دارد. برای این خانواده، فقر و دست و پنجه نرم کردن با عواقب آن مسئلۀ اصلی است. مثلاً وقتی دختر این خانم تقاضای یک کرم دست میکند خانم از فروشگاه کرمی تهیه میکند. وقتی دختر کرم را میبیند شروع به داد و قال میکند که "چرا این کرم ارزان را خریده ای و اینکه دخترهای هم کلاسی من کرم 80 دلاری میخرند." تنش بین این خانم و دخترش شدت میگرد و خانم دچار حملات عصبی میشود و لیوانها را پرت میکند و میشکند و خلاصه چند روزی حالش خراب میشود. این خانم میگوید هر شب که میخواهد بخوابد کلی فکر میکند که "چه میزان پول باقی مانده، چند روز به پایان ماه مانده و چه چیزهایی را باید بخرم." متأسفانه تنش در این خانواده مسئله ای است روزمره و علت فقر و فشارهای اقتصادی است و آن مشکلات همه بر کافی نبودن پول است برای رفع مایحتاج خانه. این خانم میگوید همۀ پول ماهانه در اختیارخود او است و او باید در مورد جیره بندی ماهیانه تصمیم بگیرد.

در همان روز خانم ایرانی 65 ساله ای را دیدم. ایشان از مشکل حافظه شکایت داشتند. برای ارزیابی شدت مشکل حافظه اش از او روز و ماه و سال و آدرس زندگی و غیره را پرسیدم. نمیدانست که در چه ماهی هستیم و یا در چه سالی. آدرس خانه اش را نمیدانست. پرسیدم اگر تنها جایی رفتی چگونه خانه ات را پیدا میکنی؟ شوهرش که در جلسه حضور داشت گفت که به این چیزها احتیاجی ندارد زیرا هیچ وقت تنها از خانه خارج نمیشود و احتیاجی به دانستن ماه و سال هم ندارد. سعی کردم به ریشه های این مسئله برسم. گفت "14 ساله بودم تازه دبیرستان را شروع کرده بودم که ازدواج کردم. درس را ادامه ندادم چون شوهرم به یکی از گروههای قومی تعلق داشت که تعصبی بودند. خودش و خانواده اش اجازه نمیدادند که از خانه بیرون بروم و در نتیجه همۀ کارهای بیرون را خودش میکرد و هیچ وقت تنها از خانه خارج نشدم."

در این مورد بر خلاف نمونۀ اول مسئله مرد سالاری مسئله اصلی است. مرد سالاری را هم در مورد شوهر ایشان که چنین چهارچوبی محدود کننده و تحقیر آمیز را برای زن مطلوب میدانست و هم در مورد خانوادۀ شوهر که انتظارشان از این زوج این بود که به قوانین خانوادگی مرد سالارانه پایبند باشند میتوان دید.

مواضع و نظریه های فمینیستی نیز مورد نقدهای فراوانی قرار گرفته اند. بعضی از این نقدها از طرف فعالین جنبش زنان است. آنچه برای ما در این نوشته ها مطرح است این چند جنبه میباشد:

1- سلطه گری مردان و نابرابری جنسی حاصله در اجتماع تنها دلیل و یا عمده ترین دلیل خشونت خانوادگی نیست.

2- وقتی که به روابط همجنس گرایانه نگاه میکنیم و وجود خشونت را در آن روابط نیز مشاهده میکنیم آنگاه به نظر میرسد که عوامل دیگری به غیر از نابرابریهای جنسی وجود دارند که میتوانند عامل بخشی از خشونت در روابط خانوادگی باشند.

3- مطالعات فراوانی بر اهمیت موقعیت اقتصادی- اجتماعی افراد خانواده، و تاثیر منفی فقر در گسترش خشونت در خانواده تاکید کرده اند. این عوامل یعنی فقر، نا برابریهای اجتماعی، اعتیاد و وفور مواد مخدر، بیماریهای روحی و روانی و غیره باید در یک مطالعه همه جانبه بررسی شوند وگرنه بی توجهی به آنها مبارزه با خشونت خانوادگی و خشونت مردان علیه زنان را شدت بیشتری خواهد بخشید.

4- شاید در میان مهاجران تاثیر همه جانبۀ عوامل مختلف را در تداوم خشونت بهتر بتوان دید. مهاجران و به خصوص مهاجرانی که به راحتی و به دلیل تفاوتهای ظاهری قابل تشخیص میباشند ممکن است از زوایای مختلف- نژاد و رنگ پوست، زمینه قومی، موقعیت طبقاتی، به دلیل زن بودن و یا گرایشهای جنسی خود- مورد ستم و تبعیض قرار گیرند. در واقع خشونت خانوادگی تنها یک نوع خشونت است که زنان باید با آن دست و پنجه نرم کنند. در این نوشته و نوشته های بعدی سعی خواهم کرد این مطلب را مورد بررسی قرار دهم.

شدت و گستردگی خشونت

شکی نیست که خشونت علیه زنان امری است گسترده. خشونت علیه زنان در تمامی جوامع- جوامع پیشرفته و غیر پیشرفته- اتفاق می افتد و زنان و کودکان در تمام جوامع از عوارض خشونت رنج میبرند.

سازمان بهداشت جهانی در گزارش سالانۀ سال 2002 خود[3] بر جهانی بودن امر خشونت علیه زنان تاکید میکند. این گزارش نشان میدهد که همان طور که خشونت در مصر و کامبوج و بنگلادش و نیکاراگوا شایع است در کانادا و استرالیا و بریتانیا هم شایع میباشد. یعنی جدا از رشد سیاسی و صنعتی کشورها، خشونت در همۀ کشورها و سیستمها اتفاق می افتد. البته از تعداد افرادی که طبق این گزارش مورد خشونت واقع شده اند نمیتوان به میزان خشونت در این کشورها رسید. مطالعۀ فوق مثلاً در بریتانیا آمار 430 مورد خشونت را ارائه میدهد و در کانادا 12300. چنین تفاوتی غیر منطقی است و طبیعتاً وابسته به نحوۀ نمونه برداری برای مطالعه و یا گروهی که مورد مطالعه قرار گرفته میباشد.

به طور کلی و بر اساس آمار مطالعات متفاوت، سازمان بهداشت جهانی نشان داده است که بین 10 تا 69 درصد زنان در کشورهای در حال رشد و در کشورهای صنعتی مورد خشونت واقع شده اند.

مراکز پیشگیری و کنترل بیماریها در آمریکا در سال 2000 اعلام کرد که بین 12 تا 35 درصد زنان سفید پوست در آمریکای شمالی مورد خشونت قرار میگیرند.[4] آمارهای مشابهی در مورد کانادا ارائه شده است و نشان میدهد که تا %60 زنان مورد خشونت قرار گرفته اند.[5] مطالعاتی که در میان سیاهان و آمریکاییهای اسپانیایی تبار صورت گرفته است تفاوت چندانی بین میزان خشونت در این گروهها را نشان نمیدهد. البته مطالعات دقیقتر ممکن است آمار کمتر و یا بیشتری را نشان دهند و این امر به مقدار زیادی به جمعیت مورد مطالعه وابستگی دارد.

متاسفانه مطالعات در میان مهاجران کشورهای آسیایی و به خصوص خاور میانه و ایرانیها بسیار محدود است و درصد خشونت در میان این خانواده ها مشخص نیست. مطالعاتی که در مورد گروههای قومی آسیای دور صورت گرفته است در حال گسترش است. مثلاً در مطالعه ای که در سال 2000 در میان جمعیت چینی لوس آنجلس صورت گرفته %18 زنان اعلام کردند که مورد خشونت همسر خود قرار گرفته اند.[6] مطالعات دیگر در چین میزان خشونت تا 50 درصد را هم گزارش کرده اند و در روستاهای چین میزان خشونت حتی تا 90 درصد گزارش شده است.

خشونت در انواع خانواده با زمینه های مختلف دیده میشود. مثلاً در میان خانواده های بومی کانادا[7] 91 درصد بومیان آلبرتا گفتند که خشونت خانوادگی را تجربه کرده اند. 82 درصد زنان خشونت روحی-روانی و کلامی را مطرح کردند، 77 درصد کشیده به گوششان زده شده بود، 64 درصد دیگر به اشکال دیگر کتک خورده بودند، 54 درصد مشت خورده بودند و 16 درصد به زور مجبور به رابطۀ جنسی شده بودند.

خشونت در بین افرادی که دچار ناتوانیهای مختلف هستند نیز بسیار شایع میباشد. مثلاً در یک مطالعه[8] 88 درصد افراد ناتوان نوعی از خشونت را تجربه کرده بودند. مطالعات نشان میدهد که 90 درصد افرادی که دچار ناتوانی هستند خشونت فیزیکی را تجربه میکنند، میزان تجربه خشونت در مکانی که دچار ناتوانی یادگیری[9] هستند 78 درصد، در کسانی که دچار انواع توهم و تخیلها هستند[10] 67 درصد و کسانی که از بیماریهای خلقی رنج میبرند[11] 37 درصد میباشد.

در مطالعه ای در استرالیا نشان داده شد که زنانی که دچار عقب ماندگی ذهنی[12] هستند 7/10 برابر بیشتر در معرض حمله های جنسی قرار دارند.[13]

فکر نمیکنم خوانندگان عزیز شکی داشته باشند که خشونت در ایران و در میان ایرانیان مهاجر هم امری شایع است. متاسفانه در ایران خشونت علیه زنان نه تنها مورد مخالفت دستگاههای دولتی نیست بلکه حتی به وسیله قوانین پشتیبانی نیز میشود. طبیعتاً میتوان انتظار داشت که آمار چندانی در این مورد در دسترس نباشد.

مهرداد درویش پور به بررسی آمار خشونت در سوئد پرداخته و نشان داده است که در بین سالهای 1989-1985 از لحاظ خشونت علیه زنان، ایرانیان در میان 25 ملیت در ردۀ هیجدهم قرار داشته اند. بالاترین میزان خشونت در این سالها در سوئد به وسیلۀ مردان مهاجر از کشورهای عربی صورت گرفته بود. مردان مهاجر از کشورهای اروپایی کمترین میزان خشونت را مرتکب شده بودند و خود سوئدیها در ردۀ 25 بودند یعنی مرتکب کمترین میزان خشونت علیه زنان خود شده بودند.[14]

خانم ژیلا بنی یعقوب در گزارشی برای سرویس جهانی بی بی سی به مطالعۀ گسترده ای که به وسیلۀ دفتر امور اجتماعی وزارت کشور در ایران انجام شده اشاره میکند. طبق آمار این طرح ملی، 66 درصد زنان ایرانی حداقل یکبار در طول زندگی خود مورد خشونت قرار گرفته اند. میزان خشونت بستگی به استان محل زندگی افراد دارد که در بندرعباس بالاترین میزان و در زاهدان شدیدترین حالتهای خشونت را نشان میدهد. میزان خشونت خانگی[15] در این بررسی چیزی حدود 23.5 درصد بوده است که مشابه آماری است که قبلاً در مورد کشورهای غربی به آن اشاره کردم.

نکتۀ مهمی که در گزارش سازمان بهداشت جهانی، که در طول مقاله به آن اشاره کردم، قابل توجه است درصد زنانی است که خشونت را تجربه کرده و چیزی دربارۀ آن نگفته اند. مثلاً در بنگلادش از 10368 نفری که در گزارش آمده %68 هیچگاه به کسی در مورد خشونتی که تجربه کرده اند حرفی نزدند. در حالی که در کانادا از تعداد 12300 نفر خشونت دیده تنها %22 این مسئله را در خود نگه داشتند. در کانادا %26 زنان به پلیس مراجعه کردند و از همسر خود شکایت کردند. در کامبوج میزان مراجعه به پلیس تنها %1 بود. پنهان کردن خشونت و در مورد آن حرف نزدن پدیده ای است که در بسیاری از کشورها و به خصوص کشورهای جهان سوم مداوماً شاهد آن هستیم.

به طور خلاصه خشونت علیه زنان امری است جهانی. درصد خشونت در زنان بین 10 تا 90 درصد گزارش شده است. در کشورهای غربی 20 تا 40 درصد زنان مورد خشونت قرار میگیرند. این خشونت حتی در دوران حاملگی هم، علیرغم کم شدن میزان آن، ادامه می یابد. شکی نیست که این خشونتها عوارض جسمی، روحی و روانی متعددی در بر دارد که در نوشته های آتی به آن خواهیم پرداخت.

[1] Family problem

[2] Psychopathology

[3] WHO: 2002 World Report on Violence and Health. Geneva. WHO

[4] Center for Disease control and Prevention. (2000). Use of medical care, police assistance, and restraining orders by women reporting intimate partner violence- Massachusetts, 1996-1997 MMWR: Morbidity and Mortality Weekly Report, 49(26), 485-488.

[5] Statistics Canada. (1993). The Violence Against Women Survey (catalogue No. 11-005). Ottawa

[6] Yick, A.G.(2000). Predictions of physical spousal/intimate violence in Chinese American families. Journal of Family Violence. 15, 249-267

[7] Report of the Royal Commision on Aboriginal People (1996)

[8] Ebeling, H., & Nulckala, H. Children and adolescents with developmental disorders and violence. International Journal of Circumpolar Health, 61 (supplement 2), 51-60, 2002

[9] Learning disability

[10] Psychosis

[11] Affective disorder

[12] Developmental disabilities

[13] Wilson, C & Brewer, N. The incidence of criminal victimization of individuals with an intellectual disability. Australian Psychologist, 27(2), 114-17

[14] مهرداد درویش پور(1380) چالشگری زنان علیه نقش مردان. نشر باران. سوئد

[15] http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2005/11/051103_shr-iran-domesticviolence.shtml

No comments:

Post a Comment